معرفی دروس مطالات اجتماعی راهنمایی

  به نام آنکه جان را فکرت آموخت

سلام : ورود شما به وبلاگ آموزشی درس علوم اجتماعی را خوش آمد می گوییم .

اینک که به کمک خداوند بزرگ موفق شدیم اطلاعات لازم در زمینه درس علوم اجتماعی دوره راهنمایی را از این طریق در اختیار شما قرار دهیم لازم دیدیم که ابتدا به طور خلاصه مقدمه ای از این درس را تقدیم حضور

سبزتان کنیم . درس علوم اجتماعی شامل دروس تاریخ ، جغرافی و اجتماعی است که دانش آموزان در دوره ي راهنمایی با آن آشنا می شوند . و ما به اختصار به معرفی هر یک از آنان می پردازیم .

تاریخ History

تاریخ : تاریخ یک کلمه عربی است که از ریشه ی ( اَ _ رَ _ خَ ) گرفته شده است و اصطلاحاً به راه رفتن شتر گفته می شود . شتر در هر قدم ، گردن خود را یکبار به چپ و یکبار به راست می چرخاند به طوری که در هر قدم هم جلوی خود را می بیند و هم پشت سر را . این نوع راه رفتن شتر که نگاهی به پشت سر و گذشته ی خود دارد « اَرَخَ » می گویند . تاریخ هم به عنوان یک علم ما را به گذشته برمی گرداند تا سخن کسانی را که خاموش اند بشنویم و کارهای آنان را ببینیم و از آنها درس عبرت بیاموزیم . در حقیقت تاریخ سرگذشت تمام جوامع بشری است . و آن قدر مهم است که قرآن کتاب آسمانی ما مسلمانان در آیات متعدد ما را به مطالعه ی گذشته فرا می خواند .

ازجمله آیه 12 سوره ی انعام آنجا که می فرماید (قُل سِیروا فِی الاَرض ثًُمَّ اًُنظًُروُا کَیفَ کانَ عاقِبتُ المُکَذِ بین)

 

 جغرافی Geography

جغرافی : یک کلمه ی عربی است که از واژه ی فرانسوی ( ژئوگرافی ) گرفته شده است . این کلمه بعدها وارد زبان و ادبیات عرب شد و از آن جایی که در زبان و ادبیّات عرب حروف (( ژ )) و (( گ )) وجود ندارد ؛ این کلمه از ( ژئوگرافی ) به جغرافی تغییر شکل پیدا کرد . و از دو واژه ی « ژئو » به معنای زمین و «گرافی » به معنای شناسایی تشکیل شده است . بنابراین جغرافی به معنی زمین شناسی و شناخت زمین است . دانش جغرافیا به ما وسعت چشم انداز می دهد و به ما کمک می کند تا محیط پیرامون خود را بهتر بشناسیم واز آن بهتر استفاده کنیم .در نتیجه فرهنگ ما نسبت به محیط زندگی امان افزایش می یابد و به ما کمک می کند تا از مواهب طبیعی خداوند به نحو احسن استفاده کنیم و شکر گذار نعمت هایش نیز باشیم .

 

اجتماعی (جامعه شناسی) Social science

اجتماعي : هم یک کلمه عربی است که از ریشه ی (( ج ـ م ـ ع )) گرفته شده است . وبه معنی زندگی گروهی و جمعی است . و اصطلاحاً به علمی گفته می شود که امور مربوط به زندگی گروهی افراد را مطالعه می کند . و رفتار انسان ها را از ورودشان به نخستین گروه یعنی خانواده تا مدرسه ، سازمانها ، موسسات و سایر گروه ها مورد بررسی و تحقیق قرار می دهد . و همچنین وظایف آنها در هر گروه را بیان می کند . به عبارت دیگر جامعه شناسی و علوم اجتماعی وظیفه ی جامعه پذیری دانش آموزان و افراد جامعه را بر عهده دارند . یعنی این که به ما می آموزند که چگونه مطابق با خواست جامعه رفتار کنیم .

رضاخان و کشف حجاب

رضاخان و کشف حجاب

با آغاز سلطنت رضاشاه، تبليغ در مورد آزادي زنان در مطبوعات ادامه يافت و به تدريج از صراحت بيشتري برخوردار شد. نويسندگان تجددمآب در ابتدا چنين وانمود مي كردند كه تجددمآبي مانعي در مقابل دين نيست. چنين ادعايي را بعدها، و حتي پس از رسميت يافتن كشف حجاب، تعدادي از نشريات تكرار مي كردند. اين امر ناشي از بيم حكومت از پذيرش انگ ضد اسلام و نيز واكنش مردمي، به خصوص از ناحية روحانيان، بود.تبليغات در مورد آزادي زنان به تدريج از صراحت بيشتري برخوردار گرديد و در برخي از نشريات در اين زمينه اشاره هايي مي شد. در سال 1306 در روزنامة حبل المتين دلايلي بر وجوب رفع حجاب رفع شد. حمايت دربار از كشف حجاب موجب تشويق غربگرايان مي شد.

رسائل و كتابها

تبليغات غربگرايان به سود بي حجابي موجب شد كه برخي از علما به دفاع از حكم اسلامي حجاب بپردازند. از جمله آثاري كه در سالهاي اول حكومت رضاشاه نگاشته شدند، بايد از رسالة وسيله العفايف يا طومار عفت ياد كرد كه در ابتداي سال 1307 در رشت منتشر شد.

ادامة روند حجاب زدايي

حكومت رضاشاه هرچند كه نتوانست پس از سالهاي اوليه كشف حجاب را در جامعه رسمي سازد، ليكن در جهت عادي سازي بي حجابي تلاشهاي گوناگوني انجام داد. در سالهاي پيش از سفر رضاشاه به تركيه موضوع حجاب زنان همچنان در راس مسائل اجتماعي بود و فشار بين المللي نيز در اين زمينه وجود داشت. به نوشتة روزنامة مليت، چاپ اسلامبول، در تاريخ 6 سپتامبر 1931 (4 شهريور 1310) شاه ايران نزديك به پانصد نفر از خانمهاي ايراني را به دربار دعوت كرد و پس از نصيحت از آنها خواست تا چادرهاي خود را بردارند؛ و آنان نيز فرمان شاه را با خرسندي پذيرفتند.

سفر تركيه و نتايج آن

با كنار گذاشته شدن مخبرالسلطنه و آغاز نخست وزيري مجدد محمدعلي فروغي، از 21 شهريور 1312 سياستهاي تجددمآبانه شدت يافت. نه ماه پس از آن، سفر رضاشاه به تركيه (از 12 خرداد تا 14 تير 1313) نقطة عطفي در قضية كشف حجاب بود.

تشديد عمليات

با آغاز سال 1314 روند فعاليت دولت براي كشف حجاب به اوج رسيد. در فروردين 1314 (ظاهراً 13 فروردين) مطابق طرح علي اصغر حكمت، در مجلس جشني در يكي از مدارس شيراز دختران به صف ايستاده پس از خواندن دكلمه و سرود به ورزش ژيمناستيك مشغول شدند. به طوري كه گفته شده دو تن از روحانيان شيراز، محمدعلي حكيم و ميرزا صدرالدين محلاتي، در اعتراض به اين اقدام. مجلس مذكور را ترك گفتند و پس از آن سيد حسام الدين فال اسيري، از روحانيان سرشناس شيراز، در يك سخنراني به اين اقدام اعتراض نمود كه به دنبال آن دستگير و تبعيد شد.

گسترش برنامه هاي بي حجابي، روحانيان و توده هاي مردم را سخت نگران ساخت. مسلم بود كه آنان در بدو امر از تمامي جريانات و برنامه هاي حكومت آگاهي كامل نداشتند و احتمالاً تعدادي از آنان، با توجه به تظاهرات مذهبي رضاشاه در گذشته، شخص شاه را بري از اين اقدامات مي دانستند. و اكنش آياتانعكاس اخبار بي حجابي و به ويژه اخبار شيراز در نشريات و يا به وسيلة طبقات مختلف مردم به مراجع بزرگ قم و مشهد، آنان را به تكاپو واداشت. در مشهد اين قصه سر دراز داشت. به رغم مذهبي بودن شهر مقدس مشهد، حكومت رضاشاه سعي داشت كه برنامه هاي ضدمذهبي خود را از همين شهر آغاز كند. سرانجام، آيت الله قمي، پس از مشورت با تعدادي از رجال و روحانيان، تصميم گرفت كه براي جلوگيري از كشف حجاب و استعمال كلاه شاپو به تهران مسافرت كند و با رضاشاه گفت وگو نمايد.و اكنش ديگر در مخالفت با سياستهاي دولت در مورد كشف حجاب، كه از اهميت تاريخي خاصي برخوردار است، تلگراف آيت الله شيخ عبدالكريم حائري، زعيم و مؤسس حوزة علميه قم بود ، مقاومتها و مخالفتهاسركوب قيام گوهرشاد اگرچه ميزان اختناق حاكم بر جامعه را افزايش داد، ليكن هنوز هم روحانيان مهم ترين گروه مخالف كشف حجاب شمرده مي شدند و مانع جدي در اين راه قلمداد مي گرديدند.

پس از رسميت بي حجابي دولت كوشيد تا عده أي از علماي سرشناس را وادار كند كه در مجالس و جشنهاي بي حجابي حضور يابند يا با تاييد خود آن را مجاز بدانند، ولي اكثر آنان از اين كار سرباز زدند. به طور مثال، آيت الله كاشاني در پاسخ به چنين پيشنهادي به شدت با ماموران برخورد كرد.

در اين زمان، بسياري از روحانيان و واعظان تحت تعقيب قرار گرفته. زنداني يا تبعيد شدند. مطابق سندي به تاريخ 26 مرداد 1315، سيدمحمد زارچي واعظ پس از اينكه در بالاي منبر گفته بود زنها! روبندها را پايين بيندازيد، مورد تعقيب قرار گرفت و از يزد به كرمان تبعيد شد.با سقوط رضاشاه به دليل ناتواني حكومت و نيز برخي ملاحظات ديگر سختگيري در مورد حجاب نيز به بوته فراموشي سپرده شد و دولت جديد تحت فشار اعتراضات روحانيان و خواست عمومي، زنان را در انتخاب حجاب آزاد گذارد.

كشف حجاب كژراهه ى پهلوى اول

ايرانيان، در سال هاى 1285 تا 1320 هجرى شمسى با نگاهى به دنياى اطراف خود احساس عقب ماندگى و انحطاط كردند و ديگران را مترقى و توسعه يافته ديدند . ايرانى خود را با ديگران مقايسه كرد و فاصله اى به درازاى تاريخ ديد و دانست كه ماشين پيشرفت تمدن شتابى سرسام آور به خود گرفته و با سرعتى بيش از دو هزار كيلومتر در ساعت به پيش مى رود در حالى كه ايرانى در ساعتى دو كيلومتر هم وامانده است; هواپيما، تانك، زيردريايى و . . . مى سازد و اين در ساختن تابه اى عاجز است، با خود پرسش كرد كه چه كند؟!! و همانند انسانى گيج و مبهوت به اطراف نگريست و دنبال حل مشكل خود بود، چه شد كه غرب به توانمندى رسيد، ولى ما عقب مانده شديم؟

در پاسخ به اين سؤال نگرش ها، رهيافت ها و رويكردهايى پيدا شد; (1) عده اى در مواجهه با غرب و دنياى پيشرفته، «نفى هويت » كرده و در تمام داشته هاى خود ترديد كردند; بنابراين حقايق را در ماوراى مرزهاى خود جست و جو كردند و مى توان گفت اين دسته به هيچ مرزى اعتقاد نداشتند و به پذيرش مطلق غرب دست يازيدند كه در اين نوشتار، اينان غرب زدگان ناميده مى شوند; يعنى كسانى كه به قول مرحوم علامه اقبال لاهورى ، نقش باطل مى پذيرند از فرنگ سرگذشت خود بگيرند از فرنگ (2) و عده اى هم رويكرد «نفى مطلق » به غرب دارند; اينان چون تمام مدنيت غرب را خطرى عليه ايران احساس مى كردند، لذا بر اين اساس همه ى غرب را پليد دانسته و قرآن را نفى مى كردند . و برخى هم رويكردى تركيبى از غرب دارند; يعنى درصدد اين بودند كه هويت خود را از دست نداده و در ضمن، از پيشرفت هاى صحيح و خوب غرب استفاده ببرند و بين هويت خودى و غرب رابطه اى دوستانه ايجاد كنند و آنچه باعث از بين رفتن انسانيت مى شود را نفى، ولى آنچه كه باعث ترقى، پيشرفت، رفاه و آسايش انسان مى شود را مى پذيرند .

اما بحث اين است كه آن عده اى كه نفى هويت خويش كرده و با تمام توان به استقبال غرب رفته اند، متاسفانه آن چه را كه باعث توانمندى غرب شد، را به دست نياورند .

آن ها آهنگ نو كردند، اما كهنه ى فرنگ را كسب نمودند . و به چيزى بيهوده و به قول «مرحوم جلال آل احمد» به قوطى بازى پرداخته و فقط به وضع ظاهرى ناصواب غرب توجه كردند و پنداشتند كه آن چه باعث توانمندى غرب شده «برهنگى زنان » غربى بوده، فلذا افرادى; هم چون «ميرزا حسين خان عدالت » كه از مردان آزادى خواه آذربايجان محسوب مى شد و سال ها در خارج از كشور زندگى كرده بود، وقتى به ايران آمد، در شماره ى 4، روزنامه ى «صحبت » كه به سال 1288 هجرى شمسى به زبان آذربايجانى در تبريز منتشر مى شد، مقاله اى نوشت و در آن مقاله از رفع حجاب زنان و بهبود وضع آنان سخن گفت. (3) او فكر مى كرد با اين كار مى توان به ترقى رسيد . لذا بخاطر اين نسخه پيچيدن هاى افراد غرب زده و بر باد دادن هويت خودى است كه «مرحوم علامه اقبال لاهورى » فريادش به آسمان بلند مى شود و در نفى و طرد كوتاه فكرى اين آقايان منورالفكر و انتلكتوائل مى گويد: آنچه باعث توانمندى غرب شد توجه به عقل و علم بود نه چيز ديگر و مى سرايد:

قوت افرنگ از علم و فن است

از همين آتش چراغش روشن است

حق اين است كه انسان از عقل مغربيان و عشق مشرقيان هر دو بهره مند باشد و مشرقيان بايد آن چه را كه خوب و صحيح ست بگيردند و فريب ظواهر تمدن اروپايى; رقص، بى دينى، خط لاتين، لباس كوتاه و كلاه لبه دار را نخورند و بر اساس اين مبانى فكرى است كه علامه اقبال لاهورى سروده ى زيبايى مى سرايد و به انسان غيرتمند و هويت دار نهيب مى زند كه اى انسان مسلمان بهوش باش كه پيشرفت غرب به واسطه ى بى حجابى و لباس غربى و . . . نيست، بلكه:

شرق را از خود برد تقليد غرب قوت مغرب نه از چنگ و رباب نى ز سحر ساحران لاله دوست محكمى او را نه از لادينى است قوت افرنگ از علم و فن است حكمت از قطع و بريد جامه نيست علم و فن را اى جوان شوخ و شنگ مغز مى بايد، نه ملبوس فرنگ (4)

بايد اين اقوام را تقييد غرب نى ز رقص دختران بى حجاب نى ز عريان ساق و نى از قطع موست نه فروغش از خط لاتينى است از همين آتش چراغش روشن است مانع علم و هنر عمامه نيست مغز مى بايد، نه ملبوس فرنگ (4) مغز مى بايد، نه ملبوس فرنگ (4)

با اين حال عده اى استدلال كردند; چون ويژگى هاى وضعيت زنان در عصر پهلوى عبارت بود از: تقييد سنت ها و آداب و رسوم جامعه ى مرد سالار، رعايت شديد حجاب، محدوديت فعاليت زنان به خانه دارى و شوهر دارى و . . . فلدا سرانجام در اواخر قرن نوزدهم، اين وضعيت در ارتباط با غرب به صورت افراطى شكسته شد . و روشن فكران از وضعيت تحقيرآميز زنان و سلطه ى مردان بر آن ها انتقاد كردند. (5) و براى رهايى از اين وضع، تلاش هاى بى وقفه اى انجام دادند، اما راه حلى كه ارائه كردند نمى توانست نسخه اى جز همان نسخه غربى باشد!

در چنين فضايى، رژيم ديكتاتورى رضاشاه، خود را هواخواه جدى تمدن غرب جازده بود و تحت اين نام بازسازى و اصلاحات مملكت را در راس همه ى كارهايش قرار داد . بنابراين; معمارى غربى به سرعت جاى پايى در ايران پيدا كرد و ابداعات اروپايى در زمينه لباس، آداب و رسوم رونق يافت وبسيارى از آداب و رسوم خرافى تلقى مى شد از جمله «آداب پوشش و حجاب » كه در دست فراموشى بود . پهلوى به كمك قدرت هاى خارجى حاكم بر مردم ايران شد . او شديدتر و بى رحمانه تر از پادشاهان قاجار، هر صداى آزادى خواهانه را در گلو خفه مى كرد . شاه با كمك دولت هاى غربى اصلاح و نوسازى خود را آغاز نمود . اما قلدرى و بى عدالتى خود را نيز حفظ كرد و بر ملت ايران ظلم ها روا داشت تا جايى كه امام خمينى (ره) از بى عدالتى او چنين مى نالد:

از جور رضا شاه كجا داد كنيم آن دم كه نفس بود

ره ناله ببست اكنون نفسى نيست كه فرياد كنيم

زين ديو كه بر ناله بنياد كنيم اكنون نفسى نيست

كه فرياد كنيم اكنون نفسى نيست كه فرياد كنيم

رضا شاه با سه اصل:

1 . حكومت خشن نظامى و پليسى ; 2 . مبارزه همه جانبه با مذهب و روحانيت ; 3 . غرب زدگى، وارد زندگى سياسى ملت ايران شد و تا آن جا كه توانست، عليه اسلام و مسلمين ظلم هايى را انجام داد .

اگر چه پهلوى اول در دوران اوليه حكومتش خود را طرفدار اسلام و مسلمانان مى خواند، اما پس از تحكيم و تثبيت كامل قدرت سياسى به اصلاحاتى دست زد كه در راس آن اصلاحات، غير دينى ساختن جامعه ايران به هر طريق ممكن بود; بنابراين در چندين جبهه اصلاحات ضد دينى خود را آغاز كرد كه عبارتند از:

1. نوسازى كامل وزارت عدليه توسط داور چنان كه حقوقدانان تحصيل كرده جديد را جايگزين قضات سنتى كرد ;

2. ترجمه هاى تعديل يافته اى از حقوق مدنى فرانسه و حقوق جزاى ايتاليا را كه برخى از آن ها با قوانين شرع متعارض بود، به نظام حقوقى ايران وارد كرد ;

3. ثبت و اسناد را از علما گرفت و مهم تر از اين، مسؤوليت تشخيص شرعى يا عرفى بودن موارد حقوقى را به قضات دولتى واگذار كرد ;

4. حضور روحانيون را در مجلس بسيار كاهش داد، به طورى كه شمار آنان از بيست و چهار نفر در مجلس پنجم، به شش نفر در مجلس دهم رسيد ;

5. از صدور رواديد به كسانى كه خواهان زيارت مكه، مدينه، نجف و كربلا بودند جلوگيرى كرد ;

6. كشف حجاب را اجبارى كرد. (1)

در يك كلام، رضاشاه بر اين پندار و خيال بود كه متمدن كردن جامعه دينى يعنى بر چيدن بساط دين و دين خواهى از عرصه اجتماع به هر طريق ممكن، چه با كشف حجاب و چه با موارد ديگر.

داستان كشف حجاب چه بود؟ قبل از پرداختن به چگونگى داستان كژ راهه پهلوى اول; يعنى جريان كشف حجاب، تذكر اين نكته لازم است كه رضا شاه مساله كشف حجاب را با هم فكرى و همكارى مستقيم و غير مستقيم روشن فكران، البته آن دسته از روشن فكرانى كه نقش مشاركت و دخالت در نظام سياسى و امور مملكتى را در عصر رضاخان پذيرفته بودند (2) ، انجام داد.

روشن فكران بسترها و زمينه هايى كه - قبل از به حكومت رسيدن رضا شاه - براى از بين بردن دين و ترويج فرهنگ غرب، تهيه ديده بودند - از جمله اين كه روشن فكران اوليه ايران كه نخستين نمايندگان انديشه هاى نوين، بويژه ليبراليسم، سكولاريسم و تجدد بودند - خواسته هاى زير را مطرح مى كردند:

1. تجديد هويت و سنت هاى ملى ايران;

2. منع دخالت روحانيون در سياست;

3. وضع نظام قانون اساسى جديد به شيوه اروپا;

4. تاسيس نهادهاى سياسى جديد بر اساس حاكميت ملى و ايجاد مبانى دولت ملى مدرن. (3)

بنابر اين مى توان گفت كه ماهيت اين نوع خواسته ها و اصلاحات، يك نوع دين زدايى بود كه به اجماع و اتفاق نخبگان ابزارى و عده اى از نخبگان فكرى در زمان رضا شاه به اوج خود رسيد.

داستان كشف حجاب

در زمان رضا شاه برخى از روشن فكران، پشتوانه فكرى لازم، جهت تحولات و اصلاحات پهلوى اول را فراهم مى كردند; لذا در چند سال اول سلطنت رضا شاه، تبليغات بر ضد حجاب را به حد اعلا رساندند، مثلا در روزنامه «ايران جوان » كه ارگان رسمى جمعيتى بدين نام بود و اعضاى آن را عده اى از جوانان فرنگ ديده و از اروپا برگشته تشكيل مى دادند - كه بعدها كارهاى حساس مملكت را در دست گرفتند - مبارزه پيگير و شديدى بر ضد حجاب تحت عنوان «نامه هاى بانوان » آغاز كردند، تا اين كه در بهار 1313 رضا شاه به تركيه سفر كرد و با مشاهده آزادى هايى كه به بانوان ترك داده شده بود، وجوب اقدامى مشابه را در ايران حس نمود. هواداران آزادى زنان از كوشش باز نايستادند و در اين زمينه تصنيف ها و ترانه ها ساختند و صفحات گرامافون از آن ها پر شد و در رهگذرها و قهوه خانه ها به گوش مردم رسيد.

بعد از اين همه كوشش و تلاش در راه آزادى زنان و متمدن كردن جامعه زنان ايرانى، نهايتا در سال 1314 زنان آموزگار و دختران دانش آموز از چادر به سركردن ممنوع شدند و افسران از راه رفتن با زنانى كه چادر به سر داشتند خوددارى مى كردند.

در مهر 1314، در تهران كانون بانوان تاسيس شد و زن ها با گشاده رويى با مردان معاشرت و مجالست مى كردند و سرانجام در 17 دى ماه 1314 رضا شاه فرمان كشف حجاب را صادر كرد (4) تا با اين كار ايران و ايرانى به دروازه هاى تمدن راه يابند، اما ملت ايران در مقابل اين فرهنگ ناصواب وارداتى سر تسليم فرود نياورد و با آن درگير شد، تا اين كه حاصل كوشش و تلاش خود را در راه احياى دين اسلام در انقلاب سال 57 جلوه گر ديدند.

به اميد روزى كه همه افراد بشر، به حقوق راستين خود برسند و انسان ها، اعم از مرد و زن، ابزارى در دست حكومت گران قرار نگيرند و به اميد روزى كه در جهان بشريت چهار شعار امام على عليه السلام تحقق عينى يابد كه فرمود:

ما آمديم به خاطر:

1. برافراشتن پرچم اسلام «لنردالمعالم من دينك » ;

2. اين كه اصلاح در بلاد مسلمين انجام دهيم «و نظهر الاصلاح في بلادك » ;

3. بندگان مظلوم خدا در امان و امنيت باشند «فيامن المظلومون من عبادك » ;

4. و نهايتا اين كه ما مى خواهيم حدود تعطيل شده الهى را زنده و برافراشته كنيم. «و تقام المعطلة من حدودك ».

به اميد آن روز كه جهان به اين مساله معرفت پيدا بكند كه فقط در بند الله باشد و از هر چه غير اوست رهايى يابد و به انسانيت وكرامات انسان واقعى كه اسلام بر مبناى كتاب و سنت، پايه گذارى كرده است، برسد.

 

 

 

 

 

غرب زدگی

◄ از گفتار های سید احمد فردید


 
   ● نام گفت و گو شونده: سيد احمد - فرديد

● منبع:

 
 

غلام همت آن رند عافيت سوزم


كه در گدا صفتي كيمياگري آموخت


بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. بارها گفته‌ام فقر ذاتي اساسي است، گدا صفتي هم فقر ذاتي است. يك مرتبه خدا بخواهد سالك از خلق برود به حق و بعد برگردد به اين عالم. ولي ما همواره از حق دست برداشته و در سير از حق به سوي خلق‌ايم، خلق غربي و اين خلق يكي از موارد خلقي است كه از آن دفاع مي‌كنيم؛ يعني همان خلق غربي. يك بار كه انسان سير ‌كند به حق و بازگردد به سوي حق آن انقلاب حقيقي تحقق پيدا خواهد كرد. اما سير به سوي حق، كدام حق: طاغوت نه، الله بله، بعد برگردد به خلق درست است ولي اين خلق كدام خلق است، خلق الطاغوت، نه تنها خلق الطاغوت بلكه خلقي كه خودش طاغوت را مي‌آفريند. اين خلق طاغوت آفرين عبارت است از يكي از مصاديق غربزدگي كه بنده مي‌گويم، جهان ديگر نمي‌تواند چنين باقي بماند و به جايي رسيده است كه بشر نمي‌تواند ديگر طاغوت آفرين باشد و خودش جاي طاغوت را بگيرد و طاغوت بداند و تمام عالم و خدا را مظهر خود ببيند. اين خودبيني يعني بشرانگاري و اومانيسم.


 


بشر انگاري و خلق انگاري


اين بشرانگاري جمعي است يا فردي. جامعه‌شناسي عبارت است از بشرانگاري جمعي كه تا گفت جامعه، هر گونه شخصيتي از فرد سلب مي‌شود، يك موجود پادرهوايي است. اين طاغوت است كه به صورت جامعه و وجدان اجتماعي درآمده است. همه وجدان اجتماعي داريم، براي چه؟ كدام وجدان؟ خوشبختانه جامعه‌شناسي در غرب در بحران است و من مي‌بينم كه علوم انساني، در اين پايان تاريخ و شايد با نزديك شدن به جنگ سوم، چگونه در بحران است. اگر دارد مطرح مي‌شود به آن جهت است كه بشر به تنگ آمده است و مي‌پرسد اين فلسفه و علوم انساني چيست؟ چگونه علوم انساني در اختيار مطامع يك عده پليد است. يك مشت انسان‌هاي مرضناك و بيمارگونه و بالاخره مطامع سرمايه‌داري و تكنولوژيك است و مرتباً شعار مي‌دهد كه پليدترين آنها پوپر است.


 


دوره‌ي كالي يوگا و يوناني‌زدگي


غربزدگي را بايد تصحيح كرد كه يوناني‌زدگي است، من همواره مطرح كرده‌ام. در اين يوناني‌زدگي انسان نسبتي پيدا مي‌كند با آدم و عالم و مبدأ عالم و آدم. انسان همواره نسبتي دارد و فرقش با ديگران اين است كه نسبتي در تغيير دارد. اين نسبت يعني نسبت يوناني را كه با سقراط و افلاطون شروع مي‌شود متافيزيك مي‌ناميم. هنديان در پيش‌بيني‌ها و گفته‌هايشان مي‌گويند در ادوار تاريخي وقت و زماني هست كه انسان با آدم و عالم و مبدأ عالم و آدم نسبت پيدا مي‌كند و اين نسبت چهار قسمت است. آخرين دور و كور را گفته‌اند، «دور كالي يوگه». كالي يعني سياه و يوگه يعني ابر. كالي يوگه به معني «عهد ابر سياه» است كه «عهد چهارم» باشد. اين كلي و كالي و كالي يوگه را «دوس كالا» نيز گفته‌اند كه دوژ به فارسي مي‌شود بد و كالا زمانه است. دوس كالا يعني عهد بد و روزگار بد، بعد اين را گفته‌اند كه در اين عهد چهارم جهان ويران مي‌شود. با توجه به مفهوم القارعه و مالقارعه قرآن، آنها را به كلي يوگه ترجمه كرده‌ام، به عهد قارعه. كه «عهد كاتستروف» و «آسيب‌هاي دهر» است و «تصرفات دهر» و «دواعي روزگار». ما حالا در عهد نگون اختري هستيم و لوازمش را من تعبير كرده‌ام به آخرالزمان و بعد از اين زمان تاريخ ديگري تجديد مي‌شود و بنده اين را تعبير كرده‌ام به ظهور امام زمان و الان در آخرالزمان ظلمات قرار داريم، در اين ظلمات است كه نوري شروع به درخشيدن خواهد گرفت. تاريخ عوض مي‌شود، تاريخ ديگر وقت‌يابي ديگر. وقتي كه با آن وقت ديگرگون شود، آن وقت است كه نسبت انسان با آدم و عالم و مبدأ عالم وآدم عوض مي‌شود و صورت ديگر پيدا مي‌كند. اكنون ما در آخرالزمان و آخرالمكان غربزده‌ي خودبنيادانه هستيم و در بحران اين زمان و در اصرار در اين زمان غربزده‌ايم. بعضي از گروه‌ها به اين جهت تلاش مي‌كنند، در عين حال كه شعار براي شرق و بودا مي‌دهند ولي طاغوت غربي بيشتر برايشان غالب است چون تازه نفس‌اند.


 


تقسيمات غربزدگي و جنگ ملل و نحل


حالا از آنجا غربزده را به سه قسمت مي‌كنم: اولي را مي‌گويم مركب، بعدي را مي‌گويم مضاعف، سومي را مي‌گويم بسيط، كه در جهان معاصر موجودند. مضاعف عبارت است از آن صورت غربي كه در صدر تاريخ جديد بشر را مي‌زند و عبارت است از 400 سال تاريخ غربي كه با رنسانس و نوزايش پيدا مي‌شود. انقلابي به وجود مي‌آيد و نسبت تغيير مي‌كند، صورت غربي عبارت است از انسان و اسم انسان. اين غربزدگي مضاعف است، كه بعد از غربزدگي سابق مانند غربزدگي يوناني، ساساني، قرون وسطي و دوره‌ي اسلام، كه غربزدگي غيرمضاعف‌اند، آمده است. خورشيد به تعبيري كه هندي‌ها كرده‌اند در پايان تاريخ از مغرب شروع به تابش مي‌كند با سقراط و افلاطون، به تعبير من اين غربزدگي غيرمضاعف است. پس غربزدگي غيرمضاعف بسيط مي‌آيد.


در قرون وسطي كتاب‌هاي آسماني است و ودا و تورات و عيسي (ع) و اناجيل كه مردم را به يك نسبت ديگري وراي «نسبت يوناني» دعوت مي‌كنند. اما همان نسبت كه عبارت است از غربزدگي مي‌آيد به سراغ خود انسان اين عصر. اين غربزدگي از مردم بي‌كتاب يوناني است كه «نحل» مي‌گويند. «ملل» مدافع پريروزند و مدافع وحي انبيا، نحل مدافع اهواء نفس‌اند. مدافعان ملل را مدافع نبي مرسل مي‌گويند. رسول بايد كتاب هم داشته باشد، مثل قرآن، مثل انجيل، تورات و اوستا. از طرفي آن انبيا به معني عام لفظ كه كتاب هم ندارند و فاقد وحي خاص قدسي نبوي به يك معني ديگر يوناني‌اند، در دوره‌اي با هم اختلاط پيدا مي‌كنند و شايد بتوان گفت كه در قرون وسطي يك منازعه بين ملل و نحل است. يك عده دفاع از نحل مي‌كنند كه به عبارتي زنديق‌اند و مشرك، اين عده مدافع عقل يوناني‌اند. عقل به معني عام لفظ كلي است: «النفس في وحدتها كل القوا»، يعني كل انسان. اين نوع تفكر مي‌خواهد با آن تعريفي كه يونان در باب انسان مي‌دهد، همه جهان را بيان كند.


 


سنكرتيسم و جنگ معقول و منقول و حقيقت عقل و نقل


افلاطون يكي است و سقراط يكي و ارسطو يكي و رواقيون و اتميست‌ها و نئوافلاطونيان جماعتي ديگرند كه شرك اختلاطي يونانيت را تكوين بخشيده‌اند. تفكر اختلاطي قديم مخلوطي است از ملل و نحل، قدري از هند، قدري از ايران و چين و يونان، همين طور سنكرتيسم ايجاد و حاصل مي‌شود. رواقيان دنباله‌شان مربوط مي‌شود به هند، در دوره‌اي كه تمدن‌ها و فرهنگ‌ها اختلاط پيدا مي‌كند، به اسلام هم مي‌آيد. ترجمه مي‌شود و قدري هم درباره‌اش فكر مي‌شود. حتي مدينه‌ي فاضله‌ي فارابي كه مدينه‌ي فاضله‌ي يونانيان متأخر است، نه يونانيان اصيل كه بنده اسمش را مي‌گذارم «مدينه فاضلاب» حالا اين جامعه‌شناسي جديد و مدينه‌هاي آنها و نمونه‌هايي كه مي‌دهند، همه از فاضلاب و گنداب است، حتي مدينه فاضله‌ي شعبه اسلامي. بنابراين يونانيت رسيد به قرون وسطي، نام اين نحله را گذاشتند معقول و ملل را منقول مي‌گويند و نزاع آغاز مي‌شود. احكام نقل با كتاب چه نسبتي دارد و احكام عقل هم چنين و اين دو با هم و با كتاب. بعضي مي‌گويند: «كل ما حكم بالعقل حكم بالشرع» و «كل ما حكم بالشرع حكم بالعقل».


بعضي‌ها مي‌گويند نه آقا دو حقيقت است، يكي حقيقت عقلي و ديگر حقيقت نقلي. اين را مي‌گويند دو حقيقت. در موارد قانون‌گذاري ما بايد برويم به حقيقت نقل، به حقيقت محمدي و حقيقت موسوي و حقيقت عيسوي. اما در مواردي كه مي‌خواهيم قوانين طبيعت را كشف كنيم برويم به عقل و حقيقت عقلي. در مورد ظواهر مثلاً در طب شما عقل را به صورت مقدمات منطقي و قياسي و تمثيلي به كار مي‌بريد و احكامي حاصل مي‌شود. هر وقت چنين غذايي خوردي چنان مي‌شود آيا اين احكام در كتب آسماني هست يا نيست، اينها مي‌گويند نيست، ولي مي‌گويند اگر از اين احكام استفاده كردي به واسطه علوم طبيعي و رياضي به گمراهي كشيده نمي‌شوي. اگر ايمان باشد انسان از اين علوم نمي‌تواند سوءاستفاده كند. ولي اگر ايمان نبود از اين علوم نيز سوءاستفاده مي‌شود. بعضي مي‌گويند نه، با عقلي كه خداوند به ما داده، مي‌توان كاشف حقايق وحي و هر چه در نقل و شرع آمده نيز شد. مي‌توانيم عقل را به كار ببريم و ببينيم حكمت از روزه گرفتن چيست. حكمت و مصلحت شماست كه شراب ننوشيد و اين در صورتي است كه مي‌گويد نكن و جهت عقلي آن اين است، اينها را من مي‌گويم اصحاب رأي و عقل و مي‌گويم راسيوناليست. اينها مي‌خواهند با عقل استنباط احكام كنند، كه عده‌اي مانند شيعه منكر اين نظرند. به اعتقاد اكثر شيعه احكام شرعي را نمي‌توان حكم عقلي داد. ديگر در مواردي كه در اصول ذكر شده است، آيا مي‌توانيم به جهت حكمي كه آمده پي ببريم؟ بعضي‌ها مي‌گويند آري، كه اينها را اصحاب رأي مي‌گويد.


 


راسيوناليسم و اصحاب رأي و جامعه‌شناسي و روانكاوي


اصحاب رأي اين حكم كلي را مي‌دهند كه عبارت است از كل ما حكم بالعقل حكم بالشرع»، غربي‌ها خيلي بسطش دادند و در اسلام هم خيلي طرح شده است، مسأله‌اي كه من نمي‌بينم امروز مطرح باشد. امروز كار انسان به جايي كشيده كه مي‌گويند اصلاً به كتاب نياز ندارد. او مي‌گويد همان طوري كه يك عالم قوانين علمي را كشف مي‌كند، يعني قوانين علمي به كمك عقل كشف مي‌شود، همين طور اين نظر از آن عالم است، كه بگويد كدام قوانين بايد تكليف شود، قوانين حقوق بشر را وضع كند، تعيين كند كه كدام قانون بايد نسخ شود. عقل و رأي انسان اصالت پيدا مي‌كند كه همان راسيوناليسم خودبنيادانه‌ي غربي است. حال كافي است كه برويد، به منطق، به انفعالات نفس هم برويد، باز اصالت رأي است و اگر رفتيد به اراده باز اصالت با رأي است. مي‌گوييد كه تنها اراده‌ي انسان است كه وضع قوانين مي‌كند، يك دفعه مي‌آييد استنباط مي‌كنيد كه عقل چنين و چنان حكم مي‌كند، كه چنين بايد كرد و نبايد كرد. يك دفعه ممكن است احترام نظامي را توجيه بكنيد، حالا آيا اين عمل را از كتاب استنباط كرده‌ايد يا از عقل؟ اگر از كتاب استنباط كرديم خوب مقام ولايت داريم، اگر استنباط از كتاب نبود و از كتب غربي بود رأي مي‌آيد و به قول شيعه كفر است. حالا اين قياس كلي از كلي باشد يا كلي از جزيي يا جزيي از جزيي، همه مي‌رود به كل، به هر حال نفس است.


امروز تجربه مد شده است. جامعه‌شناسي تجربي و علمي و غيره همه حكم عقلي دارد. اگر يك بار برويد به كتاب و از كتاب استنباط كنيد، صحيح، ولي يك بار انسان خودش كتاب مي‌شود و عقل انسان قائم به مقام كتاب. اگر خود انسان و عقل انساني حكم كند، اين جامعه‌شناسي قياس به رأي است و خلاف شيعه. مذاهب ديگر هم اگر در گذشته قياس را به كار بردند، نيامدند مانند جامعه‌شناسان و علماي علوم انساني و جديد قياس به رأي و نفس كنند. آنها به هر صورتي قياس را به كار برده‌اند نهايتاً به كتاب بازگردانده‌اند نه به نفس و عقل و رأي، حال آنكه جامعه‌شناسي قياس به رأي و عقل است. حال از ملايزقل يعني گورويچ و دوركيم مي‌پرسم، تو كه وجدان اجتماعي را به رخ بشر مي‌كشي، اين وجدان تو احكام را براي بشر از كجا اقتباس كرده آيا از انجيل و تورات و قرآن و ودا يا از هيچ كدام اينها، از نفس اماره است كه اقتباس احكام مي‌كنند، از نفس اماره و اهوا نفس استنباط مي‌كنند. اينها بدسگالند، اينها بدانديشند، اينها موجوداتي ممسوخ و قرده خاسئه آخرالزمان‌اند. مگر اينكه بگوييم اين حرف‌هاي كتاب‌ها نادرست است و آنچه اصالت دارد اراده‌ي انسان است، انسان يعني انفعالات نفساني، چنانچه روانكاوان غربي مي‌گويند. همان طوري كه فراماسون‌ها گفته‌اند: به مرحله سي و سه كه رسيدي كتاب را بايد دور بياندازي. اگر مسلماني قرآن مي‌رود و غيره، البته بنده كتابي را مي‌گويم كه كتاب را دور نمي‌اندازند و آن كتاب نفس اماره است. البته بنده قبول مي‌كنم، حتي كتابي كه دوركيم و برگسون و پوپر در دست دارند كتاب نفس اماره است، كتاب دشمني بشر و مدافع بورژوازي.


 


عقل پليس مخفي و كتاب عقل فراماسون‌ها


حال فراماسون‌ها مي‌گويند طبق احاديث نقل شده افلوطين و فلاسفه‌ي يونان انبيا بدون كتاب‌اند و بعد مي‌آيند مي‌گويند نبوت نيست و عقل هست و مي‌گويند اين را بايد در مقابل عوام نگوييم، چون عقلشان تكامل پيدا نكرده، نبايد بگوييم كه اين عقل كتابي است و پليس مخفي است، بعد مي‌آيند شعار مي‌دهد، مانند نهانروشان غربي و دئيست‌ها و دهري‌ها كه اين مراتب را مطرح مي‌كردند.


نحل را با اهواء مرادف گرفته‌اند. پس نحله بازگشتش به اصالت اراده و نفس اماره است. به يوناني اهل اهوا مي‌شود «هرسيس». اين را اهل اختيار گفته‌اند، عقل من اختيار دارد و مي‌گويد اين كار را بكن و آن كار را نكن. عقل من خويشكار است و استقلال دارد در اين كه نيك و بد را تشخيص بدهد. اين عقل به معني اعم لفظ يعني كل انسان و نفس انسان و اراده‌ي انسان است كه تصميم مي‌گيرد كه اين كار را بكن يا آن كار را نكن. انفعالات نفس است كه مي‌گويد اين كار را بكن و آن كار را نكن. نفس انسان است كه مي‌گويد آن را دوست بدار يا اين را دوست بدار. اين جوري شعر بگو و آن جوري شعر نگو. اين عبارت است از پليس مخفي كه مواظب انسان است و خود مي‌تواند بيان احكام خبري و انشايي بكند. اين گروه براي انبيا هم تشكيل شعار مي‌دهد و در بعضي از دولت‌هاي اسلامي نيز نفوذ مي‌كنند.


فراماسون‌ها مي‌گويند اسلام دين عقل است و انسان صدور احكام مي‌كند و خويشكار است، يعني نياز به كتاب ندارد، مثل فلسفه‌ي كانت كه عقل نظري است و عقل عملي و اينها مصادر احكام خبري و انشايي‌اند. اين نظر در كتاب كانت «دين در حدود عقل عملي» آمده است. بعد از كانت است كه نوكانتي‌ها و فراماسون‌ها مي‌آيند، اگر در آثار او و ديگران ذكري از كتاب است پاك مي‌كنند. همين طور مي‌آيد تا به پوپر، كه در او به طور ديگري اصالت با نفس انساني است. نفس به معني «النفس في وحدتها كل القوا»، مظهر يك صورتي است، اين مظهريتش گاهي تكيه مي‌كند به اراده، گاهي تكيه مي‌كند به عمل انساني و گاهي تكيه به انفعالات نفس و احساسات و گاهي به اصول عقلي. بنده به حساب قرون وسطي رسيدم و اينكه آيا عقل قرون وسطي همان عقل انجيلي است يا نه، آيا عقل قرآني و ارسطويي يكي است يا نه و آيا اين دو يك حقيقت‌اند؟ در تاريخ اختلاف است. عده‌اي هستند كه نقل را تابع عقل مي‌دانند، اينها اسماعيليه‌اند. اينها را گفته‌اند باطنيه يعني نهان روش، يعني زنادقه يعني اهل شرك. در عين حال كه در قرون وسطي مبارزه مي‌كنند، خودشان زنديق‌اند. ائمه اطهار همواره با زندقه مبارزه مي‌كردند، با استفاده از فلسفه، يك عده هستند كه نقل ديني و هم عقل يوناني را قبول دارند، اينكه تا چه اندازه نقل بر فكر اينها حاكم است، تا چه اندازه ملي است و تا چه اندازه نحلي و با هم تركيب شده و اختلاطي و التقاطي است يا چقدر در اين حال اهل كتاب است و چقدر عقل‌زده است، بايد پرسش كرد. در موقعي كه من غربزدگي را مطرح كردم، همواره توجه كرده‌ام و به كساني كه درس داده‌ام گفته‌ام برويد پرسش كنيد، در باب نسبت عقل و نقل، در هر صورت همواره عقل غالب بود و خصوصيت دوره‌ي جديد چنين است، حتي اگر از دين دفاع شود، زيرا اصالت به عقل داده مي‌شود و شما مي‌بينيد كه كتاب‌هايي هستند كه از پيغمبر اسلام دفاع مي‌كنند، مانند كارلايل اما اين نويسنده پيغمبر اسلام را با خود همسنخ مي‌گيرد و اصالت به عقل خويش مي‌دهد. اينها نمي‌آيند ببينند كه عقل نبوي از سنخ عقل ممسوخ غربي نيست.


 


عقل دوره‌ي جديد


حالا بياييم به دوره‌ي جديد. عرض كردم در دوره‌ي جديد عقل يوناني مي‌آيد و به تعبيري نفس يوناني و نحله يوناني كه «هرتوقه» و «هراتوقه» (1) نيز گفته‌اند. حالا اين نحله در فلسفه‌هاي جديد يعني اكول فرانسه ecole، شوله آلماني schule و اسكوله يوناني skhole در اسلام به مكتب ترجمه مي‌شود. حالا بايد ديد كه مكاتب جديد چقدر نسبت و ارتباط با نحله و چقدر با مله دارند. ايدئولوژي‌هاي ديني و غير ديني جديد همواره تابع نحل است، در اين دوره كتابي نيست و اگر كتابي هست «كاپيتال» است. حال كسي مكتبي شد و مدعي اسلام بود، بايد ديد چقدر اهل ملت است و چقدر اهل نحله. ولي آنچه مسلم است همواره نحله غالب بوده، گرچه التقاط هم هست، زيرا زمان آخرالزمان است. اكنون عصر پايان نحل، پايان و تماميت مكتب‌ها و هرتوق‌ها در غرب است. اينها افتاده‌اند به جان هم. دوره‌ي جديد كه مي‌آيد اروپايي غربزده مضاعف مي‌شود. اگر عقل يوناني در قرون وسطي انسان‌ها را غيرمضاعف زده بود، از رنسانس تماماً مي‌زند و سقراط‌هاي جديد و ارسطوييان جديد، علم جديد و هنر جديد به وجود مي‌آيند.


ابن تيميه كتابي دارد به نام «موافقت صريح معقول و منقول» و به خيال خودش عقلي كه از آن دفاع مي‌كند قرآني است. حتي ابن جوزي مي‌خواهد احكام عملي را از قرآن درآورد، اينكه همه چيز را در كتاب پيدا كند. حال آنكه بنده همه اينها را مي‌برم به ام‌الكتاب. هر چه هست در «ام الكتاب» هست، در سرنوشت هست. اين است حوالت تاريخي كه در قضا الهي هست، يعني زماني كه الان داريم، زماني كه تاريخي است در «لوح قضا» هست. تاريخي كه در ابتدا آمده در لوح قضا هست و تاريخي كه در پايان آمده در لوح قضا هست يعني در «ام الكتاب». اين «ام» يعني اصل و سر، كتب يعني نوشت و حكم كرد و ام الكتاب يعني «سرنوشت». يك معني ديگر، اين است كه شما بياييد علوم امروزي را بگيريد و ببريد به قرآن و بگوييد كه همه علوم در آن هست، تمام قوانين در قرآن هست. بعضي از ظاهرين اين كار را كرده‌اند. مانند طنطاوي كه علم الاشيا را تحويل ما مي‌دهد، حالا فيزيك باشد و طب يا فليكات و ديگر علوم. حالا همه احكام عقلي اعم از نظري و عملي و همه و همه، در قرآن هست، از خبري و انشايي. اين عمل صد سال سابقه دارد و بهايي‌ها مي‌گويند علم با وحي يكي است و اصرار دارند و دفاع مي‌كنند و مي‌گويند كه متجدديم، دين را تابع علم مي‌دانند. حال گفتيم دوره‌ي جديد دوره‌ي غربزدگي مضاعف است كه اشكال گوناگون دارد. يك عده هستند كه غربزده‌اند و مي‌دانند و غيرمضاعف‌ و طرفدار عقل يوناني هستند، كتاب را قبول ندارند و از دين مي‌ترسند و مي‌گويند كتاب مال عوام است براي حفظ ظاهر. اينها را زنادقه مي‌گويند و نهان روش، مثل «ابن ابوالعوجا»، عده‌اي متوجه مي‌شوند و به نام دين مبارزه مي‌كنند، چقدر متوجه و موفق شده‌اند اين خود پرسشي است.


 


جريان‌هاي فكري قبل از مشروطه


عده‌اي مي‌گويند فلسفه زندقه است، مانند غزالي و فخر رازي ولي همواره اسير فلسفه‌اند، به خصوص فخر رازي چون به حكمت انسي و معنوي نمي‌رسند، جز اشعاري در اواخر عمرش چيزي ندارد، او نمي‌تواند بگذرد. «شرح اشارات بوعلي سينا» مي‌نويسد و در آن شك مي‌كند. اما كسي كه هم متدين است و هم به فلسفه معتقد است، به طور قاطع از آن دفاع مي‌كند خواجه نصير است، برخلاف فخر رازي است كه با فلسفه به شك و تصحيح بازي مي‌كند. او حتي بر ضد تشكيكات فخر رازي مطلب مي‌نويسد و مي‌گويد تو سواد نداري، تو فلسفه نمي‌داني و خودش را قانع كننده مي‌بيند، ولي بايد ديد كه فخر رازي چه سوادي داشته، گرچه ظاهراً خواجه نصير راست مي‌گويد. فخر رازي و غزالي هر دو در اخبار فلاسفه شك مي‌كنند. فخر رازي تفسير كه مي‌نويسد اشعري مي‌شود، حال بايد ديد كه چقدر عقل يوناني در تفسير كلامي و اشعري او غالب است، خود پرسشي است.


حالا بياييم به انقلاب مشروطه. انقلاب مشروطه را بايد با نگاه كردن به جريان‌هاي فكري قبل از آن نگاه كنيم كه معقول است و منقول. معقول چهار تاست: حكمت اشراق و تصوف است كه هر دو اصالت به كشف و شهود و حضور مي‌دهند، سوم حكمت مشا است كه به ارسطو مي‌رود و حكمت اشراق كه به افلاطون، چهارم علم كلام كه دين را مي‌خواهد با استفاده از عقل بيان كند. در اين چهار معقول نسبتي كه انسان با عالم و آدم و مبدأ عالم و آدم دارد، بيان مي‌كند به تعبيري بيان مبدأ و معاد مي‌كند، بيان نبوت مي‌كند. اگر شيعه است اثبات امامت مي‌كند و عدل هم هست، ولي اينها عقلاً بر امور حكم مي‌كنند و عقلاً در باب قانون اسلام بحث مي‌كنند. كلام منقسم است به اشعري و معتزله و شيعه كه متأخر است. تا چه حد بر كلام عقل حاكم است، خود پرسشي است، اينكه بر علم كلام شيعه چقدر عقل غالب و حاكم است خود پرسشي است. در شروح و حواشي «تجريد الكلام» خواجه نصير است كه از فلسفه استفاده مي‌شود يعني از بوعلي سينا، از طرفي حكمت اشراق است كه درس داده مي‌شود و از طرفي تصوف است و از طرفي كلام يعني بيان عالم بر اساس قانون وحي. تصوف عملي صدر اسلام به سخن ابن قيم جوزي بركت داشت. آن تصوف عملي صدر اسلام به تصوف نظري محيي الدين ابن عربي و فصوص الحكم او مي‌رسد و بعد مقدمه قيصري كه بايد بخوانيد. اكنون تصوف فقط تصوف نظري است و آن تصوف عملي صدر اسلام رفته، غزالي هم كه اشعري است و محي الدين ابن عربي كه تفسير شيعه مي‌شود. يكي هم بوعلي سيناست كه اشارات و شفا و نجات را نوشته است، سهروردي مؤسس حكمت اشراق است. حالا يك فلسفه ديگري هم هست كه فلسفه‌ ملاصدرا باشد كه التقاطي است و اختلاطي، با كلام مخالف است و محيي الدين بن عربي را با اصالت وجود تفسير مي‌كند و شيخ اشراق را كه افلاطوني است ندانسته با ارسطو و نوافلاطونيان تفسير مي‌كند. به نحوي كه يك جريان اصلي قبل از مشروطه حوزه‌ي صدرايي اصفهان است. در اين زمان در منقول يك عده دفاع از دين مي‌كنند. ملاصدرا از نقل و قرآن نيز استفاده مي‌كند و اگر كساني بخواهند با ملاصدرا مخالفت بكنند، متهم مي‌شوند به زنديقي و كافري كه يكي از آنها هنوز هست كه عبارت است از سيد جلال آشتياني كه در مشهد است و همه چيز را از روزنه «اسفار اربعه في حكمه المتعاليه» نگاه مي‌كند، خيلي هم كار مي‌كند خيلي كتاب نوشته. اين حوزه اصفهان در دوره قاجار قدرتي پيدا مي‌كند، مثل ميرزا عبدالله زنوزي و عده‌اي چون پسرش آقا علي مدرس زنوزي، عده‌اي اهل منقول هستند كه گاهي اهل فلسفه را تكفير مي‌كنند و دسته‌اي ديگر هم اهل خانقاه هستند و فرقه‌هاي صوفيه در شيعه كه كتاب «طرايق الحقايق» اينها را معرفي مي‌كند. اينها چه مي‌گويند خود مسأله‌اي است، از ابن عربي استفاده مي‌كنند، از ائمه چقدر و از قرآن چقدر، اين كلاس و درس و حكمت لازم دارد. حال دسته‌اي ديگر نيز بودند كه اخباريين و اصوليين هستند. اخباريون در انطباق روايات غلو مي‌كنند و پايه‌هاي اجتهاد را ضعيف مي‌كنند و مي‌گويند حتي در تفسير قرآن فقط روايات ائمه مورد قبول است. نزاعي است كه جنبه سياسي به خود مي‌گيرد، در اين زمان است كه انقلاب مشروطه مي‌آيد.


 


جريان‌هاي فكري بعد از مشروطه


با انقلاب مشروطه است كه غربزدگي مركب و بسيط غيرمضاعف تبديل مي‌شود به غربزدگي مضاعف. يعني هنوز كساني هستند كه در صفويه مخالفند با فلسفه.


چند و چند از حكمت يونانيان


حكمت ايمانيان را هم بخوان


اشعار مفصل هم دارند، حتي بعضي با تصوف و مثنوي هم مخالفت مي‌كنند، از لحاظ نقل و ظاهر. دوره‌ي جديد مي‌آيد و مردم از استبداد به ستوه آمده‌اند. اوليا دين قادر نيستند حكومت الهي را برپا كنند و يك عده از ايشان دست نشانده حكام‌اند. به شهادت‌ كتاب‌ها كه در ابتداي آن مدح حكام كرده‌اند، نه نقلي است و نه عقلي، عقل و نقل در كتاب‌ هست. از طرفي مسأله غربزدگي مضاعف دوره‌ي جديد از طرف اروپاييان از زمان صفويه مي‌آيد، بنيادش از آن زمان است و از انقلاب مشروطه نيست. بعد از اينكه جنگ‌هاي صليبي رخ مي‌دهد غربي‌ها تلاش مي‌كنند به عناوين مختلف در شرق نفوذ كنند و بر عقل مسلمانان تسلط پيدا كنند. اجمالاً غربزدگي مضاعف يعني تجددخواهي و مدرنيزه‌زدگي و ترقي‌خواهي قرن هيجدهم به بعد از زمان صفويه سراغ ما مي‌آيد. حال مي‌آييم به انقلاب مشروطه و قبل از آن چند بيتي از سنايي را مي‌آوريم كه نمونه مبارزه تصوف با عقل يوناني است.


شراب حكمت شرعي خوريد اندر حريم دين


كه محرومند از اين عشرت هوس گويان يوناني


برون كن طوق عقلاني به سوي ذوق ايمان شو


چه باشد حكمت يونان به پيش ذوق ايماني


بميريد از چنين جاني كزو كفر و هوا خيزد


ازيرا در چنان جان‌ها فرو نايد مسلماني


 


حال به انقلاب مشروطه نگاه مي‌كنيم زمينه مهياست. وسايل از هر طرف فراهم شده مطامع روس و انگليس است. عوامل مختلف وسايل را فراهم آورده‌اند براي انقلاب مشروطه، براي غربزدگي مضاعف. خوب ديگر در تاريخ مشروطه  يك عده از همان روحانيان هم بوده‌اند، گرچه بعضي از روحانيون مخالفت كرده‌اند، عده‌اي نگاه مي‌كنند مي‌بينند نه اسلامي است و نه ضد استبدادي و نه ديني و نه دنيايي، مخالفت با مشروطه نمي‌كنند و با آن همراه مي‌شوند و حتي اسلام را با دموكراسي جمع مي‌كنند، مثل مرحوم نائيني كه روزگار بهتري را مي‌خواهد. حال انقلاب از كجا مي‌آيد از مغز و عقل ممسوخ آن روزي غرب و قرن هيجدهم. تاريخ غرب تمام شد و عقل به ممسوخيت رسيده، اعم از اينكه اراده باشد يا احساس و منطق. دسته‌اي كه اينها را براي استعمار هدايت مي‌كنند فراماسون‌ها هستند و رهبر باطني فراماسون‌ها يعني يهودي‌ها، قانون را مطرح مي‌كنند مي‌گويند قانون است كه بايد حكومت كند. قانوني كه رجوعش به عقل ممسوخ قرن هجدهم است. يكي از اينها ملكم است. كتاب‌ها در باب خرافات نوشته مي‌شود، عده‌اي فراماسون هستند. يك عده مسلمان كه از استبداد به ستوه آمده‌اند. مسأله بابي و بهايي درست مي‌شود، در هندوستان ساخته مي‌شود و تفرقه به نام اينكه امام زمان ظهور كرده است. كدام امام زمان، امام زماني كه ساخته و پرداخته «عقل ممسوخ غربي» است. مردم گناهي ندارند مي‌روند براي رهايي از ستم «بهايي» مي‌شوند. بعد هم هر چقدر جلو مي‌آيند بيشتر تحت تأثير غربي‌ها و فراماسون‌ها و يهودي‌ها قرار مي‌گيرند، به خصوص بهايي‌ها كه واسطه‌ي امپرياليسم آمريكا هستند. يك عده بي‌تقصيرند هر چه دستور آمده بود تابع بودند.


مي‌خواهم بگويم غربزدگي كه آمد ذيل غربزدگي غرب بود. غرب با تمام شدن تاريخش انقلاب روسيه انجام گرفته بود، ديگر دنياي غرب تمام شده و انقلاب مشروطه ذيل تاريخ غرب است. انقلاب روسيه در مقابل غرب صورت گرفت كه به يك معني غربزده است، بحران‌هايي در غرب هست. اين ذيل تاريخ غرب صدر تاريخ ما قرار مي‌گيرد. تاريخ غرب ممسوخ اندر ممسوخ است. اين عبارت است از اينكه انقلاب مشروطه الگويش انقلاب كبير فرانسه است و حال آنكه انقلاب كبير فرانسه سراسرش شرك و زندقه است و اگر آثاري از خدا در قبل بوده آن را هم مي‌زدايد. دوره جديد كه تقليد از غرب است، آنچه در آن اصالت دارد نحله است. مله بايد برود، بعد كلماتي كه ترجمه مي‌شود عجيب است مثلاً ناسيون كه معني‌اش نژاد است به ملت ترجمه مي‌شود، ملت دين است. آنچه بر ترجمه‌ي مشروطه غالب است عقل ممسوخ غربي است، مثل مكتب اسلام كه ترجمه نحله است و همواره شعار مي‌دهند كه باز غرب مسلط است و حالا ممكن است بگويند منحرفان فقط اين چنين باشند.


سخن سر بسته گفتي با حريفان


خدا را زين معما پرده بردار


 


اومانيسم و اعلاميه جهاني حقوق بشر


حالا غربي‌ها صدايشان بلند است كه اي آقا عقل ما ممسوخ است، زهوار عقل ما در رفته است، اين آزادي كه آزادي نيست، اين جهان به طرف ويراني دارد جلو مي‌رود. اي آقا تمام تاريخ غرب رسيده به حلول و اتحاد، اومانيسم ديگر نمي‌تواند تجديد شود، هر اومانيستي زنديق است، هر اومانيستي امپرياليست است. تازه، سنگ اومانيسم را به سينه مي‌زنيم، وقتي كه ديگر ريشه‌ي آزادي در غرب دارد درمي‌آيد، زهوار آزادي اعلاميه جهاني حقوق بشر دارد درمي‌آيد. اصلاً در اين اعلاميه «حق الله» نيست هر چه هست «حق الناس» است. تازه ما آمده‌ايم به نام قرآن دفاع از حقوق بشر بكنيم، چرا نگفتند بگوييد دفاع از حقوق الله و حقوق بشر: اولاً حق الله و ثانياً حق البشر. اگر چهارصد سال تاريخ غرب حق الله را كنار گذاشته و فراموش كرده است، روزگار انسان هم به نفس اماره و نفس اماره به ويراني جهان مي‌كشد. ديديد اين دولت زندقه مضاعف چه كارشكني‌ها كرد.(2) تاريخ غرب بعد از 400 سال به بن بست رسيده است، فرياد خود غربي‌ها بلند است. حالا يك عده ندانسته، از هر چيز به نام آزادي، گروه‌هاي حقوق بشر تشكيل مي‌دهند، مثل «شانمن». شانمن كه جايي نرفته، شانمنيسم كه هست. بايد پرسيد اين عبدالكريم لاهيجي چقدر شانمنيسم است. اينها غربزده مضاعف‌اند و بسيط و مركب كه دانسته و ندانسته مبارزه‌گر با حق و اسلام و دين‌اند، نهانروشانه. «نه شرق و نه غرب» براي بسياري شعار است، ولي جماعتي يهود و فراماسون با هوش يهودي خود همه كاره‌اند، مانند آن وكيل دادگستري كه با عقل ممسوخ‌اش وضع قوانين مي‌كند. عده‌اي هستند كه اصلاً خبر از هيچ چيز ندارد فقط شعار مي‌دهند. به من مربوط نيست، الان در غرب فيلسوفان دارند مي‌گويند چه اثر داشته و چه اثر نداشته باشد، اينجا چه؟ تفكر خودآگاهانه چه گناهي كرده كه بايد اين همه تو سري بخورد. اينها عده‌اي هستند كه كله مردم را گرم مي‌كنند. بنده قبول مي‌كنم كه شعار «نه شرق و نه غرب» اصيل است تا آنجا كه امام مي‌فرمايند. من وقت نداشتم و اگر توانستم مي‌نويسم و اگر توانستم پيام مي‌دهم، با آن شعر حافظ، فقيرانه، ولي توجه دارم كه چند نفر برايم كافي است. ولي در هر صورت بعضي‌ها به جايي رسيده‌اند كه از عالم و آدم پرسش مي‌كنند مثل غربي‌ها. آقا در ژاپن الان فيلسوف است و به جايي رسيده كه مي‌گويد: من هم مي‌خواهم از فروع به اصول بروم و به خودآگاهي برسم. در ما سير از فروع به اصول و خودآگاهي نيست، اصلاً كانت شناس نداريم و هگل شناس نداريم، بعد همه جامعه‌شناس شده‌اند. يك سلسله منطق درايي و ديالكتيك درايي با ترجمه‌هاي شكسته بسته از غرب بازگشته، از كارتيه لاتين دانسته و ندانسته. اينها جاهل و بعضي‌ خائن‌اند و مردم را خام مي‌كنند.


در غرب به فيلسوف احترام مي‌گذارند و اينجا كسي اهميت به فيلسوف نمي‌دهد، كه يكي من باشم. گرچه بعضي مي‌خواهند به حكمت احترام بگذارند ولي بنده مي‌توانم مناظره كنم. زمان، زمان حكمت و فلسفه نيست، زيرا الان زمان ايدئولوژي است، يعني تماميت فلسفه در جهان بيني و جهان بيني در ايدئولوژي و عمل است. زمان زمان عمل است، زمان تفكر نيست. عمل درست است و اين است كه مي‌گويم بشر امروز فكر نمي‌كند. ايدئولوژي درست است كه در نفس عمل مردم باشد، كه شعار مي‌دهند بر عليه شرك و زندقه و فراماسونري، به نام قرآن بگويند سبحان الله و الله اكبر، گفتند و تناسب داشت. خدا نكند يك دفعه اين سبحان الله و الله اكبر تعبير شود به سبحان طاغوت و طاغوت اكبر. مثل بايزيد بسطامي، اصلاً من هستم كه طاغوتم. بنده مي‌شود طاغوت عليين. ايدئولوژي صحيح، اگر بر عليه طاغوت باشد بنده قبول دارم. بنده در سطح تفكر غربي طرح مسايل مي‌كنم، مي‌خواهيد با من صحبت بكنيد، تناسب ندارد، در غرب فلاسفه منزلت دارند. حتي سياستمداران مطالعه مي‌كنند، در روسيه ماركس هست و در غرب اكثراً استشهاد مي‌كنند، كمابيش مي‌فهمند. من دارم انذار مي‌كنم و بيدار باش مي‌دهم. ترور غلط است، خودآگاهي شرط است. اگر مبارزه كرديد بر عليه طاغوت، درويشانه، آن وقت است كه عمل صحيح كرده‌ايد. اي آقا درويشي خوب چيزي است زير باز زور نرويد، دنبال مطامع نفس اماره، زور و تزوير نرويد. شمايي كه مي‌خواهيد تغيير كنيد فقر ذاتي را فراموش نكنيد. درويشي براي جلوگيري از باطل و مبارزه با آن است، حاضر نشويد زير بار ستم برويد، اين همت مي‌خواهد و مناعت طبع. مي‌خواهم آن شعر را تكرار كنم.


غلام همت آن رند عافيت سوزم


كه در گداصفتي كيمياگري آموخت


كيمياگري عبارت است از مبارزه توأم با فقر ذاتي. كيمياگري عبارت است از اين كه نگذاريم آن غربزدگي مضاعف به سراغ شما بيايد، باز شما را به خدا و فتواي باطن و سر سويداي‌تان مي‌سپارم.


 


پي‌نوشت:


1ـ معرب هرتيك Heretic فرانسه به معني كفرآميز و شرك آميز و زندقه.


2ـ اشاره به دولت مهندس بازرگان.

 

    780 بازديد     0 امتياز     0 نظر

اسراف از دیدگاه قران

 

 

ازجمله مفاهيمي كه در قرآن مورد تأكيد بسيار قرار گرفته موضوع اسراف است. در نگرش قرآني، مي توان به ناهنجاري بودن آن بي هيچ ترديد و گماني حكم كرد. اما از آن جايي كه ابعاد آن چنان كه بايد و شايد روشن و تبيين نشده و همه جوانب آن با رويكرد تحليلي مورد بررسي قرار نگرفته، در اين نوشتار تلاش شده است تا به اين موضوع در ابعاد مختلف آن پرداخته شود كه البته به جهت مهم بودن مسايل اجتماعي و شناسايي اصول و موارد هنجاري از ضدهنجاري به جنبه اجتماعي آن بيشتر پرداخته شده است.

مفهوم اسراف

كاربرد عرفي اين واژه در معناي اقتصادي آن موجب شده است كه به ابعاد و جوانب ديگر مسئله اسراف كم تر پرداخته شده و يا به طوركلي ناديده گرفته شود. درحالي كه در نگاه قرآني و نيز كاربردهاي واژه نشان مي دهد كه دامنه مفهومي آن نه تنها ابعاد اقتصادي و هنجاري و اخلاقي بلكه حوزه اعتقادات را نيز شامل مي شود. بنابراين در حوزه هاي كلامي و اعتقادي و جامعه شناسي و روان شناسي و اصول اخلاقي و تربيتي و اقتصادي مي توان از اسراف سخن گفت و به بررسي موارد و نيز علل و عوامل آن پرداخت.
واژه اسراف كه بيش از 23بار در آيات متعدد قرآن در اشكال مختلف به كار گرفته، به معناي هرگونه كوتاهي و زياده روي و تجاوز از حد اعتدال و گرايش به سوي افراط و حتي تفريط است. (لسان العرب؛ ابن منظور؛ ج6 ص 243 و نيز مجمع البيان؛ طبرسي؛ ج5 ص192 والتحقيق؛ ج5 ص110) از اين رو تنها به معناي افراط و تفريط نيست و اختصاصي به كوتاهي و يا زياده روي ندارد. هرچند بيش تر در معناي زياده روي و افراط به كار مي رود ولي اين موجب نمي شود كه از اطلاق آن دست برداريم و تنها به معني خروج از اعتدال به سمت و سوي زياده روي بگيريم درحالي كه اين واژه دربردارنده هرگونه خروجي به سوي كم يا زياده است. كمينه و يا بيشينه در هر امري را مي توان اسراف دانست.

در كاربردهاي قرآن اسراف اختصاص به امري خاص مانند امور اقتصادي ندارد بلكه چنان كه گفته شد اين واژه در آيات قرآني به معناي هرگونه خروج از اعتدال و ميانه روي در مسائل بينشي، منشي و كنشي به كار رفته است.

از اين جهت گاه با مسئله قوام (حد وسط و اعتدال) هم معنا مي گردد و خروج و تجاوز از حد وسط و ميانه، اسراف ناميده مي شود. (فرقان آيه 67) و گاه با مسئله فساد ارتباط مستقيمي پيدا مي كند (شعراء آيه 151 و 152)؛ زيرا هرگونه امري كه برهم زننده تعادل در امور باشد به معناي اسراف خواهد بود و فساد نيز يكي از اين حالات خروج و برهم زننده است.

به نظر مي رسد كه در كاربردهاي قرآني واژه اسراف ارتباط تنگاتنگ با مفاهيمي چون كفر و ظلم و فسق و مانند آن دارد.

ارتباط اسراف و تبذير

چنان كه تبذير با اسراف از اين جهت نوعي ارتباط مفهومي پيدا مي كند؛ زيرا تبذير به معناي ريخت و پاش دانه و بذر در شرايط نامناسب و به روشي نادرست است كه اين خود نوعي خروج از ميانه و اعتدال و عدالت است. (التحقيق ج1ص 238)

به هرحال در كاربردهاي قرآني اسراف مفهومي فراگير است كه دربردارنده هرگونه خروج از اعتدال است. در اين راستا انحراف و خروج از حق و عدالت در امور اعتقادي و اخلاقي و اجتماعي و اقتصادي و مانند آن مي تواند به عنوان امري اسرافي مورد سرزنش قرار گيرد و از آن بازداشته شود.
به نظر مي رسد كه تفاوتي در اين معنا نيست كه تجاوز و خروج از اعتدال در كارهاي مباح باشد يا كارهاي غيرمباح؛ به اين معنا كه حتي اگر كسي در امور مباح مانند خوردن و آشاميدن از حد و اندازه بگذرد به عنوان مسرف شناخته مي شود و مي بايست از انجام آن خودداري ورزد و خود را به ميانه و اعتدال نزديك سازد.

انواع اسراف

چنان كه بيان شد از كاربرد واژه اسراف در آيات قرآن مي توان به اين نتيجه رسيد كه اين واژه در حوزه مسايل مختلفي به كار رفته و هدف از آن در همه موارد بيان خروج ازاعتدال و حد ميانه در مسايل و امور بوده است. دراين جا به برخي از موارد اشاره شده در آيات قرآن درباره اسراف مي پردازيم.

اسراف اعتقادي

شرك به خدا و بت پرستي و يا كفر به خدا و عدم اعتقاد و باور به توحيد به عنوان مصاديقي از اسراف مورد اشاره و سرزنش قرار گرفته است. (طه آيه 124 و 127) ازنظر قرآن، اين گونه نگرش به هستي و جهان بيني، امري نادرست و به دور از اعتدال و حقانيت است. پيامد چنين نگاهي در دنيا و آخرت گرفتاري هاي متعدد و نابينايي و عدم درك درست مسايل ديگر است. كسي كه ناتوان از درك هستي و نقش خداوندگاري است، در مسايل روزانه خويش نيز نمي تواند تحليل درستي از مسايل داشته باشد و در نتيجه آن رفتار و كنش ها و واكنش هايش وي را از رسيدن به مقصد دور مي سازد و همواره با دست خويش خود را گرفتار اموري مي كند. كه جز بدبختي حاصلي نخواهد داشت. به عنوان نمونه كسي كه خدا و نقش او را در مديريت و اداره دنيا و به درستي در نيابد با پديد آمدن كوچك ترين مشكلي، به اندوه دچار مي شود و يا هرگاه مالي را از دست دهد اندوهگين مي شود. اين گونه است كه عدم درك و تحليل درست از هستي و بينش نادرست نسبت به خدا و جايگاه او موجب مي شود كه در امور دنيوي و گرفتاري هاي آن خود را ببازد و بر مشكلات خويش بيافزايد. افزون بر آن كه در آخرت نيز مي بايست پاسخگوي رفتارو اعمال و عقيده خويش باشد و به عذاب هاي دردناك گرفتار شود.

اسراف اخلاقي

اسراف اخلاقي به معناي گرايش به ماديات و قطع علاقه از خداوند است. آيات قرآن بسياري از صفات انساني را كه موجب مي شود او به گناه دست زند، به عنوان امري اسرافي مورد بررسي و تحليل قرار داده و از آن بازداشته است.

اسراف در حوزه اخلاق فردي و اجتماعي به اين معناست كه شخص صفاتي را در خود پديد آورد كه وي را از حالت اعتدال و ميانه روي بيرون برد. برخي از صفات مانند تكبر و بخل و مانند آن را مي توان از مصاديق بارز اسراف در حوزه اخلاق معرفي كرد.

در حوزه عمل اجتماعي نيز وقتي سخن از اسراف به ميان مي آيد مراد از آن رفتارهاي ناشايستي است كه ازفرد سر مي زند. به عنوان نمونه استكبارورزي كه در نابهنجاريهاي زشت اجتماعي و بازتاب صفت زشت اخلاقي تكبر است از جمله نمونه هاي خروج از اعتدال و تجاوز از حد و حدود است.
انحراف جنسي (اعراف آيه 80 و 81 و ذاريات آيه 32 و 34) و انجام اعمال زشت خودكامگي، استكبار، استثمار و خون ريزي و ستم و هرگونه فساد وتباهي اجتماعي از مصاديق بارز اسراف به شمار مي رود. (تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي و مفسران؛ ج 15 ص 307)

تاكيد بر ميانه روي در همه امور

از آن جايي كه آثار اجتماعي اسراف در حوزه هنجاري بسيار زياد و تاثيرگذار است، خداوند ازمومنان مي خواهد كه همواره اعتدال و ميانه روي در امور را سرلوحه خويش قرار دهند و با اسراف خويش موجبات تباهي و فساد در جامعه و زمين را فراهم نياورند. (شعراء آيه 152)

بي گمان اسراف در همه حوزه ها آثار زيان باري به جاي خواهد گذاشت كه از جمله آنها مي توان به دوري از محبت خدا (اعراف آيه 31 و انعام آيه 141) و نيز سستي و ضعف در رسيدن به موفقيت در حوزه هاي مختلف زندگي اشاره كرد. (آل عمران آيه 147) چنان كه اسراف در حوزه اقتصادي موجب اتلاف منابع ثروت مي شود و رفاه فردي و عمومي جامعه را با خطر مواجه مي سازد.
به هر حال قرآن، اسراف را به عنوان يك رويكرد ضد هنجاري شناسايي و مورد تحليل قرار مي دهد و با اشاره به ابعاد مختلف و مصاديق و موارد گوناگون و آثار زيان بار آن در دنيا و آخرت، از مومنان مي خواهد كه خود را از آن رهايي بخشند و با دوري از شهوت پرستي (اعراف آيه 81) و پرهيز از روحيه ناسپاسي وكفران نعمت (اسراء آيه 26) تكبر و خودكامگي و استعمار و سيطره جويي (يونس آيه 31 ودخان آيه 44 و نمل آيه 34) و عجب و خودبيني (يونس آيه 12) خود را از آن برهاند.

 

مشخصات تکتونیکی زمین ( حرکات کوهزایی و خشکی زایی )

مشخصات تکتونیکی زمین ( حرکات کوهزایی و خشکی زایی )

پوسته زمین همواره تحت تاثیر عوامل تکتونیکی است .حرکات پوسته زمین را می توان به دو دسته کلی تقسیم کرد :

                               1) حرکات کوهزایی                     2) خشکی زایی

 

1) حرکات کوهزایی به آن دسته از حرکات پوسته اطلاق می شود که سبب تغییر شکل سریع توده های عظیم سنگها می شود و مدت زمان تاثیر ان در مقیاس زمین شناسی ، کوچک و شدت ان زیاد است ، این گونه حرکات یبب گسل ها ، چین ها و کوها می شود .حرکات خشکی زایی حرکاتی از پوسته زمین را شامل می شود که مدت تاثیر شان زیاد و شدت آنها کم است از جمله این حرکات می توان پائین رفتن پوسته و تشکیل حوضه ها و نیز بالا آمدن قسمت هایی را نام برد . حرکات خشکی زایی سبب پیشروی و پسروی دریا ها می شود .در مورد حرکات کوهزایی اصطلاحات زیر وجود دارد :


الف)فاز کوهزایی: تغییر شکل هایی که طی فاصله زمانی محدود و معینی انجام می گیرد بدین نام خوانده می شود .


ب) پریود کوهزایی: چند فاز کوهزایی متوالی ، بنام پریود کوهزایی نامیده می شود .


ج) کوهزایی با سلسله جبالی : این نام به منطقه نسبتا باریکی که تغییر شکل پیدا کرده اطلاق می شود .


د) کمربند کوهزایی : به مجموعه چند سلسه جبال که از نظر تکتونیکی به هم وابسته و طی یک کوهزایی چین خوردگی پیدا کرده اند ، کمر بند کوهزایی گفته می شود .


بطور کلی تغییر شکل پوسته زمین را می توان در نتیجه تجمع تنش دانست که به مرور در سنگ ذخیره می شود و هنگامی که میزان تنش از حد الاستیک سنگ تجاوز کند ، تغییر شکل دایمی ان را سبب می شود . بدین ترتیب لحظه شروع تغییر شکل سنگها به نحوه اعمال نیروها و نیز به مشخصات مکانیکی آنها بستگی دارد .


2) حرکات خشکی زایی به حرکات آرام پوسته که در طول مدت زمان طولانی تاثیر می کند، اطلاق می شود . بطور کلی این حرکات به پائین رفتن تدریجی کف حوضه ها و یا بالا امدگی آرام قسمت هایی از پوسته گفته می شود .بنا به عقیده بعضی از دانشمندان این دو دسته حرکات یاد شده را نبایستی از یکدیگر جدا کرد بلکه حرکات خشکی زایی نیز دسته دیگری از حرکات کوه زایی ، منتها با شدت کم است .


ایزوستازی

اجزای مختلف پوسته زمین مثل کوهها ، دشت ها و دریا ها ، به صورت فرو رفتگی های نامنظمی که در قسمت بالایی پوسته قرار گرفته ، نیستند بلکه تمام این اجزا به حالت تعادل نسبی قرار دارند که این امر به کاهش یا افزایش وزن مخصوص و نیز تغییر ضخامت آنها حاصل می شود . مطابق نظریه ایزوستازی در زیر سطح زمین ، سطحی به موازات زمین سطح زمین وجود دارد که فشار وارده از کوهها ، دشتها و دریا ها در آن سطح مساوی است . این سطح بنام سطح تعادل یا سطح ایزوستازی نامیده می شود .


توزیع قاره ها و اقیانوس ها در زمین

بیش از 70% سطح زمین بوسیله اقیانوس ها پوشیده شده و هر یک از سه اقیانوس عمده (کبیر ،اطلس ، هند ) به تنهایی از وسعت قاره اورآسیا بزرگتر است .

توزیع قاره ها در سطح زمین یکنواخت نیست و قسمت اعظم آنها در قسمت خاصی از ان متمرکز شده است بطوری که اگر قطری از زمین را که اسپانیا و نیوزلند را بهم وصل می کند در نظر بگیریم بیش از 81% تمام خشکی های زمین و نیمکره ای قطب ان اسپانیا است قرار می کند . 47% نیمکره یاد شده را خشکی و 53 % ان را دریا تشکیل می دهند . در صورتی که نیمکره مقابل ان حاوی 11% خشکی و 89% اب است .


ساختمان سطح زمین

یکی دیگر از مسایل مهم تکتونیکی زمین ، وضعیت پستی و بلندی های سطح زمین و نحوه توزیع آنها ست . از نقطه نظر تکتوکنیکی ، سطح زمین را می توان به واحد های مختلفی تقسیم کرد که این واحد را در فصل بعدی بررسی خواهیم کرد .سطح زمین را می توان به سه قسمت کلی قاره ها ، حوضه اقیانوس ها و حاشیه قاره ها تقسیم کرد .هر چند در وحله اول به نظر می رسد که سواحل دریا ها را بایستی فصل مشترک حوضه اقیانوس ها و قاره ها در نظر گرفت ، اما این فصل مشترک ، مرز واقعی دریا هاو قاره ها نیست . در حقیقت قسمت قابل توجهی از قاره ها در ناحیه فلات قاره ای و شیب قاره ای ، که وسعت آنها بالغ بر 10.9% درصد کل سطح زمین و 25% سطح قاره هاست ، در زیر اب قرار دارد . بدین ترتیب ، مرز واقعی قاره ها و حوضه اقیانوسها را بایستی در محل شیب قاره ای در نظر گرفت .

 

 

حاشيه نشيني

مقدمه:  

اصطلاح حاشيه نشيني يا زاغه نشيني و .. در کشورهاي در حال توسعه به محلات فقير نشيني اطلاق مي‌شود که در اطراف شهرهاي بزرگ به وجود آمده و ساکنين اين مناطق به علل گوناگون نتوانسته‌اند جذب نظام اقتصادي- اجتماعي شهر شده تا از امکانات و خدمات شهري استفاده نمايند.

حاشيه نشينان به کسي گفته مي‌شود که در شهر سکونت دارد ولي به علل گوناگون نتوانسته است جذب نظام اقتصادي شهر شود و از خدمات شهري استفاده نمايد. حاشيه نشينان بيشترافراد مهاجر و روستايي و عشاير و کمتر شهري (از شهرهاي ديگر يا خود شهر) هستند که اغلب فاقد مهارت لازم شهري و بعضا غيرماهرند اين افراد بيشتر به علت عوامل رانش زادگاه خود افزايش بي رويه جمعيت، توزيع نامتناسب و ناعادلانه امکانات در سطح کشور به بهانه عدم توجيه اقتصادي، عدم حمايت از مشاغل بومي و پايه اي در روستاها و شهرهاي کوچک و از سوي ديگر پديده هاي طبيعي مانند سيل، خشکسالي، سرمازدگي محصولات کشاورزي، آفات دامي، ناامني و....و به دليل عوامل جاذب شهري زادگاه خود را ترک کرده و به شهرها روي مي آورند آنها به دليل عدم تطبيق با محيط شهري از يک سو و بر اثر عوامل پس ران شهري از سوي ديگر از محيط شهري پس زده مي شوند و به تدريج در کانونهاي به هم پيوسته و يا جدا از يکديگر در قسمت هايي از شهر سکني مي گزينند. حاشيه نشيني عبات است از وضع زندگي تمام کساني که در جامعه شهري ساکنند ولي از نظر درآمد، بهره‌گيري از امکانات و خدمات در شرايط نامطلوبي به سر مي‌برند. در واقع کليه‌ي کساني که از حالت توليدي گذشته خود بيرون آمده و به صورت مازاد نيروي انساني در حاشيه شهرها سکني مي‌گزينند. حاشيه ، فرهنگ مخصوص به خود دارد و اين فرهنگ يک شوه‌ي زندگي است. فرهنگ حاشيه نشيني بازتاب شيوه زندگي طبقات پايين اجتماع است که معمولاً فرهنگ فقر شناخته مي‌شود. تقريبا اکثر کشورهاي جهان اعم از پيشرفته يا عقب نگه داشته شده دوره هايي از حاشيه نشيني را در شهرهاي  خود تجربه کرده‌اند اما مشکل اصلي در کشورهاي جهان سوم نهفته است. *به نظر من حاشيه نشيني يا اسکان غير رسمي از جمله پديده هاي ناشي از شهرنشيني شتابان معاصر و از جلوه هاي بارز فقر شهري است که در شکلي برنامه ريزي نشده و خودروي در درون يا اطراف شهرها ظاهر شده اند .*

حاشيه نشيني در جهان

از سالهاي 1950 بحث هاي مرتبط با حاشيه نشيني درجهان و به خصوص جهان سوم بصورتي گسترده مطرح شد. تحليل هاي متفاوت و راهکارهاي گوناگوني در اين رابطه ارائه شد. اما هيچ يک از تجارب جهاني 50 سال اخير منجر به حذف حاشيه نشيني نشدند. تنها در جوامع فراصنعتي حاشيه نشينان شهري دهه هاي 50 و 60 جاي خود را به رانده شده هاي قافله توسعه دهه هاي 80 و 90 دادند. در کشورهاي جهان سوم مهار و ساماندهي حاشيه نشيني همچنان از بحث هاي مطرح آغاز هزاره سوم است. اما مهار و ساماندهي حاشيه نشيني به ابزارهاي گوناگوني نياز دارد .

در 13 سال آينده (يعني 2020) رقم کل حاشيه نشينان شهري جهان تقريباً به 1400 ميليون نفر افزايش خواهديافت. ميزان افزايش کشورهاي صنعتي ثروتمند در اين مدت حدود پنج ميليون نفر و حجم جمعيت آلونک نشين جهان درحال توسعه به رقم 1355 ميليون نفر خواهدرسيد که از اين مقدار حدود 75 ميليون نفر از آن کشورهاي غرب آسياست

ايران به عنوان شانزدهمين کشور پرجمعيت جهان طي سالهاي 1335 - 1380 جمعيتش 3/6 برابر افزايش يافته درحالي که اين رشد براي جمعيت جهان کمتر از 2/3 برابر بوده است. رشد جمعيت شهري کشور طي همين مدت (45 سال) بيش از 7 برابر بوده است.

حاشيه نشيني در ايران

در ايران بعد از وقوع اصلاحات ارضي، اين پديده رخ عيان کرد در يک بررسي گسترده که در سال 1351 در مؤسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي دانشگاه تهران صورت گرفت مشخص شد که 91 درصد از سرپرستان خانواده‌هاي حاشيه‌نشين در تهران روستايي بوده‌اند 72 درصد آنان قبلاً دهقان محسوب مي‌شدند و 59 درصد خرده مالک بوده‌‌اند .

همچنين يافته‌هاي پژوهشي مشابه در سال 1345 نشان داد که 62 درصد از حاشينه‌نشينان تهران کارگر ساده، 12 درصد کارگر نيمه ماهر 14 درصد کارگر ماهر بوده‌‌‌اند. اين موارد تا حدودي نشانگر ابعاد حاشيه‌نشيني در ايران پيش از انقلاب بود، در آن سال‌ها به دليل اصلاحات ارضي و همچنين عدم کارائي اقتصاد کشاورزي روستاها، موج مهاجرت‌هاي گسترده‌اي به شهرهاي بزرگ رخ داد که به نمود يافتن زيست حاشيه وي منجر شد. اما اين روند در ايران پس از انقلاب نيز با گستردگي بيشتري ادامه يافت، موج مهاجرت و در کنار آن رشد بي‌وقفه جمعيت نيز به مثابه علتي ثانويه که باعث رقابت شديد براي تسلط بر امکانات شهري گرديد موجب شد تا حاشيه‌نشيني، در قامت يک معضل ملي رخ بنماياند.

براساس مطالعات جامعه‌شناختي، 67 شهر کوچک و بزرگ کشور در 16 استان در سال 1380 (بدون احتساب تهران، آذربايجان شرقي و مرکزي) با پديده حاشيه‌نشيني مواجه هستند، در اين محدوده‌ها که بيش از دو ميليون نفر ساکن هستند، تراکم جمعيت مناطق حاشيه‌نشين به طورمتوسط حدود 200 نفر در هکتار است .همچنين مطابق با برآوردهايي که در پژوهش حاشيه‌نشيني در ايران توسط مرکز مطالعات و تحقيقات معماري شهرسازي ايران، صورت پذيرفت، جمعيت حاشيه‌نشيني در 10 شهر بزرگ ايران نظير تهران، مشهد، شيراز، اهواز حدود 5/3 ميليون نفر تخمين زده شد که اکنون قطعاً بسيار بيشتر از اين رقم است.

حاشيه نشيني و معضلات ملي

حاشيه نشيني در ايران براساس دلايل بيشماري اکنون يک معضل ملي محسوب مي‌شود که با ادامه روند فعلي بي شک به يک فاجعه مليمنجر خواهد شد. ابعاد معضلاتي که حاشيه نشيني باعث نشو و نماي آنها شده است، بسيار فراتر از عدم هماهنگي در بافت فيزيکي شهرها است.
حاشيه نشينان که متشکل از مهاجران روستايي هستند که از روستا به شهر روي آورده‌اند حامل خصلت‌هاي اجتماعي communal هستند که با خصايص جامعوي social شهر هيچ سنخيتي ندارد.

پيامدهاي زيستي حاشيه نشيني در ايران

آسيب‌هاي اجتماعي، سهم بالايي از وقوع جرم و جرائم در کشور به حاشيه نشينان اختصاصي يافته است، به دليل عدم تطابق هنجاري و نائل نشدن به يک شناخت جامعوي social cognation حاشيه نشنيان و همچنين سطح نازل معيشت اقتصادي اين طبقه جامعوي، social class يک نوع انحرافات نهادينه شده در کنش آنها به چشم مي‌خورد، قاچاق مواد مخدر وجنايت‌هاي مبتني بر هيچ انگاري ارزش‌هاي جامعوي از موارد قابل ذکر هستند. رواج مشاغل کاذب و غير رسمي فقرمفرط اقتصادي و همچنين عدم مهارت فني درميان مهاجران حاشيه نشين ايران،‌ مشاغلي را رواج داده که در متن زيست شهري به وضوح قابل رويست است ، دستفروش قاچاق، کالا، دلالي‌هاي کاذب امروز نه تنها درحاشيه شهر بلکه در متن شهرها نيز نمود تام دارد.
سطح نازل آموزش و پرورش و سواد در حاشيه شهرهاي ايران، آموزش و پرورش به بدوي‌ترين شکل ممکن رواج دارد، به اين معنا که عدم تخصيص بودجه متناسب براي امر آموزش و پرورش اين نقاط جداي از آنکه باعث کم سواد شدن حاشيه نشينان شده است، موجب گرديده که تا فرآيند جامعه پذيري socialization، درميان کودکان و نوجوانان حاشيه‌نشين فرآيندي ناقص و عقيم باشد نقصاني که در رشد بالاي انحرافات جامعوي نمود مي يابد. رابطه‌هاي قومي، اجتماع در دل جامعه
رشد مناطق حاشيه‌اي موجب شده است که اجتماعاتي communitys در دل جامعه society رخ عيان کند. در مضرات اين بد ساماني جامعوي همين بس که به واسطه آن آداب شهرنشيني و کنش شهروندي به فراموشي سپرده مي شود و خصايص کنش روستايي که سنخيتي با زيست شهر ندارد، به شاکله عقيدتي زيست شهري مبدل مي‌شود.

عدم برخورداري از بهداشت و امکانات درماني

تراکم بالاي جمعيتي در کنار فقدان امکانات شهري باعث شده که از لحاظ بهداشتي مناطق حاشيه‌اي شهرها در وضعيت وخيمي به سر ببرند. آمار بالايي بيماري‌هاي واگيردار و بيماري‌هاي پوستي و گوارشي گواهي بر اين مشکل عمده مناطق حاشيه‌اي شهرهاي ايران است.

پيامدها


1ـ سيماي نامطلوب :

عمده ترين نماد جهاني حاشيه نشيني سيماي نامطلوب آن است كه احساس و وجدان و ديدگان آدمي را مي آزارد ، ساختمانها تخريب شده و فرسوده شده نشان مي دهد. گذرگاه ها ومعابر پرپيچ‌وخم و كم عرض بوده و معمولا راه دسترسي خودروهاي امداد اعم از آتش‌نشاني، اورژانس و پليس در مواقع بروز حوادث و خطرات وجود ندارد .

2ـ پايين بودن سطح بهداشت عمومي و سلامتي :

حاشيه نشين ها فاقد بهداشت عمومي و خصوصي در حد واندازه استانداردهاي جهاني و حتي ملي هستند و اقدام عليه بهداشت عمومي و محيط زيست در چنين مناطقي شايع است . انباشت زباله ها و عدم جمع آوري آنها، جريان فاضلاب منازل در كوچه ها و عدم دفع بهداشتي آن، آلودگي هاي صوتي و آلودگي هوا و غيره در اين محلات مشهود است .

3ـ فقدان شغل رسمي و در آمد كافي :

اكثر خانواده هاي حاشيه نشيني شغل رسمي براي تامين معاش خود ندارند و چون اين افراد عموما فاقد مهارت وتخصص و سرمايه گذاري مي باشند به مشاغل كاذب و بعضا مجرمانه مثل دست فروشي ، كوپن فروشي ، تكدي گري ، زباله دزدي ، خريد وفروش مواد مخدر و مشروبات الكلي روي مي آورند . بر حسب آمارهاي موجود حدود 20 در صد افراد اين مناطق ٿاقد شغل مي باشند .
4ـ وجود خرده فرهنگ هاي خاص مناطق كوچك :
در مناطق حاشيه نشين خرده فرهنگهاي خاص مناطق كوچك هر يك از خانوارها كه قبلا ساكن آن بودند مشاهده مي شود . و اجتماعاتي communities در دل جامعه society رخ عيان مي کند.اين فرهنگها بسيار دير جذب فرهنگ هاي شهري مي شوند و اين امر و نيز فقر فرهنگي افراد امكان نفوذ از نظر فرهنگي و اجتماعي را در انها براي اجراي برنامه هاي مختلف اجتماعي ، چون بهداشت و تنظيم خانواده و غيره مشكل مي كند . خصايص کنش روستايي که سنخيتي با زيست شهر ندارد، به شاکله عقيدتي زيست شهري مبدل مي‌شود.
5ـ تراكم جمعيت :
تركيب سني جمعيت در اين مناطق نشان مي دهد كه علي رغم جوان بودن بيشتر رؤساي خانواده ها بعد خانواده وسيع است. متوسط تعداد جمعيت هر خانوار حدود 5/4 در صد مي‌باشد كه با در نظر گرفتن مساحت كم منازل موجود در مناطق حاشيه نشيني به تراكم بيش از حد جمعيت در اين مناطق پي خواهيم برد .
6ـ فقدان يا كم بودن امكانات آموزشي و رفاهي و پايين بودن سطح سواد و تحصيلات :
در حاشيه شهرهاي ايران، آموزش و پرورش به بدوي‌ترين شکل ممکن رواج دارد، به اين معنا که عدم تخصيص بودجه متناسب براي امر آموزش و پرورش اين نقاط جداي از آنکه باعث کم سواد شدن حاشيه نشينان شده است، موجب گرديده که تا فرآيند جامعه پذيري socialization، درميان کودکان و نوجوانان حاشيه‌نشين فرآيندي ناقص و عقيم باشد نقصاني که در رشد بالاي انحرافات اجتماعي نمود مي يابد.
به صورت خلاصه به لحاظ پايين بودن سطح آگاهي و مشكلات معيشتي و فقدان امكانات آموزشي و غيره نرخ با سوادي بسيار پايين است. حدود 5/2 در صد افراد اين مناطق ميزان تحصيلات خود را در سطح ديپلم و فوق ديپلم بيان كرده اند.و افت تحصيلي و آموزشي شديدي در اين مناطق ديده مي شود . نمونه فقدان امكانات آموزشي طرح تعطيلي بعضي مدارس حاشيه تهران و يك روز در ميان تشكيل شدن كلاس ها براي دانش اموزان بود كه در رسانه ها مطرح شد.
7ـ اعتياد : از عوامل گرايش به اعتياد ، فقر ، بيكاري ، فقدان برنامه صحيح جهت پر كردن اوقات فراغت ، نابرابريهاي اقتصادي و اجتماعي و در دسترس بودن مواد مخدر را مي توان نام برد معمولا در مناطق حاشيه نشين بسياري از اين عوامل قابل رؤيت است و بدان جهت اعتياد به مواد مخدر در بين جوانان اين مناطق و همچنين خريد و فروش مواد افيوني روز به روز افزايش مي‌يابد.
8 ـ منبع و مركز انحرافات و كجرويهاي اجتماعي : مارشال كلينارد مي گويد : حاشيه نشيني مساله و عارضه اي شهري است و منشاء عمده بزهكاري و جرم مي باشد.
آسيب‌هاي اجتماعي، سهم بالايي از وقوع جرم و جرائم در کشور به حاشيه نشينان اختصاصي يافته است، به دليل عدم تطابق هنجاري و نائل نشدن به يک شناخت اجتماعي social cognation حاشيه نشنيان و همچنين سطح نازل معيشت اقتصادي اين طبقه اجتماعي، social class يک نوع انحرافات نهادينه شده در کنش آنها به چشم مي‌خورد، قاچاق مواد مخدر وجنايت‌هاي مبتني بر هيچ انگاري ارزش‌هاي اجتماعي از موارد قابل ذکر هستند.
فقر و ناتواني يا عدم تمايل بازار رسمي اقتصاد شهر ، به جذب حاشيه نشينان ، آنان را به بازار فعاليتهاي غير رسمي مي كشاند . بازاري كه بخشي از محصولات آن در زمره امور ممنوع و بزهكارانه مثل مواد مخدر ، دزدي ، فحشاء هستند . كمبود يا فقدان مراكز تامين خدمات امنيتي و انظباتي مانند پاسگاه ها و كلانتري ها در اين مناطق آنها را بدل به مراكز امن و خالي از نظر براي افراد و گروههايي كرده است كه به شيوه هاي بزهكارانه ارتزاق مي نمايند .
 9- آشوب هاي اجتماعي: حاشيه نشيني جايگاهي در امنيت ملي نيز دارد بخصوص در جهاني كه قسمت اعظم سركردگان آن حامي ما نيستند و ما براي آنها وصله ناجور محسوب مي شويم. افراد سنين جوان با توجه به احساس محروميت نسبي و عدم توانايي ارضاي نيازهاي خود به صورت بالقوه به ناراضي هايي تبديل مي شوند كه ممكن است با وقوع هر حادثه اي يا با سازماندهي شدن به وسيله اراذل و اوباش و يا در قالب مب ها به برهم زدن امنيت عمومي و اخلال دست بزنند. نمونه شورش 1370 مشهد كه از مناطق حاشيه نشين آن رقم خورده بود از اين گونه است. اين مسئله محدود به ايران نيست و حتي شورش هاي فرانسه در سال 2005 و 2007 نيز به نوعي متاثر از اين مسئله بود. به ويژه وقتي موب ها از يك قوميت خاص يا يك مذهب خاص باشند. بعضي از تحليل گران حاضر در فرانسه به صورت نمونه احساس هويت ديني و آژارتايد مذهبي در فرانسه را از عوامل دامن زده شدن به احساس محروميت نسبي و به تبع آن نارضايتي در فرانسه مي نامند.
کليشي سن بوا، سن سن دو ني، ايولين و ساير محلات شورشي خيلي دور از پاريس قرار ندارند. آن ها گتوهاي پاريس هستند و جزيي از پاريس بزرگند ، آنها ,جهان سوم, در قلب جهان اول هستند. کليشي سن بوا محل شروع شورش يکي از فقيرترين شهرک هاي حومه پاريس است. 80 در صد ساکنان آن مستاجران ساختمان هاي بتوني بلندي هستند که 50 سال است تعمير نشده است. نيمي از جمعيت آن زير 25 سال سن دارند و بيکاري جمعيت در اين جا بيش از 20 برابر سراسر کشور است. 10 درصد رقم بيکاري در کل فرانسه و بين 18 تا 25 درصد در اين محله . 30 محله ديگري که شورش به آن ها سرايت کرده وضع بهتري ندارند. وقتي ارقام بيکاري بر اساس تقسيم بندي اجتماعي و جغرافيايي مقايسه شود، واقعيت تلخ خود را بيشتر به نمايش مي گذارد. به نوشته بي بي سي رقم بيکاري کساني که مدرک دانشگاهي دارند در کل فرانسه 5 در صد است، اما آن ها که تبار آفريقايي دارند 26.5 در صد بي کاري دارند. رقم بيکاران در برخي محلات را 50 درصد ذکر کرده اند که تمرکز فوق العاده بيکاران در يک محل را نشان مي دهد. اين وضعيت رغبت بسياري از دانش آموزان را براي ادامه تحصيل از بين مي برد و رقم بالايي از شاگردان بدون اين که مدرک پايان تحصيل بگيرند مدرسه را ترک مي کنند.
بعلاوه بسياري از کساني که جزو بيکاران به شمار نمي آيند، کاري که براي بدست آوردن روزي انجام ميدهند با حداقل انتظارات برحقشان متناسب نيست.
يک سازمان ضد نژاد پرستي گزارش داده است که بعضي شرکت ها تنها کساني را براي بازار يابي استخدام مي کنند که تا چند نسل فرانسوي الاصل باشند و علت را ضرورت آشنايي به فرهنگ فرانسوي ذکر مي کنند. اين در حالي است که طبق قانون تبعيض نژادي ممنوع است. البته در عمل مي توان تبعيض نژادي را اعمال کرد بدون اين که قانون را مخدوش نمود.
فقر و نژاد پرستي در گتوهاي اروپا در هم آميخته اند. علت عدم ادغام اروپايي مهاجر تبار، سياست هاي نوليبرالي و فقر زاست.آن ها خارجي ميمانند،حتي بعد از چند نسل، چون فقير ميشوند. به عبارت روشن تر چون سياست هاي فقر زاي نوليبرالي از تبعيض نژادي تغذيه مي کند، آن ها را خارجي نگه مي دارد . ايجاد شهروندان درجه يک و دو محصول اين سياست هاست و مهاجران بهترين طعمه آن و کثير ترين جزء فقيران.
يک خبرنگار در گزارش خود در مورد شورش پاريس نوشته است يکي ازجوانان ساکن يک محله شورشي به او گفت شعار هاي ما شعارهاي انقلاب کبير فرانسه است آزادي، برابري و برادري...
10- - پيامدهاي اجتماعي: هويت قومي، پايبندي به سنت ها، فقدان تخصص، بي سوادي و كم سوادي، درآمد پايين و به خصوص فرهنگ مستقل حاشيه نشيني، منشا و محل  تجمع كودكان فراري، كودكان خياباني و كارتن ‌خواب‌ها، گروه گرايي و قوم گرايي شديد و همکاري با هم در فرا از قانون و عدم همکاري با مامورين انتظامي و مامورين دولت
11- پيامدهاي فرهنگي:‏فرهنگ قانون گريزي، ضعف در تعلق به هويت شهري، واگرايي شديد نسبت به قوانين شهري، انزواطلبي، احساس غريبه بودن و بيگانگي، اختلال در هويت (اين پديده را براي اولين بار در جهان غرب روبروت ا.سي.پاركآمريكايي از سردمداران جامعه شناسي شيكاگو، شاگرد جرج زيمل و نيز ايورت استونگويست، شاگرد پارك تحت عنوان مهارجت انساني و منازل حاشيه نشين مورد مطالعه قرار دادند.از نظر آنها، انسان حاشيه نشين شخصيتي است كه از حاصل برخورد يا پيوند دو نظام فرهنگي متفاوت و احياناً متخاصم ظهور مي يابد. بنظر آنها او آشناي بيگانه اي است كه نسبت به دو نظام فرهنگي احساس بستگي و تعلق دارد ولي در عين حال خود را نسبت به هيچكدام كاملاً متعلق و متمايل نمي داند.( مثنوي، عطاءالله)
12- مسكن غير قابل اطمينان در قبال حوادث طبيعي: بسياري از افراد در اين مناطق، خانه سازي بر اساس اصول استاندارد ندارند و لذا اكثر اين خانه ها در قبال حوادث طبيعي مانند زلزله و توفان هيچ مصونيتي ايجاد نمي كنند. شهرك هاي اين مناطق با مواد و مصالح كم دوام و برخي جاها زاغه نشيني است.  همچنين ساخت وساز درابعاد كوچك و غيراستاندارد.
13- پيامدهاي روانشناختي: پريشاني، بي هويتي (نداشتن هويت مي‌تواند به نوعي افراد را نسبت به پيرامون خود بي‌توجه كندوبراي كسب آن و دست يابي به يك پايگاه اجتماعي كه از طريق آن خود را به اجتماع شهر نشيني نزديك كند دست به هر كاري كه آنان را از نظر مالي تامين كند، مي‌زنند.)(غلامرضا شهرياري)
14- پيامدهابراي مديريت شهري: درجه بالاي ريسك بي‌ثباتي محيط كسب و كار براي مديران، تحميل هزينه هاي پيش بيني نشده و سنگين برمديريت شهري، تحميل تغييرات ناخواسته در برنامه ريزي هاي کلان
17- توسعه آثار منفي زيست محيطي و عقب ماندن از توسعه پايدار
18- بلااستفاده ماندن بخشي از سرمايه گذاري هاي ناشي از ساخت و ساز به دليل عدم وجود امکانات و تاسيسات زيربنايي
19- افزايش روند جذب در حاشيه هاي شهري عليرغم وجود معضلات انباشته قبلي(مهدي دهقان)
20- ضرورت ترجيح نظام توزيع متعادل بر رونق اقتصادي
21- انجام رشد اقتصادي به موازات توزيع غير متمرکز آن (سيد سعيد زاهد)
 
6- نظريات و تئوري هاي جرم شناسي و فساد در خصوص تاثير محيط بر ارتكاب جرايم
در سال 1876 ميلادي كتاب مشهور سزار لمبروزو پزشك معروف ايتاليايي تحت عنوان « انسان جنايتكار» منتشر شد . لمبروز در اين كتاب تيپ مجرمانه اي ترسيم نمود و اوصاف و خصوصيات غيرعادي كه در بزهكاران بود را دسته بندي كرد . ايشان عقيده به مجرم مادرزادي يا بزهكاري بالفطره داشت و اين افراد به وسيله نشانه هايي قابل شناسايي بودند . در اين نظريه تاثير عوامل خارجي ، محلي از اعراب نداشت و مدنظر واقع نگرديده بود. از همان دوران، اين نظريه مورد اعتراض و انتقاد جامعه شناسان و جرم شناسان واقع شد و حتي خود لمبروز از چاپ سوم كتاب خويش نسبت به تعديل نظريات خود اقدام كرد و اظهار داشت كه حدود 35 درصد مجرمين داراي اين اوصاف فيزيكي مي باشند. و بر اثر اين انتقادات بود كه نظرها معطوف تاثير محيط در وقوع جرايم شد و مكاتب و تئوريهاي متعددي در اين خصوص ابراز گرديد كه به برخي از آنها مختصرا اشاره مي شود :

1 – تئوري دوركيم :

دوركيم ، علت همه رفتارهاي غيرعادي را در محيط اجتماعي جستجو مي كند و در نهايت عقيده دارد كه جرم يك پديده طبيعي و اجتماعي است و بين جرم و فرهنگ محل وقوع جرم ارتباط وجود دارد.
دوركيم با اظهار نظرات خويش راه را براي بررسي محيط هاي متفاوت كه در آن مجرمين و غيرمجرمين زندگي مي كنند هموار كرد و تحقيقات گسترده اي توسط جامعه شناسان و جرم شناسان در خصوص تاثير محيط بر وقوع جرايم صورت پذيرفت .
2 – مكتب محيط اجتماعي و فرهنگي :
لاكاساني و مانووريه منشاء تبهكاري را در تاثيرات فرهنگي و اجتماعي يافته اند . طبق نظريه مكتبي كه لاكاساني پايه گذار آن است مجرم يك بيچاره نظام اجتماعي است و نقص سازمان اجتماعي او را جنايتكار كرده است . به عقيده ايشان بزهكار يك ميكرب اجتماعي است و هر ميكرب در محيط خاصي نشو و نمو مي نمايد و وجود شرايط مساعد در محيط ، موجب رشد و ظهور تبهكاري مي گردد . لاكاساني مي گويد « هرجامعه اي داراي تبهكاران مخصوص به خود است و تبهكاران مولود اجتماع خود هستند و اگر محيط اجتماعي آمادگي براي پروردن مجرم نداشته باشد فعاليت و رشد آنها عقيم مي ماند »
3 – تئوري ادوين ساترلند :
ادوين ساترلند عقيده دارد اگر فردي در محيط مجاور خود در معرض عوامل جرم زا قرار گيرد تا غير جرم زا ، شانس و احتمال قانون شكني‌اش افزايش مي يابد به علاوه ساترلند اظهار مي نمايد كه اشخاص در معرض عوامل جرم‌زا واقع مي شوند كه براي سهيم بودن در همان فرهنگ ، علايق و عقايدي داشته باشند و در آن اشكال معيني از رفتار ضد اجتماعي و جنايي ممكن است مورد اغماض واقع شده و مردم احساس كنند كه براي همنوايي به آنها نياز دارند. در اين راستا، پاركر، شاو و مك كي محققان آمريكايي ثابت كرده اند كه در مناطق كثيف ( محلات كثيف ) همراه با از بين رفتن كنترل هاي اجتماعي كه بوسيله آنها مردم به رعايت قيود نيز اعتقاد پيدا مي كنند، اعمال جنايي به شكل طبيعي جلوه مي كند .
4 – نظريه مرتن :
مرتن مفهوم نظريه دوركيم را ماهرانه مورد بررسي مجدد قرار داده و عقيده دارد كه اگر از لحاظ فرهنگي اهداف تجويز شده براي فرد غيرقابل حصول گردد (همچنانكه براي بيشتر افراد جوان و طبقه كارگر و طبقه پايين پيش مي آيد) بين آنچه براي به ايده آل بودن پايدار مي ماند و آنچه قابل حصول است اختلاف حاصل مي شود و نتيجه آن به سرخوردگي و سركشي بعدي منجر مي شود. (مرتن به صورت كلي اين نظر را در مورد فساد مي دهد)
5 – تحقيقات مركز جرم شناسي وكرسون پاريس:
تحقيقات متخصصان اين مركز نشان مي دهد كه 23 درصد جوانان مجرم در مناطقي زندگي كرده اند كه داراي جمعيت زياد بوده و 22 درصد آنها در ساختمانهايي زندگي كرده اند كه علاوه بر كثرت جمعيت مشكل مسكن نيز وجود داشته است .
دكتر لاٿون و خانم ميشو در سال 1976 تحقيقاتي در شهر گرانويل فرانسه انجام داده و به روشني مشخص كرده اند كه اطفال بزهكار بيشتر در ساختمانهاي ناسالم و برخي از محلاتي كه براي سلامتي اخلاق زيان آور است بوده اند . اين تحقيقات نشان مي دهد كه بزهكاري جوانان در اين محلات و ساختمانهاي مخروبه از حد متوسط مجموع بزهكاري شهرها زياد بوده است . در واقع 18 درصد بزهكاراني كه جرايم گوناگون مرتكب شده اند اغلب در محله هاي مخروب و ناسالم ساكن بوده و 35 درصد آنها كساني بودند كه در ساختمان ها و محلات بدنام و فاسد ساكن بودند . اين پژوهشگران نهايتا رابط محيط سكونت و بزهكاري را تائيد مي‌نمايند
 6- لويدتكه/شوايتزر
 انسان بر اساس شرايط گزينش عقلاني مي كند. در گسترش فرد گرايي تمايل به فساد افزايش و با گسترش جمع گرايي حذر از فساد تحقق مي يابد. ميزان نابرابريبه عدم احساس مسئوليت در وظايف دولتي منجر مي شود و اجتماعي شدن در محيط قوم گرا و خاص گراموجب ترجيح منافع شخصي بر جمعي و در نهايت فساد مي گردند.
براساس اين نظريه مي توان گفت افرادي كه در حاشيه ها پرورش مي يابند بيه علت شدت نابرابري و عدم توجه جامعه به آن به شدت فرد گرا شده، اگر در حاشيه نشيني پارامتر قوميت هم داخل شود ترجيح منافع شخصي صورت پذيرفته و به تبع آن فساد افزايش خواهد


7- ‏راهكارهايي براي مديريت شهري
1. نظارت بيشتر دستگاه قضايي بر فعل و انفعالات درون شهري و برون شهري براي كنترل بي نظمي هاي اجتماعي و تصرف اراضي
2. يك راهبرد بلند مدت مي تواند ايجاد محدوديت در ادامه روند حاشيه نشيني از طريق جلوگيري از ورود تازه واردان به مادر شهرهاي منطقه‏اي و کلان شهرها، از طريق راه حل‏هاي قانوني (مانند: وضع مقررات و قوانين) و يا راه حل‏هاي کالبدي (مانند: نوار سبز) و يا راه حل‏هاي نظارتي (در ارتباط با زمين‏هاي وسيع بلاصاحب و يا حريم رودخانه‏ها و يا دامنه‏هاي ارتفاعات)، مسدود گردد. وقتي محدوده‏ي شهر مستحکم گرديد، کليه‏ي حاشيه نشينان و زاغه نشينان داخل محدوده، بخشي از مردم شهر تلقي مي‏شوند و بايد مورد حمايت قرار گيرند، ليکن به دليل مشکلات خاص اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي که دارند، اين حمايت مستلزم راه‏کارهاي خاصي مي‏باشد که در سطور بعدي به آنها اشاره مي‏کنيم. مسدود کردن راه ورود مهاجران به شهرهاي بزرگ، نبايد به معناي محروم نمودن آن دسته از کساني باشد که مهاجرت را به عنوان مفري براي رهايي از فقر اقتصادي و دست‏يابي به شرايط بهتر زندگي، انتخاب مي‏کنند. لذا همزمان با اقدامات فوق الذکر، مي‏بايد اقدامات لازم به منظور ايجاد تحولاتي ساختاري در برنامه‏هاي کلان ملي صورت گيرد تا از طريق ايجاد امکانات خدماتي و به خصوص زمينه‏هاي اشتغال، در نقاط روستايي و شهرهاي کوچک، زمينه‏هاي تثبيت جمعيت در کانون‏هاي مهاجرفرست فراهم آيد. شوماخر (Schumacher) در اين ارتباط توصيه مي‏کند: ضروري است بخش مهمي از تلاش‏هاي عمراني به عوض شهرهاي بزرگ، به ايجاد يک ساخت «کشاورزي - صنعتي» در نواحي روستايي و شهرهاي کوچک اختصاص يابد
3. - توجه ويژه به فقرزدايي و توانمندسازي مناطق حاشيه نشين (سياستي كه دولت نهم براي بالندگي تمام مناطق حاشيه نشين و كمتر توسعه يافته دنبال مي كند)و گسترش عدالت اجتماعي به اين مناطق.
4. ضرورت ايجاد تعادل بين عرضه و تقاضا تا يك ميليون خانه مسكوني خالي از سكنه بوجود نيايد در حالي كه جمعيت كثيري حتي قدرت پرداخت رهن و اجاره خانه را ندارند.
5. برنامه هاي توسعه در دراز مدت بايد از جمعيت مهاجر از روستاها و شهرهاي كوچك بكاهند(البته اين مورد فراتر از مديريت شهري است. و بايد رد سطح دولت ملي بررسي شود.)
6. در استراتژي هاي درازمدت قيمت و رانت زمين شهري در كلانشهرهاي كشور بايد كنترل شود.
7. اجراي طرحهاي پيشگيرانه با پشتوانه قضايي در اين نواحي.
8. پرهيز از استفاده از قوه مجريه و تخريب منازل مناطق حاشيه نشيني. براي جابجا کردن ساکنان زاغه‏ها هزينه‏ي بسيار زيادي بايد صرف گردد، که خيلي بيشتر از هزينه‏ي صرف شده براي بهسازي آنهاست. آثار منفي که جابجايي زاغه‏اي برجاي مي‏گذارد، متلاشي شدن شبکه‏ها و ارتباطات اجتماعي است. اين ارتباطات اجتماعي به مردم کمک مي‏کند که از عهده‏ي شرايط مشکل و سخت زندگي برآيند و نوعي احساس هويت و تعلق را در ميان آنان تقويت مي‏کند. مسأله‏ي ديگري که اين جابجايي را با مشکل مواجه مي‏سازد، تساوي حقوق و عدالت اجتماعي در زمينه‏ي مالکيت اراضي است، که با گذشت زمان به صورت يک مشکل سياسي بزرگ نمودار مي‏گردد. تخريب، پاک‏سازي و جابجا کردن ساکنان اراضي غيرقانوني، بدون در نظر گرفتن مکاني براي اسکان مجدد آنان، براي رفع اين معضل شهري، روش مناسبي نيست. تخريب اين مناطق شهري، معضل حاشيه نشيني را به جاي تخفيف، تشديد مي‏کند، زيرا آنان در مکان ديگري در شهر با شرايط بدتر و فقيرتري اسکان مي‏گزينند.  (هاديزاده، مريم)
طبق نظريه نيازهاي مزلو،سرپناه به لحاظ فرهنگي ، جزئي از آرمانهاي انسان است. براي انسان جهان سومي هم خان هداشتن شايدمهمترين امتياز زندگي باشد و براي مهاجر حاشيه نشين، خانه خراب شدن به تحقيق مهمترين مصيبت است. بطور طبيعي تخريب سرپناه حاشيه نشين ، ناآرامي ، ناامني، بي نظمي و اغتشاش رادر پي خواهد داشت.(خراطها، سعيد)
9. نخست بايد نهادي نيرومند و درخور براي شناخت همه جانبه آن (و بانكي اطلاعاتــي ، آن هم در كشور ما كه ثبت مكان زندگي اجباري نيست و هيچ شهرداري اي چنين اجباري ندارد) به وجود آورد.
10. بايد نهاد مشخص متولي مسئله شهر نشيني معلوم شود و نقش همه نهادها در اين مسئله به طور عيني معين شود. به ويژه در مورد حاشيه نشين هاي خارج حريم شهري
11. بازنگري طرحهاي جامع و تفصيلي شهري، به منظور پيش بيني فضاهاي مناسب براي توليد مسکن کوچک، مقاوم و ارزان قيمت براي زوجهاي جوان، خانواده هاي کم درآمد و...
12. توانمندسازى و جلب مشارکت اجتماعى خود حاشيه نشينان : توانمند سازي: «با کمک ناچيز دولت قادرند مسکن، خوراک و پوشاک خود را فراهم آورند و در عين حال نوعي نيروي کار ذخيره‏ي حاضر و بيدرنگ براي فعاليت‏هاي در حال گسترش بخش رسمي [درون شهرها] را مهيا سازند.» روش توانمند سازي با تکيه بر توان‏هاي بالقوه‏ي حاشيه‏نشينان مطرح شده است و بر اين اصل استوار است که دولت‏ها به عوض کمک‏هاي مستقيم و بلاعوض که شخصيت حاشيه‏نشينان و کرامت انساني آنها را خدشه‏دار مي‏سازد، مي‏بايد از طريق ارتقاي سطح آموزش و ايجاد مهارت‏هاي لازم و امکان دسترسي به ابزار کار و فعاليت‏هايي از اين قبيل، زمينه‏هاي اشتغال و افزايش درآمد و بهبود سطح زندگي حاشيه‏نشينان و فقراي شهري را فراهم آورند.
13.  اصلاح و بهبود (بهسازي) به معناي بهبود شرايط زندگي از طريق ارائه‏ي خدمات اساسي مانند: آب، برق، گاز، سيستم دفع فاضلاب، مدرسه و همچنين اصلاح معابر، پرکردن گودال‏ها (احمديان) از آنجا که اصل اساسي در بهسازي مناطق زاغه‏اي، قانوني کردن و نظم دادن به دارايي‏ها و اموالي است که شرايط متزلزل و ناامني دارند و زمين‏هايي که به طور نامعلوم و نامشخص اشغال شده‏اند، بخش اصلي بهسازي محلات فقيرنشين، انتقال مالکيت زمين به اشغال کنندگان غيرمجاز زمين‏هاست، به قيمتي که آنها قادر به پرداخت و خريد زمين باشند. برنامه‏ريزان مسکن بيشتر به برنامه هاي خودياري در زمينه‏ي بهسازي مساکن تأکيد دارند. از نظر آنها برنامه‏هاي بهسازي تسهيلات زيربنايي در محلات حاشيه نشين، يکي از اجزاي مهم برنامه‏ي جامع مسکن محسوب مي‏گردد که بايد هم از نظر تئوري و هم عملي کوشش‏هاي مردم را در توسعه‏ي تدريجي سکونت‏گاه‏هايشان حمايت و تکميل کند. مهندسان و طراحان شهري به افزايش بهداشت عمومي در مناطق حاشيه نشين اهميت مي‏دهند. اين گروه برخلاف برنامه‏ريزان مسکن علاقه‏اي به مشارکت عموم مردم ندارند. روش کاري آنها شامل يک طرح عظيم شهري در راستاي روند در حال توسعه‏ي شهر مي‏باشد که به طور مطلوب به کار گرفته شده است. سازمان دهندگان جامعه بر سازمان دهي افراد جامعه تأکيد زيادي دارند. آنها به اين اصل معتقدند که افراد فقير براي رسيدن به سود مشترک بايد با يکديگر همکاري نمايند. براي آنها مهم نيست که چه چيزي ساخته شود، آنها به چگونه ساختن تأکيد دارند. از نظر آنها کمبود خدمات موجود در مناطق حاشيه‏نشين از غفلت عده‏اي از مسؤولان ناشي مي‏گردد. سياست مداران و دولت مردان اجراي پروژه‏هاي زيربنايي در مناطق حاشيه‏نشين را، يک راه حل مؤثر جهت کمک به افراد فقير جامعه مي‏دانند. سطح پايين استاندارد و تسهيلات زيربنايي در مناطق حاشيه نشيني شهر سبب به خطرافتادن اعتبار و شهرت دولت مردان مي‏شود. از ديد آنها تکيه بر مردم جهت تداوم برنامه‏هاي مهم، ضروري است. سرمايه گذاران بين‏المللي بهسازي مناطق فقير حاشيه را نوعي سود رساني به افراد مي‏دانند که مغايرتي با اهداف توسعه‏ي روستايي ندارد. آنها بر بازيافت سرمايه از سوي افراد ذينفع تأکيد زيادي دارند و آن را يک توجيه اقتصادي براي اجراي پروژه مي‏دانند. آنها معتقدند اگر افراد ذينفع قادر به بازپرداخت نباشند، بايد سطح پايين‏تر تسهيلات زيربنايي را انتظار داشته باشند. ساکنان مناطق حاشيه نشين، اين گروه نمي‏خواهند صدمه‏اي از سوي مقامات دولتي متوجه آنها شود. آنها اجراي پروژه‏هاي زيربنايي را وسيله‏اي مؤثر براي به دست آوردن اندک چيزي از دولت مي‏دانند که اين براي آنها از هيچ بهتر است.
14. فراهم کردن زمين جهت توسعه‏ي مسکن سازي غيررسمي
15. حمايت و اعمال مديريت دولت در ايجاد تسهيلات زيربنايي؛
16. حمايت از پيمانکاران بخش غيررسمي؛
17. حمايت دولت از توليد کنندگان کوچک مصالح ساختماني؛
18. حمايت از نظام‏هاي مالي مردمي و غيررسمي؛
19. حمايت دولتي از احداث واحدهاي مسکوني اجاره‏اي ارزان؛
20. اصلاح قوانين و مقررات ساختماني.( هاديزاده بزاز، مريم)

 
 منابع:
1- سرطان اجتماعي فساد ، فرامرز رفيع¬ پور،  ‏شركت سهامي انتشار، چاپ اول 1386‏
2- بعد اجتماعي و نابرابري فضايي، عماد افروغ، انتشارات بقعه، تهران، چاپ اول 1377
3- تاثير حاشيه نشيني در وقوع جرم ، رضا مسعودي فر، دانشجوي دکتراي تشخيص جرم،  سمينار شهرها و مردم
4- چالش حاشيه نشيني و مديريت شهري، تدبير سال پانزدهم، شماره 152، دي 83
5- (حاشيه نشيني؛ ريشه ها و راه حل ها‏،احمديان، محمد علي(دانشيار دانشگاه فردوسي مشهد)،  انديشه حوزه‏، شماره 43 و 44، آذر - اسفند 1382 ،   ( از صفحه  276 تا 296) )
6- حاشيه نشيني، مهدي دهقان، مقاله برنامه ريزي اشهري درس جغرافياي شهري
7- معرفي کتاب حاشيه نشيني و راه‏کارهاي ساماندهي آن در جهان، هاديزاده بزاز، مريم، انديشه حوزه‏، شماره 43 و 44، آذر - اسفند 1382
8- محلات ناهنجار شهر تهران (مورد : محله غربت)، خراطها، سعيد، مجموعه مقالات همايش حاشيه نشيني و اسكان غير رسمي
9- حاشيه نشيني، يك معضل اجتماعي، مثنوي، عطاءالله، مجموعه مقالات همايش حاشيه نشيني و اسكان غير رسمي

 

 

 

«انرژي هسته‌اي و نقش آن در پيشرفت كشور»

«انرژي هسته‌اي و نقش آن در پيشرفت كشور»

مقدمه

انرژی هسته‌ای از عمده‌ترین مباحث علوم و تکنولوژی هسته‌ای است و هم اکنون نقش عمده‌ای را در تأمین انرژی کشورهای مختلف خصوصا کشورهای پیشرفته دارد. اهمیت و کاربرد روز افزون انرژی و منابع مختلف تهیه آن ، در حال حاضر جزء رویکردهای اصلی دولتها و یکی از مظاهر مهم زندگی جدید قرار دارد. به عبارت بهتر ، از مسائل مهم هر کشور در جهت توسعه اقتصادی و اجتماعی بررسی ، اصلاح و استفاده بهینه از منابع موجود انرژی در آن کشور است. امروزه بحرانهای سیاسی و اقتصادی و مسائلی نظیر محدودیت ذخایر فسیلی ، نگرانیهای زیست محیطی ، ازدیاد جمعیت ، رشد اقتصادی ، همگی مباحث جهان شمولی هستند که با گستردگی تمام فکر اندیشمندان را در یافتن راهکارهای مناسب در حل معظلات انرژی در جهان به خود مشغول داشته‌اند.

 

 

 

در حال حاضر اغلب ممالک جهان به نقش و اهمیت منابع مختلف انرژی در تأمین نیازهای حال و آینده پی برده و سرمایه گذاریها و تحقیقات وسیعی را در جهت سیاستگذاری ، استراتژی و برنامه‌های زیربنایی و اصولی انجام می‌دهند. هم اکنون تدوین استراتژی که مرکب از بررسی تمامی پارامترهای تأثیر گذار در انرژی و تعیین راهکارهای مناسب جهت تمیزتر و کاراتر نمودن انرژی و الگوی بهینه مصرف آن می‌باشد، در رأس برنامه‌های زیربنایی اکثر کشورهای جهان قرار دارد. در میان حاملهای مختلف انرژی ، انرژی هسته‌ای جایگاه ویژه‌ای دارد.

 

هم اکنون بیش از 430 نیروگاه هسته‌ای در جهان فعال می‌باشند و انرژی برخی کشورها مانند فرانسه عمدتا از برق هسته‌ای تأمین می‌شود. مقدار انرژی مصرفی در ایالات متحده ، که یک کشور صنعتی پیشرفته است، بین سالهای 1920 تا 1970 با ضریبی حدود 40 افزایش یافته است. این بدان معنی است که در طول این 50 سال ، مقدار مصرف انرژی تقریبا هر 10 سال دو برابر شده است. با آنکه هنوز زغال سنگ و نفت وجود دارد. آشکار شده است که حتی با کوششهای بیشتر برای استفاده محتاطانه و صرفه جویانه از انرژی ، باز هم منابع انرژی جدیدی لازم است، انرژی حاصل از شکافت هسته (و در دراز مدت ، از همجوشی) می‌تواند این نیاز را مرتفع سازد.

آیا بحران انرژی حل می‌شود؟

نیاز برای منابع جدید انرژی در بحران انرژی که ایالات متحده ، کشورهای غربی و ژاپن در سالهای 1974- 1973 با آن مواجه بودند شدیدا احساس می‌شد. این کمبود ناشی از آن بود که کشورهای تولید کننده نفت در خاورمیانه حمل نفت به بعضی از کشورهای پیشرفته صنعتی را کاهش دادند. این گونه رویدادها نظرها را بر روشهای دیگر تولید انرژی متمرکز کرد. از مصرف زغال سنگ که آلودگی بیشتری دارد به انرژی خورشیدی ، و به نقش صنعت توان هسته‌ای در اقتصاد ما کشانید.

 

ارمغان فناوری هسته‌ای

پیشرفت توان هسته‌ای در ایالات متحده از آنچه در پایان جنگ جهانی دوم انتظار می‌رفت، کندتر بوده است. به دلایل گوناگون ، اداری و فنی عمدتا در ارتباط با جنگ سرد با اتحاد شوروی ، کمیسیون انرژی اتمی آمریکا (AAEC) که امروزه مرکز انرژی Department of Energy نامیده می‌شود. تأکیدی بر پژوهش ، درباره سیستمهای توان الکتریکی هسته‌ای نداشت تا آنکه در 1953 آیزنهاور به این امر اقدام کرد. در طی سالهای 1960 توان الکتریکی هسته‌ای از لحاظ اقتصادی با هیدروالکتریسیته و الکتریسیته حاصل از زغال سنگ و نفت رقابت آمیز شد.

 

در آغاز سال 1978، 65 راکتور هسته‌ای با ظرفیتی بیش از 47 میلیون کیلووات که حدود 9% تولید توان کل الکتریکی ملی است در حال کار بود. با حدود 90 راکتور که در دست ساختمان بود انتظار می‌رفت که بخش هسته‌ای محصول الکتریسیته آمریکا در 1980 به حدود 17% و در 1985 به حدود 28% برسد. در مابقی جهان ، در آغاز 1978 ، حدود 130 راکتور توان هسته‌ای با ظرفیتی حدود 50 میلیون کیلو وات در حال کار بود و انتظار می‌رفت در سال 1995 تعداد آنها به حدود 325 راکتور برسد.

 

 

 

قدرت انرژی هسته‌ای

روشهای استفاده از انرژی هسته‌ای کاملا تازه تکامل یافته‌اند، اما نخستین نتایج بدست آمده از بکار گیری این روشها مهم‌اند. بدون تردید ، تکامل بیشتر روشهای تولید و کاربرد انرژی هسته‌ای فرصتهای بی سابقه جدیدی را در پیش روی دانش ، فن و صنعت فراهم خواهد آورد. تجسم میزان کامل این فرصتها در مرحله نوین دشوار است. آزادی انرژی هسته‌ای قدرت بیکرانی را در اختیار انسان گذاشته است، مشروط بر اینکه این انرژی در راه هدفهای صلح آمیز بکار گرفته شود.

 

باید این را نیز بخاطر داشت که طراحی راکتور‌های هسته‌ای یکی از نتایج بسیار مهم ساختار درونی ماده است. تابش گسیلی از اتمها و هسته‌های اتمی نامرئی و نامحسوس به نتیجه عملی کاملا مرئی ، یعنی آزاد سازی و استفاده از انرژی هسته‌ای نهان در اورانیوم ، منتهی شده است. این نتیجه به یقین اثبات می‌کند که نظرات علمی ما درباره اتمها و هسته‌های اتمی درست‌اند، یعنی واقعیت عینی طبیعت را بازتاب می‌دهند.

انواع باد

انواع باد

باد جريان هوايي است كه از مراكز پرفشار به طرف مراكز كم فشار به حركت در مي‌آيد. هر چه شيب فشار (تفاوت فشار) بين دو نقطه بيشتر باشد شدت جريان هوا نيز بيشتر خواهد بود. تفاوت فشار دو نقطه را گراديان فشار مي‌گويند.

 

1- بادهاي آليزه (تجارتي) :

اين بادها در نيمكره‌هاي شمالي و جنوبي به ترتيب از شمال‌شرقي به جنوب‌غربي و از جنوب‌شرقي به شمال‌غربي در حال وزشند بادهاي تجارتي در زبان‌هاي اسپانيولي‌ـ ايتاليايي و فرانسوي به ترتيب Alisios و Alisei و Alizes در زبانهاي آلماني تحت عنوان Passat مي‌نامند. تمام اين اسامي فاقد منشاء شناخته شده‌ايي هستند.

اين بادها در بين منطقه پرفشار جنب حاره و همگرايي ميان حاره‌ايي در بخش اعظمي از اين مناطق در تمام طول سال مي‌وزد و با ثبات‌ترين بادهاي كره زمين هستند.
در نيمكره‌ جنوبي به علت مداومت فشار زياد جنب حاره، بادهاي تجارتي به طور منظم وزيده و طوقه‌ايي را تشكيل مي‌دهند. از اين رو تجارتي‌هاي سطحي در نيمكره شمالي حالات منظم‌تر و قويتري دارنده وسعت نفوذ كمربند تجارتي‌ها در نيمكره شمالي در حدود 2500 كيلومتر و در نيمكره جنوبي در حدود 3000 كيلومتر است.
در سطح فوقاني كمربند حاره در حدود 10 كيلومتري از سطح زمين، بادهايي با جهت مخالف تجارتي‌ها مي‌خورند، كه آنها را آنتي‌تريد (ضد تجارتي) مي‌گويند.

 

2- بادهاي موسمي :

كلمه موسم داراي ريشه عربي است و به معني فصل است. به بادهايي كه در فصول متضاد سال با جهات مخالف مي‌وزند موسمي‌ها گفته مي‌‌شود.

اين بادها در زمستان، به صورت جريان سردي از خشكي به دريا و در تابستان به صورت جريان هواي مرطوب و گرمي از دريا به خشكي مي‌وزند.

در تابستان‌ها، قاره آسيا گرم شده و به علت تشكيل كم‌فشارهاي حرارتي گسترده در خليج فارس و آسياي مركز و دشت راجستان هند، از اقيانوس هند و آرام بادهايي به جهت اين مراكز كشيده مي‌شوند اين شرايط همزمان با استراليا و توأم با تشكيل يك آنتي‌سيلكون در روي آن مي‌باشد كه بادهاي خروجي از آن، ضمن عبور از استوا با جهت جنوب غربي به جهت آسيا كشيده مي‌شوند و موسمي‌هاي تابستاني در آسيا را بوجود مي‌آورند.

3- بادهاي غربي:

در گستره جهاني اغلب در عرض هاي ميانه و بين حدود 35 تا 65 درجه عرض جغرافيايي و يا به عبارت ديگر از پر فشار جنب حاره به مناطق كم فشار جنب قطب شيوع دارند.

اين بادها از نظر جهت و استمرار داراي خصوصيات متغيرند در سرعت و جهت حركت آنها جريانات موجي بويژه سيلكون‌هاي سيار و آنتي سيلكون‌هايي كه در منطقه نفوذ اين بادها از غرب به شرق حركت مي‌كنند اثر عمده‌اي دارند از اينرو ممكن است بادهاي مذكور ضمن وزش از غرب به شرق خصوصيات طوفاني هم داشته باشند در زمستان‌هاي نيمكره شمالي توسعه آنتي‌سيلكون‌هاي قاره‌ايي و بعضاً حتي سيكلون‌‌ها از توسعه بارز بادهاي غربي ممانعت به عمل آورده و بدين جهت بادهاي مزبور به نحو بارزي بر روي اقيانوس‌ها توسعه مي‌يابند ولي چون در عرض‌هاي ميانه نيمكره جنوبي، شرايط قاره‌ايي تقريباً حاكميتي ندارد. بادهاي غربي هم تقريباً حالت كمربند جهاني بخود گرفته‌اند

4- بادهاي محلي :

اين بادها منطقه كوچكي را در برگرفته و معمولاً منحصر به لايه‌هاي بسيار پايين اتمسفر است.

5- نسيم درياو خشكي :

اين بادها حاصل تفاوت روزانه درجه حرارت بين درياها و خشكي‌ها است. به هنگام روز، ميزان فشار هواي درياها در مقايسه با خشكي‌هاي همجوار به علت پايين بودن نسبي درجه حرارت بيشتر است از اين رو جريان هوايي از طرف دريا به طرف خشكي برقرار مي‌شود و شب هنگام خشكي‌ها سرد شده و به علت افزايش فشار هواي سطوح آنها جريان بادي از خشكي به سوي دريا مي‌وزد.

6- بادهاي كوه و دره :

اين بادها در اتمسفر آزاد، در نتيجه تفاوت گرماي حاصله بين دره‌ها و دشت‌ها كه منجر به اختلاف فشار بين نواحي ياد شده مي‌شود، بوجود مي‌آيند.

7- فون (Foehn) :

باد گرم و خشكي است كه در سمت پشت به باد يك پشته كوهستاني بروز مي‌كند و اين نام منشاء خود را از آلپ گرفته است.

زماني كه هواي نسبتاً مرطوبي بر پشته كوهي صعود مي‌كند سرد شده، تراكم حاصل از اين امر به صورت بارندگي در جهت رو به باد ظاهر مي‌شود و چنانچه در ارتفاعات ذخيره‌ايي از هواي سرد انباشته نباشد جريان هوا ضمن گذر از پشته كوهستاني به تدريج در شرايط بي ‌در رو، در داخله پشت به باد گرم و خشك مي‌شود به طور كلي، در زمان جريان اين باد، ميزان نم نسبي به طور ناگهاني پايين مي‌آيد بارندگي قطع مي‌شود.

در زمان حداكثر شدت باد، درجه حرارت به حداكثر خود مي‌رسد و عموماً از ميزان فشار هوا كاسته مي‌شود. ذوب برف‌هاي زمستاني، خشكي و سوزاندن مزارع و ايجاد شرايط مساعد براي حريق جنگل‌ها از ديگر نشانه‌هاي بروز بادهايي با خصوصيات باد «فون» است

انواع بادها طبق تصویر:

نیروهای صفرتا 2

سرعت باد تا 11 کیلومتر (صفر تا 7 مایل) در ساعت ؛ هوا آرام یا دارای حرکت آهسته بوده و همراه با غبار و حرکت آهسته برگها می باشد.

نیروهای 3تا4

سرعت باد از 12 کیلومتر (8مایل) در ساعت تا 29 کیلومتر (18 مایل) در ساعت می باشد. نسیم یا باد متوسط وجود دارد که پرچمها را به هم میزند ، کاغذها را به هوا بلند می کند و به اطراف می برد و برگها و شاخه های کوچک درختان را حرکت می دهد.

 


نیروهای 5 تا6

سرعت باد از 30 کیلومتر (19 مایل) در ساعت تا 50 کیلومتر (31 مایل) در ساعت است. باد نیمه قوی یا قوی وجود دارد و درختان کوچک و شاخه های بزرگ به حرکت در می آیند و اشیاء سبک در سطح زمین به اطراف پرتاب می شوند.


نیروهای7 تا 9

سرعت باد از 51 کیلومتر (39 مایل) تا 87 کیلومتر (54 مایل)در ساعت است. تند باد یا طوفان شدید وجود دارد. تمام درختان تکان می خورند ، شاخه ها می شکنند و دودکشها و سقفهای خانه ها از جا کنده می شوند.


نیروهای 10 تا12

سرعت باد از 88 کیلومتر (55 مایل) در ساعت تا بیش از 118 کیلومتر (74 مایل) در ساعت می باشد . طوفان یا طوفان شدید وجود دارد. درختها از ریشه کنده می شوند و خرابی های گسترده ایجاد می شود.

شناخت انواع ابرها  -

شناخت نوع ابرهای تشکیل شده در آسمان فواید زیادی برای طبیعت گردان و کوهنوردها دارد که مهمترین آن قدرت پیش بینی شرایط جوی و تصمیم گیری صحیح تر است. هر چند در ارتفاعات بلند سرعت شکل گیری و دگرگونی ابرها شاید انقدر سریع باشد که عملا فرصت چنین کاری را نداشته باشیم اما با داشتن این دانش می توانیم در برخی برنامه های کوهنوردی و سایر برنامه های طبعت گردی مثل جنگل نوردی ، دره نوردی و کویر نوردی هم بهتر تصمیم بگیریم و هم از دیدن ابرها و دانستن نام و عملکرد آنها لذت بیشتری از این زیبایی بالای سرمان ببریم. متن زیر حاصل تحقیق و ترجمه چند روزه در سایتهای معتبر هواشناسی و دانشنامه های مرجع است که جمع آوری و ترجمه کردم .امیدوارم لذت ببرید.


طبقه بندی عمومی ابرها بر اساس شکل :


چهار دسته بندی پایه برای ابرهای تشکیل شده در جو زمین وجود دارد که بدین شرح است:

Cirro-form(سیروس) :



سیرو در لاتین به معنای پیچ و تاب زلف است. این دسته ابرها در ارتفاع بالای جو زمین بالای 6 هزار متر تشکیل می شوند و عموما از کریستالهای بسیار ریز یخ به وجود می آیند. ظاهری عموما باریک و سفید دارند ولی به هنگامی که خورشید در افق ارتفاع کمی دارد می توانند دسته های رنگارنگ در آسمان تشکیل دهند. سیروس ها عموما در هوای صاف ظاهر می شوند و با شکل خود جهت حرکت جریانهای هوای بالایی جو را نشان می دهند.

Nimbo-form (نیمبو) :



نیمبو در لاتین به معنای باران است. این دسته ابرها عموما در ارتفاع مابین 2100 تا 4600 متر تشکیل می شوندو باعث بارش بارانهای یکنواخت و مداوم می شوند. چنانچه ابر ضخیم باشد به هنگام بارش قسمتهای پایینی ابر به سمت زمین می آیند.

Cumulo-form (کومولو) :



کومولو در لاتین به معنای توده و کپه است. این ابرها شبیه گلوله های پف کرده پنبه ای هستند و شکل آنها بیانگر حرکت عمودی جریانهای گرم به سمت بالای جو زمین است . مقدار تراکم و رطوبت ابر با پایین ابر که به شکل تخت است ارتباط دارد به این نحو که هرچه این ویژگیها بیشتر باشد ابر بلند قد تر است و پایین تخت ابر در قسمت پایین قرار می گیرد .گاهی قله این ابرها می تواند به بالای 18 هزار متری جو نیز برسد.

Starto-form (استراتو) :



استراتو در لاتین به معنای لایه ، پتو و روکش است. این ابرها می توانند مانند یک روکش کل آسمان را بپوشانند و آسمان را اغلب گرفته و خاکستری می کنند. پایین ان ابرها معمولا کمتر از 500 متر با زمین فاصله دارند و در تپه ها و کوهها ممکن است به آنها مه بگویند در صورتی که ابر هستند.

بر اساس این چهار شکل کلی ، ابرها به 10 گروه اصلی مختلف بر اساس شکل و ارتفاعی که تشکیل می شوند طبقه بندی شده اند. هرچند هر کدام از این گروهها خود دارای زیر گروههای مختلفی است که گاه به بیش از 10 زیر گروه هم میرسد اما در اینجا فقط به ذکر همین دسته های عمومی که برای شناسایی ابرها کفایت می کنند می پردازم و از بیان اسامی و توضیحات تخصصی هواشناسی پرهیز می کنم. فقط در مورد ابر خطرناک و متفاوت Cumulonimbus (کومولو نیمباس) چون اشکال زیرگروه آن تفاوتهای زیادی دارند آنها را نیز معرفی می کنم.


1. Cirrus (سیروس) : بالای 6 هزار متری و از کریستالهای ریز یخ تشکیل می شود. شکل ظاهری آنها باریک و کشیده و کم پشت است شبیه رشته های نخی یا رشته های پر یا رشته های موی مجعد و سفید رنگ. اگر این نوع ابر به صورت تک تک و پراکنده در آسمان باشد به معنای هوای صاف و پایدار است اما دسته های انبوه این نوع ابر علامت نزدیک شدن باران است.


2. Cirrostratus (سیرو استراتوس): این ابرها به شکل رشته های باریک سطح آسمان را می پوشانند و از کریستالهای یخ تشکیل شده اند. گاهی اوقات در اطراف ماه یا خورشید هاله نورانی به وجود می آورند . اغلب اوقات به خصوص زمانی که در آسمان هاله نورانی تشکیل می دهند علامت بارندگی در 8 تا 24 ساعت آینده هستند.

3. Cirrocumulus (سیرو کومولوس): سیروکومولس ها به صورت پولکهای سفید تکه تکه بدون سایه های خکستری ، در ارتفاعات بالای جو همراه با قطرات ریز آب و کریستالهای یخ تشکیل می شوند. این ابرها معمولا خیلی پایدار نیستند و ممکن است به شکل Cirrostratus(سیرو استراتوس) تغیر شکل دهند. تکه های این نوع ابر از آجا که با زمین خیلی فاصله دارند به صورت تکه های کوچک کوچک دیده می شود بر خلاف ابر مشابه شان به نام Altocumulus (التو کومولوس) که در لایه های میانی جو و پایین تر تشکیل شده و تکه های درشت تری داشته و تشکیل سایه نیز می دهند و از طرفی سیرو کومولس ها معمولا با سایر ابرهای سیروس در آسمان ظاهر می شود.

4. Altocumulus (التو کومولوس): این نوع ابر به شکل گلوله های سفید یا خاکستری در یک صفحه یا دسته های تکه تکه در لایه های میانی جو تشکیل می شوند و ظاهری پشمی و خشن دارند. این ابرها تیره تر و بزرگتر از Cirrocumulus (سیرو کومولوس) و کوچکتر از Stratocumulus (استراتو کومولوس) هستند. ظهور این نوع ابر در یک صبح گرم و مرطوب تابستان نشانه وقوع توفان همراه با آذرخش در ادامه روز است. همچنین اگر این ابر به قسمتهای بالاتر برود ممکن است باعث بارندگی شود. یک نکته جالب در مورد این ابر نوع تکه ای و لنزی شکل آن است که اغلب توسط مردم به اشتباه بشقاب پرنده گزارش می شود.

5. Altostratus (التو استراتوس): به شکل لایه خاکستری یکنواخت در لایه های میانی جو تشکیل می شود و تابش نور خورشید را محدود می کند اما اغلب خورشید در آسمان قابل رویت است. به لحاظ رنگ روشن تر از Nimbostratus (نیمبو استراتوس) و تاریک تر از Cirrostratus (سیرو استراتوس) هستند. اگر این ابرها ضخیم باشند احتمال بارندگی وجود دارد.

6. Stratocumulus (استراتو کومولوس): به شکل گلوله های تیره رنگ و گروهی در پایین جو تشکیل می شوند. این ابرها باعث بارندگی های سبک به صورت باران یا برف می شوند اما این نوع ابر غالب اوقات در ابتدا یا انتهای هوایی ناپایدار قرار می گیرد و از اینرو می تواند علامت نزدیک شدن توفان باشد و چنانچه بعد از یک توفان این ابرها ظاهر و شروع به ناپدید شدن کرد به معنای شروع هوایی پایدار و صاف است. به لحاظ ظاهری این نوع ابر با نوع Altocumulus (التو کومولوس) بسیار شبیه است و اغلب در تشخیص این دو اشتباه پیش می آید. یک راه ساده این است که دستمان را به سمت یک تکه ابر منفرد در آسمان بگیریم. چنانچه این تکه ابر اندازه شصت شما باشد ابر از نوع Altocumulus و اگر به انداز کل دست شما یا بزرگتر بود از نوع Stratocumulus است.

7. Stratus (استراتوس): به صورت لایه ای خاکستری یکنواخت در پایین جو تشکیل می شود و معمولا باعث کدر یا محو کردن خورشید می شوند و بسیاری اوقات به دلیل اینکه از کریستالهای یخ تشکیل شده اند باعث تشکیل هاله نورانی اطراف ماه یا خورشید می شوند. این نوع ابر باعث بارندگی های نرم و لطیف باران یا برف شده و از بالا رفتن مه روی زمین یا پایین آمدن ابرهای قسمتهای بالایی به وجود می آید که خود می تواند باعث تشکیل مه نیز بشود.


8. Cumulus (کومولوس): ابرهای تکه تکه گلوله ای شکل که در قسمتهای میانی و پایینی جو تشکیل می شوند. پایین آنها تخت است و بالای آنها شبیه گل کلم یا پنبه است . این ابرها به شکل عمودی رشد می کنند و بالا می روند. ممکن است تنها یا به شکل گروهی تشکیل شوند. این ابر ممکن است باعث بارش باران شود که البته همیشه اینطور نیست. اما این ابر ممکن است در صورت نفوذ پارامترهای جوی دما ، رطوبت و ناپایداری مقدمه تشکیل ابر خطرناک Cumulonimbus (کومولو نیمباس) شود.


9. Cumulonimbus (کومولو نیمبوس): ابرهایی هستند به شکل پف کرده و اغلب تیره رنگ که باعث بروز بارش و توفان شده و در قسمتهای میانی و بالای جو تشکیل می شوند. اشکال مختلفی این نوع ابر دارد:


شکل رایج این نوع ابر به شکل سندان آهنگری است یعنی در بالای ابر مسطح و تخت و کشیده می شود

به شکل قلمبه قلمبه که لبه های تیز آن نیز گرد شده و تا حدی شبیه Cumulus (کومولوس) شده اما پایین آن تیره رنگ و تاریک است:

به شکل کیسه های آویزان شده در زیر ابرهمراه با گردباد (تورنادو) در پایین ابر
و چندین شکل دیگر که همگی ظاهری مخوف و بزرگ دارند و رنگهای تیره در پایین دارند:

10. Nimbostratus (نیمبو استراتوس): این نوع ابر در پایین جو به صورت لایه ای تاریک و خاکستری تشکیل می شود و یک ابر باران زا می باشد. به خاطر چگالی بالای این ابر اکثر تابش آفتاب را میگیرد و آسمان را تاریک می کند . این ابر نشانه بارندگی معتدل تا بارندگی سنگین می باشد. ممکن است زمانی که Cumulonimbus به صورت وسیع و در ارتفاع پایین آسمان را بپوشاند آنرا با Nimbostratus اشتباه کنید که وجه مشخصه Nimbostratus رنگ روشن تر و بارندگی یکنواخت است.

منابع :
• دانشنامه جهانی ویکیپدیا http://en.wikipedia.org
• سایت آلمانی معرفی ابرها www.clouds-online.com
• سایت دانشگاه ریچموند امریکا http://oncampus.richmond.edu
• کتاب مرجع دریانوردی The Mariner’s Handbook

 

 

 

اقلیم شناسی

اقلیم شناسی علمی است که در جستجوی بیان و شرح طبیعت اقلیم و نیز اینکه به چه ترتیب از محلی به محل دیگر عوض گشته و همچنین اینکه چگونه وابسته به فعالیتهای بشری است، می‌باشد. این علم کاملا و بطور پیوسته وابسته به هواشناسی بوده و خود در مورد تغییرات روزانه جوی و نتایج آن بحث می‌کند.


آشنایی
ممکن است بسیاری از رشته‌های مطالعاتی مربوط به سیاره زمین را در سه گروه وسیع و اصلی گنجانید. این سه گروه عبارتند از: لیتوسفر یا قسمت خشکی زمین ، هیدروسفر یا قسمت آبی سیاره و بالاخره اتمسفر یا جز گازی زمین.

اگر در مطالعه و بررسی چگونگی هوا و اقلیم ، لایه گازی شکل زمین پراهمیت‌ترین می‌باشد، ولی نباید از نظر دور داشت که گرما و رطوبت بطور پیوسته و همیشه میان سطوح خشکی و آبی و جو مبادله گشته و تمام آنها اجزا مکملی را بدست می‌دهند. مراحل مبادله گرما و رطوبت میان زمین و جو در طی مدت زمانی طولانی باعث بروز وضعی می‌گردد که اقلیم نامیده می‌شود. براستی ، اقلیم بیش از فقط یک میانگین آماری بوده و باید آنرا مجموعه چگونگی‌های جوی درگیر با گرما ، رطوبت و حرکت هوا دانست.

اقلیم فاکتور بسیار مهمی از محیط زیست طبیعی بشر می‌باشد، زیرا اگرچه معمولا انسان خود را مخلوقی می‌پندارد که بر روی زمین زندگی می‌نماید، ولی او در واقع ، در قعر اقیانوس عمیق هوائی هم که کره زمین را دربر گرفته است، قرار دارد.

تاریخچه هواشناسی و اقلیم شناسی

اقلیم شناسی را می‌توان در عین حال علمی قدیمی و جدید دانست. قدمت این علم تا به اندازه کنجکاوی بشر در مورد محیط زیستش می‌رسد. از سوی دیگر ، تازگی این علم با پیدایش هواپیما ، رادیو و رادار همزمان می‌گردد. بشر اولیه تا حد زیادی تحت تاثیر پدیده‌های هوا و اقلیم قرارداشت. مذاهب خرافاتی که بر پایه شرک و بت پرستی قرار داشتند، به تفسیر رازهای جوی نظیر بارش ، باد یا رعد و برق پرداختند.

از زمان باستان تاکنون ، به موازات توسعه علوم ، شناخت هر چه بیشتر هوا و اقلیم هم به جلو می‌رود. فیلسوفان یونانی علاقه زیادی به هواشناسی و اقلیم نشان می‌دادند. در واقع این دو لغت هر دو ریشه یونانی دارند. تقسیم بندی جهان به پنج منطقه اقلیمی ، یعنی مناطق سرد و منجمد شمال و جنوب ، مناطق معتدل شمال و جنوب و منطقه گرم (مناطق اقلیمی جهان) ، به پارومنیدس (‌Parmenides) یونانی نسبت داده می‌شود که ، در پنج قرن پیش از میلاد مسیح می‌زیسته است.

زمانی که مشاهده و حدس و گمان و خرافات در توسعه و پیشرفت هواشناسی و اقلیم شناسی نقش بازی می‌نمودند، تا به آغاز قرن هفدهم طول کشید. در این هنگام اختراع ادوات هواشناسی و ثبت دیدبانی‌ها به یاری این علوم آمده و توضیحات دقیق‌تر اقلیمی را در دسترس قرار داده و آنالیز علمی پدیده‌های هوا را ممکن ساختند.
طبقه‌بندی اقلیمی

تغییرات اقلیمی فراوانی که از محلی به محل دیگر روی می‌‌دهند، همانطور که بوسیله ترکیبهای مختلف مراحل جوی تعیین می‌گردند، سبب  تولید انواع متعدد اقلیمهای مربوطه هم می‌شوند. منطقه‌ای از سطح زمین که اثرات ترکیب شده فاکتورهای اقلیمی بر آن ، موجب برقراری شرایط اقلیمی نسبتا همگنی می‌گردند، یعنی یک نوع اقلیم ، اصطلاحا منطقه اقلیمی نامیده می‌شود. برای آنکه بتوان توضیحات مربوطه را تسهیل نموده و مناطق اقلیمی را بر روی نقشه آورد، لازم است که انواع اقلیم را تشخیص داده و طبقه‌‌بندی کرد.

مناطق اقلیمی جهان

از آنجا که توزیع جهانی انواع اقلیم بطور اصلی نتیجه رژیم‌های گرما و رطوبت می‌باشد، ممکن است که اقلیم را در گروههای وسیعی طبقه‌بندی نمود که بر پایه اثرات هم بستگی داخلی گرما و رطوبت بر توده‌های هوا که آنها هم به نوبه خود بر اقلیمهای نواحی مختلف حکومت می‌نمایند، تقسیم کرد. انواع اقلیمی که بدین ترتیب معرفی می‌شوند، به ترتیب عبارتند از:

اقلیمهائی که تحت نفوذ توده‌های هوای استوائی و حاره‌ای هستند.
اقلیمهائی که تحت نفوذ توده‌های هوای حاره‌ای و قطبی قرار دارند.
اقلیمهائی که تحت تسلط توده‌های هوای قطبی و منجمده واقع شده‌اند.
اقلیمهای سرزمینهای مرتفع که دارای خصوصیات مشخصی ناشی از اثرات ارتفاع از سطح دریا می‌باشند.

زیرتقسیمات این چهار گروه اصلی انواع اقلیمی را تعیین می‌کنند که بر پایه توزیع منطقه‌ای عناصر اقلیمی ، بویژه درجه حرارت و نزولات جوی و تغییرات فصلی آنها قرار دارند.

جغرافياي ايران

جغرافياي ايران

ایران کشوری در جنوب غربی آسیا و در منطقهٔ خاورمیانه است. نام رسمی آن جمهوری اسلامی ایران و پایتخت آن تهران است. پهناوری این کشور ۱٬۶۴۸٬۱۹۵ کیلومتر مربع (۱۸ام درجهان) است و بر پایهٔ آمار سال ۱۳۸۵ هجری خورشیدی، ۷۰ میلیون و ۴۷۲ هزار تن جمعیت داشته‌است و هرساله حدود یک میلیون نفر به جمعیت این کشور افزوده می‌شود.[۱]

در شمال با جمهوری آذربایجان، ارمنستان، و ترکمنستان؛ در شرق با افغانستان و پاکستان؛ و در غرب با ترکیه و عراق مرز زمینی دارد و همچنین دارای مرز دریایی در شمال با دریای خزر و در جنوب با خلیج فارس و دریای عمان است، که دو منطقهٔ نخست از مناطق مهم استخراج نفت و گاز در جهان هستند.

نظام سیاسی ایران برپایهٔ قانون اساسی مصوب ۱۳۵۸ (بازنگری ۱۳۶۸) پایه‌ریزی شده‌است. بالاترین جایگاه رسمی ایران پس از انقلاب، ولایت فقیه است که اکنون در اختیار سید علی خامنه‌ای است. اسلام دین رسمی، تشیع مذهب رسمی و فارسی زبان رسمی ایران است. ایران به عنوان یک سرزمین و یک ملت دارای تاریخی کهن است و یکی از تاریخی‌ترین کشورهای جهان به شمار می‌رود.

ایران به واسطه قرار گرفتن در منطقهٔ میانی اوراسیا دارای موقعیتی راهبردی است. این کشور از اعضای سازمان ملل متحد، جنبش عدم تعهد، سازمان کنفرانس اسلامی، اوپک و سازمان اکو است. ایران یک قدرت منطقه‌ای در جنوب غربی آسیا است و جایگاهٔ مهمی را در اقتصاد جهانی به دلیل در اختیار داشتن صنعت نفت، صنعت پتروشیمی و گاز طبیعی برای خود بدست آورده‌است.[۲]

مقدمه

جمعيت ايران از دو ديدگاه قابل بررسي است. يكي از نظر ويژگي ها يا خصوصيات جمعيت و ديگري از نظر توزيع يا پراكندگي جمعيت بهتر است بگوئيم كه جغرافيايي جمعيت ايران بر دو محور و يا از و ديدگاه مذكور قابل بررسي است. زيرا بين علم جمعيت شناسي و جغرافيايي جمعيت تفاوت آشكار وجود دارد.توزيع جغرافيائي جمعيت در واقع دلالت بر توزيع زماني و مكاني جمعيت در قالب يكي دارد. از مهمترين پارامترهاي مؤثر و قابل بررسي در توزيع جغرافيايي جمعيت ، تراكم بيني و تراكم زيستي جمعيت است. توزيع جغرافيايي جمعيت رابطه مستقيمي با شرايط مطلوب جغرافيايي هر منطقه دارد. يعني مهمترين امر در بعضي مناطق جغرافيايي در قالب شرائط بهينة استقرار الگوها و مدلها و عناصر اقتصادي هر جامعه قابل بررسي و مطالعه است.
رابطة‌ توزيع و كانون تراكم جمعيت در واقع از كانون جاذبه تيوتوبي تبعيت مي كند. يعني هر چه از كانون تراكم دورتر شويم از ميزان تراكم جمعيت كاسته مي شود و بر پراكندي جمعيت افزوده مي شود. اين كانون در واقع نقطه تمركز است كه در جغرافيا مي ‌توان منظم يا سطح تماس بهينه در نظر گرفت. اين سطح تماس بهينة جغرافيايي متناسب با دو موضوع متفاوت مي باشد.
جمعيت در هر قلمرو جغرافيايي تحت تأثير عوامل جغرافيايي (طبيعي و انساني) پخش و توزيع مي گردد. براي سنجش اين توزيع و تعميرات ناحيه اي و منطقه اي آن از تراكم جمعيت در سطح معين استفاده مي كنند. كميت هاي مورد بررسي در انضباط با اين موضوع به صورت زير به طور خلاصه ذكر مي شود :

 

اين شاخص نشان مي دهد كه هر كيلومتر مربع از مساحت چند نفر زندگي مي كنند.  در اين رابطه كل مساحت در نظر گرفته است و خود اشكال بزرگي است زيرا در همه مناطق امكان زيست براي انسان وجود ندارند. لذا از متاحض تراكم زيستي استفاده مي كنند :

چنانچه تراكم جمعيت در مراكز شهري و روستايي مد نظر باشد از شاخص هاي زير استفاده مي كنند :

 از طرفي مي ‌توان با توجه بر اين رابطه ميزان شهرنشيني و روستانشيني را هم محاسبه نمود :

از طرفي مي ‌توان توزيع جمعيت را از نظر جنسي و سني حساب كرده كه بهتر از نسبت جنسي و سني استفاده كرد.

 

بعضي مواقع نسبت پسرزائي و نسبت دخترزائي را در نظر مي گيرند. يعني :

 

 

درصد بر حسب سن هم بر حسب درصد معين مي شود مثلاً جعيت زير 20 سال.

 

براي توجيه بهتر مساحت سني جمعيت و درصد آن از هر مهار سني جمعيت استفاده مي كنند كه در اين هرمها قاعده جمعيت طرف است هرم زنها و طرف چشم هرم مردان نشان داده شده است هر چه قاعده هم وسيعتر باشد جمعيت جوان تر و برعكس پير است جمعيت بهتر و مطلوب جمعيتي است كه بيشترين جمعيت در طبقه فعال جامعه باشند.

كليات طرح تحقيق

1-1- طرح مسأله

يكي از معضلاتي كه هم اكنون گريبانگير شهرهاي بزرگ و بالاخص شهرهاي ممالك جهان سوم مي باشد مسئله ازدياد جمعيت در آنهاست و پيرو اين تراكم جمعيت ، مسائل و مشكلات حادي مانند آلودگي محيط زيست ، تراكم جمعيت ، كمبود امكانات  خدمات شهري و … در اين شهرها به وجود مي‌ آيد.

متأسفانه مشكلات فوق در شهرهاي بزرگ كشور ما نيز به وجود آمده است ، البته بايد گفت وقتي برنامه ريزان كشوري نتوانند براي آينده كشور خود برنامة جامع و صحيحي را طراحي نمايند خود به خود اين مشكلات به وجود مي‌ آيد.

وقتي خدمات و امكانات در شهرهاي بزرگ تراكم گردد ، طبيعي است كه جمعيت نيز به اين شهرها هجوم مي‌ آورد.

به دليل رشد فزاينده شهرنشيني در سالهاي اخير و لزوم برنامه ريزي جهت پراكش و توزيع منطقي جمعيت و ضرورت تدوين الگوها و راهبردهاي خاص براي تأمين خدمات زيربنايي و نيازهاي آني و آتي جمعيت شهرنشيني و ممانعت نسبي از رشد و توسعه فيزيكي هر چه فزونتر و بي روية شهرهاي بزرگ ايجاد ضرورت برنامه ريزي هاي اجتماعي و اقتصادي متناسب با اين رشد و گسترش را مي طلبد در اين ميان اصفهان از جمله چند شهر بزرگ كشور است كه با محدوديت پيوسته توسعه شهر و با مشكل اضافي جمعيت هم در شهر و منطقه اصفهان و حوضه آبگير زاينده رود و هم در پيرامون شهر مواجه است.

2-1- اهداف تحقيق

 هدف هر تحقيق علمي اصولا شناخت واقعيتهاست ، اما اين واقعيت بر حسب مختضيات زمان و مكان هر محل و همچنين ويژگي هاي هر جامعه متفاوت مي نمايد توسعه و گسترش شهر گرايي و شهرنشيني در سالهاي اخير موجب پيدايش و رشد و نمو شهرهاي جديد و در نتیجه تراکم جمعیتی در آنها شده است لذا پیش بینیهای جمعیتی با توجه به آیتمهای مخصوص جمعیت و ویژگیهای مربوط به آن میباشد این تحقیق مقدمه ای در راستای شناخت این ویژگیها تدوین شده است

3-1- اهميت و ضرورت تحقيق :

در شرايطي كه توسعة شهري بايد به عنوان جزء مهمي از سياستهاي توسعة ملي ، به رشد اقتصادي و عدالت اجتماعي كمك نمايد و زمينه ساز جامعه اي كه در آن الگوي استقرار جمعيت در ارتباط با عملكردهاي متوازي در كل نظام اقتصادي اجتماعي كشور باشد رشد شتابان شهرنشيني كشور در چند دهة اخير به گونه اي صورت پذيرفته كه متناسب با توان و تجهيز قضاهيا شهري و گسترش زيرساختهاي اقتصادي نبوده است و باعث بروز معضلات و تنگناهاي عمده اي در جامعة شهري كشور گرديده است

4-1- روش تحقيق

در مسائل مختلف تحقيقاتي از جمله مسائل انساني ، گوناگوني مكتبها و ديدگاه ها ، موجب گرديده است تا دربارة مسائل شهري نيز اشتراك نظر چنداني نباشد و شناخت كامل مسائل جمعيتي و شهري هرگز از سوي يك ديدگاه يا مكتب فكري مشخص حاصل نمي شود.
مهمترين منبع اطلاعاتي منابع اسنادي و كتابخانه اي است كه اطلاعات مورد استفاده آمارهاي جاري ثبتي و گزارشي در زمينه هاي مختلف بوده است همچنين مقالات موجود در كتابخانه هاي سازمان هاي مختلف از جمله سازمان مديريت و برنامه ريزي ـ سازمان مسكن و شهرسازي استان اصفهان ـ مركز تحقيقات معلمان اصفهان و خميني شهر ، با ذكر مأخذ و منبع بهره گيري شده است.

5-1- موانع و محدوديت هاي مطالعه

كمبود آمار و اطلاعات در ايران يكي از مشكلات اساسي تحقيقات جغرافيايي است بدين جهت وسعت زياد منطقه اصفهان و كمي آمار و اطلاعات لازم در اين زمينه از موانع و محدوديت هاي مطالعة‌ تحقيق حاضر بود.

پيشگفتار

رشد جمعيت كه به صورت مثبت و چه به صورت منفي از پديده هاي جمعيتي ، رابطه مستقيمي با مواليد ، مرگ و مير و مهاجرت دارد. در جغرافياي جمعيت ، رشد مكاني و زماني جمعيت اهميت دارد. يعني هر جغرافيدان بايد بداند در چه زماني و در كجا ميزان رشد جمعيت چقدر است و اين نرخ رشد چه اثراتي در نظام اجتماعي ـ اقتصادي هر جامعه با كشوري دارد.
همان طوري كه مي دانيد كتاب جغرافياي ايران بر دو نوع نرخ رشد جمعيت ، تأكيد كرده است. اين دو نوع نرخ رشد عبارتند از :

رشد طبيعي

رشد مطلق

رشد طبيعي

چنانچه در جمعيت هيچ نوع مهاجرتي (مهاجر پذيري و يا مهاجر فرستي) انجام نگيرد تغييرات تعداد جمعيت فقط تحت تأثير دو عامل طبيعي مواليد و مرگ و مير است ، لذا سؤال اين است كه در تغييرات رشد طبيعي چه عواملي مؤثر است ؟

با برآورد پارامترهاي مواليد و مرگ و مير مي ‌توان ميزان افزايش (رشد طبيعي) و جمعيت را با اين نوع نرخ رشد در آينده پيش بيني نمود.

با در دست داشتن مواليد و مرگ و مير و جمعيت يك جامعه علاوه بر اينكه مي ‌توان ميازن نرخ رشد طبيعي را حساب كرد. ميزان يا تعداد جمعيت آينده را هم در دوره هاي مختلف با آن نرخ رشد مي ‌توان پيش بيني كرد.

 برآورد ميزان نرخ رشد طبيعي پيش بيني جمعيت كشور در دوره هاي مختلف
معمولا در اكثر قريب به اتفاق كشورها تعداد مواليد بيشتر از مرگ و مير (بجز كشورهايي كه رشد منفي دارند) است. لذا هر ساله بر جمعيت افزوده مي شود. اگر نسبت تفاوت بين مواليد و مرگ و مير يك سال را به كل جمعيت ميانه آن سال حساب كنيم ميزان افزايش طبيعي يا رشد طبيعي جمعيت را مي ‌توان حساب كرد. يعني :

        يا       

ميزان رشد طبيعي = r = rate

مثلا چنانچه جمعيت ايران در سال 1365 برابر با 7/49 ميليون باشد و در سال مزبور اختلاف تعداد مواليد و مرگ و مير به ترتيب 5/17 ميليون نفر باشد ،

نرخ رشد مطلق :

چنانچه جامعه اي تحت تأثير مهاجرت قرار گيرد. لذا ضرورت محاسبه نرخ رشد مطلق رود. ميزان افزايش مطلق سالانه را مي ‌توان از رابطه زير به دست آورد :

        يا  

در اين رابطه ، رابطة‌ مستقيمي بين مواليد و مهاجر پذيري با افزايش رشد مطلق وجود دارد. يعني هر چه مواليد و مهاجر پذيري بيشتر باشد ، ميزان افزايش مطلق جمعيت با نرخ رشد بيشتر است و برعكس.

پيش بيني جمعيت :

نكته مهمي كه در برنامه ريزي مشعيتي انجام مي گيرد ، پيش بيني جمعيت آينده مي باشد. پيش بيني به روش هاي مختلفي انجام مي گيرد ، ساده تري روش به صورت زير است.

زمان : (نرخ رشد + 1) جمعيت مبناء = جمعيت آينده (مورد پيش بيني)

يا

Pf = Po (1+r)t

نرخ رشد در هزار است = Y

مثلا اگر جمعيت ايران در سال 1365 برابر 9/47 ميليون نفر باشد و ميزان رشد برابر با 5/3 درصد باشد جمعيت ايران در سال 1375 چقدر خواهد بود؟

با پيش بيني جمعيت مي ‌توان ميزان دو برابر شدن جمعيت را در دوره‌ هاي مختلف برآورد كرد.

مهاجرت :

براي محاسبه مهاجرت روش هاي مختلفي ارائه مي شود. ساده ترين روش به صورت زير مي باشد.

 

1000 *       يا    

رقم به دست آمده در واقع نرخ رشد مهاجرت يك جامعه را تشكيل مي دهد. اگر ميزان    I   بيشتر از E   باشد مقدار جامعه مثبت و برعكس منفي است.

قابل اشاره است در كتاب جغرافيايي ايران هفت مورد در ارتباط با عوامل مؤثر در رشد طبيعي جمعيت اشاره كرده است كه اين هفت مورد قابل بررسي است. پنج مورد در ارتباط اول طور نسبتي با رشد جمعيت رابطه معكوس دارد.

مورد سياست هاي دولتها بسته به مختصات زماني و مكاني به چهار رسيده است زيرا عمان مي شود.

سياست طرفدار افزايش جمعيت

سياست طرفدار كاهش جميعت

سياست طرفدار ثبات جمعيت

سياست طرفدار حد متناسب جمعيت

 

نتيجه

رابطه بين نرخهاي زاد و ولد و مرگ و مير بر اندازه جمعيت و نرخ رشد آن تأثير مي گذارد هرچند عامل ديگري به ننام مهاجرت از يك جامعه به جامعه ديگر نيز وجود دارند ولي براي تشخيص رشد يك جامعه نرخ هاي زاد و ولد و مرگ و مير تعيين كننده است در بخش اعظم تاريخ بشر نرخ هاي زاد و ولد و مرگ و مير كودكان بسيار بالا بوده است و نرخ مرگ و مير سنجش خاص نشان مي دهد كه بسياري از مردم در اوايل عمر خود مي مرده اند.اكنون با استفاده از فن آوري مي ‌توان مرگ و مير را كاهش داد ، مانند استفاده از داروهايي كه حشرات فاسد كننده محصولات كشاورزي را از بين مي برند ، پيشرفت هاي پزشكي كه معالجه بيماريها و مرگ و مير كودكان را كاهش مي دهند و نيز فنون پرورش و برداشت مواد غذايي بيشتر به گونه اي كه جمعيت بيشتري بتوانند تغذيه كنند. بنابراين قحطي و مرض ، به عنوان كنترل كننده مؤثر رشد جمعيت ، كاهش داده شده اند و ما نتيجة ان را در نرخهاي انفجاري رشد جمعيت در مناطق متعددي از جهان مشاهده مي كنيم :

 

ايده اساسي اي كه در پس گذار جمعيت شناسي نهفته است (ديويس 1945) اين است كه به موازات صنعتي شدن و پيشرفته شدن جامعه ، مردم از تعداد فرزندان خود مي كاهند و در همان حال فن آوري هاي جديد نيز نرخ مرگ و مي كردند  را كاهش مي دهند.
فاصله اي وجود دارد كه غالباً در خلال اين فاصله انفجار جمعيتي رخ مي دهد مردم هنوز به دليل باورهاي فرهنگي كه مرگ تعداد زيادي از كودكان را مسلم مي دانند و شيوه هاي زندگي شان ، فرزندان زيادي دارند. داشتن خانواده بزرگ را في حد نفسه ارزشمند مي دانند و خانواده بزرگ تر را به عنوان نيروي كار و منبعي براي امنيت دوران پيري مورد نياز مي پندارند ، هنگامي كه مرگ و مير كودكان كاهش مي يابد و بزرگسالان عمر بيشتريميك ، مردم فوراً باروري خود را كاهش نمي‌ دهند و زاد و ولد را بر اساس همان نرخ سابق حفظ مي كنند و بدين ترتيب اندازه جمعيت را به نحو شگفت انگيزي افزايش مي دهند با وجود اين ، حقيقت اگر نرخ زاد و ولد به پايين ترين سطح جايگزين نيز تنزل كند باز جمعيت براي مدتي افزايش مي يابد زيرا تعداد زيادي از كودكان خردسالي كه قبل از كاهش نرخ زاد و ولد متولد شده اند بايد راه خود را در خلال سالهاي باروري كودك دنبال كنند.

اهميت جمعيت شناسي در برنامه ريزي اجتماعي و اقتصادي
منظور از برنامه ريزي (Plani Fication) چيست ؟برنامه ريزي عبارت است از سازماندهي و پيشرفتي در زمينه مسايل اجتماعي و اقتصادي با توجه به يك برنامه و روش هاي معين و مشخص.
كشورهاي جهان براي رسيدن به رفاه و توسعه ناگزير به طرح و اجراي برنامه هاي اقتصادي و اجتماعي و پيش بيني نيازها و امكانات خود در كوتاه مدت ، ميان مدت و دراز مدت مي باشند.
شكاف موجود ميان كشورهاي صنعتي غرب و ممالك جهان سوم به ويژه از فرداي جنگ جهاني دوم در زمينه هاي مختلف ناشي از فقدان برنامه ريزي هاي لازم و صحيح و عدم شناخت و پيش بيني امكانات و نيازها در كشورهاي اخير مي باشد. شناسايي علمي و آماري شرايط و اوضاع اقتصادي و اجتماعي و دورنگري روشن بينانه امكانات و محدوديتهاي راه را براي نيل به اهداف تعيين شده هموار مي سازد.سرشماري هاي عمومي و مسكن در كشور ما مناسب ترين ابزار برنامه ريزي هاي توسعه اقتصادي ، اجتماعي ـ فرهنگي به حساب آمده كه از اين طريق با ارائه اطلاعات درست رهنمودهاي لامز براي نيل به اهداف برنامه ريزيها در اختيار مسئولان و سياستگذاران قرار داده مي شود و در اين راستا برنامه ريزي هاي اقتصادي زماني با موفقيت قرين خواهد گرديد كه شناخت صحيحي از وضع و حالت جمعيت و حركات آن در گذشته ، حال و آينده داشته و روابط بين متغيرهاي جمعيتي و ساير عوامل اجتماعي و اقتصادي در نظر گرفته شود.
هدف برنامه ريزي در كشورهاي در حال رشد ، دستيابي به توسعة‌ اقتصادي است و به همين صورت برنامه ريزي در اين گونه ممالك (برنامه ريزي توسعه) ناميده مي شود ، در حالي در كشورهاي جهان غرب كه به توسعه دست يافته اند هدف از برنامه ريزي تثبيت شرايط اقتصادي و جلوگيري از نوسانات بازار و تضمين اشتغال كامل است.در كشور ايران افزايش شديد جمعيت و عدم هماهنگي آن با رشد و توسعة اقتصادي ، تأمين نيازهاي ضروري و اساسي مردم و وارد كردن برخي از كالاها و مايحتاج اوليه از خارج بخش بسيار بزرگي از درآمدهاي ملي را به جاي سرمايه گذاري در تجهيزات زيربنايي به خود اختصاص مي دهد لذا شناسايي دقيق پديده ها و واقعيت هاي جمعيتي ، به برنامه ريزان و آگاهان اقتصادي و اجتماعي كشور اين امكان را مي دهد تا سياستهاي جمعيتي را در كل سياست هاي توسعه دخالت دهند.هرگونه برنامه ريزي در راه نيل به توسعه يافتگي و انجام اصلاحات اجتماعي ـ اقتصادي بدون توجه به عوامل جمعيتي و دگرگوني هاي آن در دوران هاي مختلف چه گذشته و چه در آينده و روابط متقابل موجود بين پديده هاي جمعيتي و پديده هاي اجتماعي و اقتصادي با موفقيت مورد انتظار قرين نخواهد بود.

 

منابع:

هنرفر ، لطف الله ، اصفهان ، شركت سهامي كتاب هاي جيبي ، تهران ، چاپ دوم ، 1356.

اطلس شهر اصفهان ، 1380.

شفقي ، سيروس ، جغرافيايي اصفهان ، انتشارات دانشگاه اصفهان ، 1353.

عطايي ، هوشمند ، كويرزايي و زدايي در استان يزد و اصفهان ، پايان نامه دورة ليسانس ، شهريور

1367.
كاوياني ، محمدرضا ، مجموعه مقالات سمينار جغرافي ، نشريه شماره 2.مركز آمار ايران ، نتايج مقدماتي سرشماري نفوس و مسكن ، 1365

استراليا

استراليا

استرالیا یا اقیانوسیه با ۶/۷ میلیون کیلومتر مربع مساحت، کوچک‌ترین قاره جهان به حساب می‌آید[۷]. استرالیا سرزمینی و تقریباً هموار است. ناحیه غربی آن را فلات غربی استرالیا و شرق آن را رشته کوههای جداکننده تشکیل می‌دهد و بین این دو، سرزمین پست و همواری قرار گرفته که بیشتر آن خشک و خالی از سکنه‌است. بلندترین نقطه استرالیا قله‌ای در کوهستان برفی است که ۲۲۲۸ متر ارتفاع دارد و پست ترین نقطه آن ۱۵- متر است که در دریاچه اِیر قرار دارد[۸]. بلندترین رودخانه استرالیا رود دارلینگ است که بیش از دو هزار و هفتصد ک. م. طول دارد. این رود با پیوستن به رود مورای که دومین رود بزرگ استرالیاست در نهایت در جنوب ویکتوریا به اقیانوس منجمد جنوبی می‌ریزد.

استرالیا که همچون جزیره‌ای بزرگ در اقیانوس آرام واقع شده، از نظر زمین‌شناسی کهنترین خشکی جهان به شمار می‌آید. استرالیا اقیانوس آرام جنوبی را از اقیانوس هند جدا می‌کند. درازای سرزمین اصلی از شمال تا جنوب ۳۱۳۴ کیلومتر و پهنای آن از شرق به غرب ۳۷۸۲ کیلومتر است. استرالیا ۲۵٬۷۶۰ کیلومتر مرز دارد که تماما مرز آبی است.

یک کوآلا و اکالیپتوس بخشی از نماد محیط زیست استرالیا

کشور استرالیا با داشتن ۷۵۵ گونه متنوع‌ترین کشور در دنیا از لحاظ زیست‌بوم است.[۹]

مردم شناسی

جمعیت استرالیا به سرشماری ژوئیه ۲۰۰۸ ۲۰٬۰۰۷٬۳۱۰ نفر بوده‌است.[۵] و با تراکم نسبی ۶/۲ نفر در هر کیلومتر مربع، یکی از پایین‌ترین ارقام میزان تراکم در جهان را دارا می‌باشد[۱۰]. کرانه جنوب شرق این کشور تراکم جمعیتی بیشتری نسبت به سایر نقاط دارد. یک سوم جمعیت کشور در ایالت نیو ساوت ولز و یک چهارم دیگر در ایالت ویکتوریا به سر می‌برند. میانگین نرخ رشد جمعیت در سال ۱/۲۲۱ است[۵] و تقریباً در هر دو دقیقه یک نوزاد جدید در این کشور متولد می‌شود[۱۱].

بومیان استرالیا حدود نیم میلیون نفر تخمین زده شده‌اند که دو و نیم درصد جمعیت کل کشور را تشکیل می‌دهند [۱۲].

 ادیان و مذاهب

تا پیش از ورود اروپاییان به استرالیا، مردمان بومی این سرزمین از آیین دیرینه و بدوی خود پیروی می‌کردند، ولی امروزه برخی از این بومیان به مسیحیت گرویده‌اند. مسیحیت را اروپاییان به استرالیا آوردند و با آغاز مهاجرت به این سرزمین فرقه‌های گوناگون مسیحیت، در آنجا به فعالیت پرداختند. در سده بیستم، با مهاجرت شمار اندکی از آسیایی‌ها از چین، آسیای جنوب شرقی، هند و خاور میانه، آیین‌ها و ادیان بودایی، اسلام، یهودی و بهائی به آن راه یافتند. در استرالیا دین از حکومت جدا بوده و طبق قانون، دین و مذهب آزاد بوده و هر کس می‌تواند آئینهای ویژه دینی خود را آزادانه پیگیری کند. در سال ۲۰۰۱، بیش از ۷۰٪ استرالیائی‌ها خود را مسیحی معرفی کرده‌اند و بیش از ۱۵٪ نیز پیرو هیچ آئینی نبوده‌اند. بودیسم و اسلام نیز هر یک با کمتر از دو درصد، در رده‌های بعدی قرار داشته‌اند [۱۳].

نژادها

بومیان استرالیا

سرزمین استرالیا از دهها هزار سال پیش، زیستگاه گروههایی از انسان‌ها بوده‌است. بومیان استرالیا که با نام Aboriginals شناخته می‌شوند ساکنان قدیمی استرالیا هستند. گمان می‌رود اجداد این افراد در حدود چهل هزار سال پیش از جنوب آسیا به این مکان مهاجرت کرده باشند. از جمعیت بومیان استرالیا به تدریج کاسته شده و امروزه بومیان، بخش کوچکی از جمعیت استرالیا را تشکیل می‌دهند. مردمان این کشور، گروههای مختلفی از اروپاییان می‌باشند که بیشتر شامل انگلیسی‌ها و اسکاتلندی‌ها، ایرلندی‌ها، هلندی‌ها، یونانی‌ها و پرتغالی‌ها می‌شوندد. از دیگر نژادها می‌توان چینی‌ها، ژاپنی‌ها، ایرانیان و افغانها را نام برد.

[ویرایش] زبان و خط

زبان رسمی کشور زبان انگلیسی با گویش استرالیایی است که برخی از واژه‌های بومیان استرالیا نیز در آن وارد شده‌است. اختلافات بسیار نامحسوسی در لهجه مناطق مختلف وجود دارد. زبانهای دیگر مانند ایتالیایی و چینی نیز در بین مهاجران بسیار رایج است.[۵]

اقتصاد

استرالیا کشوری توسعه یافته با اقتصاد متکی بر بازرگانی و کشاورزی است.در میان قابل زندگی‌ترین شهرهای جهان در سال ۲۰۰۸ به گزارش اکونومیست،ملبورن دوم،پرت چهارم،آدلید هفتم و سیدنی نهم بود.[۱۴] محصولات اصلی استرالیا نیشکر، پنبه، غلات و گوشت است [۱۵]. این کشور معادن فراوانی دارد. شرکای بازرگانی استرالیا بیشتر چین، ژاپن و کره جنوبی در آسیا و نیز ایالات متحده آمریکا هستند. بنا بر گزارش بانک جهانی، این کشور در سال ۲۰۰۵، از نظر تولید ناخالص داخلی یا GDP در رده پانزدهم جهان قرار داشته‌است [۱۶] و نیز بر اساس گزارش برنامه توسعه سازمان ملل متحد، استرالیا از نظر شاخص توسعه انسانی در سال ۲۰۰۶ سومین کشور توسعه یافته دنیا به حساب می‌آید [۱۷].

سیاست و حکومت

استرالیا کشوری است که از مجموعه کشورهای مشترک المنافع که دارای حکومت پادشاهی مشروطه است و بالاترین مقام سلطنتی بریتانیای کبیر یعنی ملکه الیزابت دوم ملکه این کشور نیز به حساب می‌آید. جانشین ملکه در این کشور فرماندار کل استرالیا است که وی نیز به نوبه خود فرمانداران ایالتهای این کشور را تعیین می‌کند. هرچند فرماندار کل بر طبق قانون اساسی، از اختیارات فراوانی برخوردار است اما در عمل شخص اجرایی اول در استرالیا نخست وزیر است که طی یک فرآیند دموکراتیک انتخاب می‌شود و دولت را تشکیل می‌دهد[۱۸][۱۹].

در استرالیا، مردم ابتدا نمایندگان مجلس را انتخاب می‌کنند. رئیس حزبی که بیشترین نفرات انتخاب شده را در مجلس داشته باشد به‌عنوان نخست وزیر مسئول تشکیل کابینه دولت می‌شود. دولت استرالیا از سه زیرشاخه تشکیل می‌شود:قانون گذاری، اجرایی و قضایی.

احزاب عمده استرالیا عبارت‌اند از:

از سال ۱۹۹۶ تا نوامبر ۲۰۰۷ حزب لیبرال قدرت را در این کشور در دست داشت و جان هوارد به مدت یازده سال نخست وزیر این کشور بود[۲۰]. در آخرین انتخابات فدرال که در نوامبر سال ۲۰۰۷ برگزار شد حزب کارگر توانست رقیب خود حزب لیبرال را شکست دهد و به این ترتیب کوین راد رئیس این حزب به عنوان نخست وزیر جدید استرالیا مسئول تشکیل کابینه دولت خواهد شد [۲۱].

فرهنگ و هنر

با اسکان اروپاییان در استرالیا در قرن هجدهم میلادی، شیوه زندگی اروپایی به فرهنگ غالب استرالیا تبدیل شد. افزایش جذابیت فرهنگ استرالیا توسط کمک‌های مالی دولت بود که این کمک برای هنر، تغذیه و بهبود وسایل رفاهی بود. شهرهای کوچک و بزرگی ساخته شد که پر از ساختمان‌های هنری، گالری‌ و تئاتر بود. بهترین معماران، خانه اپرای سیدنی را ساختند. اپرا، رقص باله، ارکسترسمفونی‌ها، بازیگران، نمایش‌نامه نویسان، شرکت‌های هنری و غیره توسط مجلس استرالیا حمایت می‌شدند. دولت‌های فدرال بر روی کمپانی‌های رادیویی استرالیایی مستقل از شبکه رادیویی و تلویزیونی سراسری سرمایه‌گذاری کردند. استرالیا همچنین دارای شرکت‌های رسانه‌ای، روزنامه و مجلات زیادی است که به فرهنگ منطقه‌ای کمک بسزایی می‌کند. اگرچه برخی از آن‌ها هم اکنون متعلق به خارجی‌ها است.[نیازمند منبع]

تلویزیون و سینما

استرالیا دارای پنج شبکه تلوزیونی تجاری در سطح ملّی است که برنامه‌های آنها در نواحی مختلف ممکن است متفاوت باشد. همچنین شبکه‌های تلوزیونی پولی زیادی در این کشور قابل دریافت است. به دلیل بزرگی سرزمین استرالیا، تعداد ایستگاههای رادیویی این کشور بسیار زیاد است و اغلب شهرهای کوچک نیز یک یا چند رادیوی محلی دارند. سینمای استرالیا بیشتر بازتاب زندگی استرالیائی‌ها بویژه در نقاط غیرشهری است. سینما از تفریحات مورد علاقه استرالیائیهاست و سالنهای سینمای این کشور از رونق و کثرت زیادی برخوردارند. این کشور هنرمندانی چون نیکول کیدمن، هیت لجر و تونی کُلِت را به سینمای جهانی عرضه کرده‌است. آغاز شکوفایی صنعت سینما و فیلم سازی در استرالیا به دهه ۱۹۷۰ باز می‌گردد که توسط فیلم «پیک نیک دسته جمعی در هنگینگ راک» (۱۹۷۵) به کارگردانی یک استرالیایی به نام پیتر ویر باعث جذب مخاطبان جهانی و نیز شناسانده شدن نام این کشور در صنعت سینما شد. ورنر هرتسوگ – فیلمساز آلمانی- فیلمی داردبا عنوان «جایی که مورچه‌های سبز خواب می بینند»؛ ماجرای فیلم، ماجرای همین بومیان است.بومی ها می خواهند مانع یک شرکت راهسازی شوند، چون شرکت می خواهد تپه‌ای راخراب کند که به باور آنها مورچه‌های سبز در پناه آن استراحت می‌کنند.[نیازمند منبع]

موسیقی، رقص و نمایش

نمایی از ساختمان اپرا هاوس شهر سیدنی

قدیمی‌ترین نوع موسیقی در استرالیا مربوط به مردمان بومی آنجا است در منطقه بومی استرالیا، آهنگهایی با درون مایه اجتماعی و روحانی اجرا می‌شود. در طی اجتماعات بومیان که به «کوروبوری» معروف است، رقص و آواز قسمت مهمی از سرگرمیها را شامل می‌شود. در مراسم و جشنهای مذهبی، سرودها روح بومیان مختلف را به هم پیوند می‌دهد که به آن «زمان رویایی» می‌گویند. مردم بومی بر این باورند که در گذشته‌ای دور، در زمان رویایی نغمه‌هایی خوانده شد که باعث حیات خونی بخشیدن به ارواح در زمین شد.امروزه این آوازها در مراسم مذهبی برای بقاء و گسترش زندگی گیاهان و حیوانات خوانده می‌شود.[نیازمند منبع]

تاریخ موسیقی اروپایی در استرالیا به دوران ساکن شدن بریتانیایی‌ها در این قاره برمی گردد که با خود آواهای دسته جمعی را نیز آوردند.امروزه هر شهر بزرگ، دارای سالن ارکستر و اپرا به همراه شرکت رادیویی استرالیا است. ستارگان بزرگ و رهبران ارکستر از بسیاری از کشورها مرتباً به استرالیا سفر کرده و گرد هم می‌آیند. استرالیا از طریق صدای رسا و بی همتای «نلی ملبا» و «جان ساترلند» برای موسیقی جهان اقدام به جمع آوری کمکهای مالی می‌کند. استرالیا در زمینهٔ موسیقی مردمی (پاپراک و متال نیز هنرمندان مشهوری دارد. گروه متال ای‌سی/دی‌سی (AC/DC) و خوانندهٔ پاپ مشهور کایلی مینوگ این از دسته هستند. کایلی مینوگ که اکنون ساکن بریتانیا است در سال ۲۰۰۷ «نشان امپراتوری بریتانیا» (OBE) را به خاطر خدمات ارزنده‌اش به هنر موسیقی از ملکه الیزابت دوم دریافت کرد[۲۲][۲۳]. او همچنین در یکی از قسمت‌های سریال تلویزیونی محبوب «دکتر وو» (Doctor Who) نقش آفرید که در شب کریستمس سال ۲۰۰۷ از شبکهٔ تلویزیونی بی‌بی‌سی پخش شد[۲۴].

رقص باله کلاسیک توسط یک رقاص مشهور محلی به نام «لرد رابرت هلپمن» به استرالیا آورده شد.وی یکی از پایه ریزان رقص، به خصوص باله کلاسیک در استرالیا است.[نیازمند منبع]

ورزش

ورزش در استرالیا بصورت جدی و گسترده پی‌گیری می‌شود. شهر ملبورن به خاطر برپایی رقابت‌های ورزشی بین‌المللی مختلف شهرت دارد. ورزشهای گروهی پرطرفدار در استرالیا عبارت‌اند از: راگبی ۱۵ نفره، راگبی ۱۳ نفره، فوتبال استرالیایی (نوعی از ورزش راگبی که به فوتی هم معروف است)، کریکت و بسکتبال. علاوه بر این تیم ملی هاکی روی چمن و تیم ملی واترپولو و والیبال ساحلی بانوان این کشور هم در جمع بهترین تیم‌های دنیا قرار دارند.

استرالیایی‌ها در برخی ورزشهای انفرادی هم مانند گلف، شنا و دیگر ورزشهای آبی، تنیس و اسکواش هم در ردیف کشورهای درجه اول دنیا قرار می‌گیرند.

در سالهای اخیر کوشش زیادی برای گسترش ورزش فوتبال در این کشور به عمل آمده‌است [۲۵][بهبود منبع] از دهه ۱۹۹۰ تعداد زیادی از فوتبالیست‌های شاخص استرالیایی در لیگ برتر انگلستان بازی می‌کنند. از جمله این بازیکنان می‌توان به هری کیول، مارک بوسنیچ و مارک ویدوکا اشاره کرد.

استرالیا میزبان دو المپیک ۱۹۵۶ ملبورن و المپیک ۲۰۰۰ سیدنی بوده‌است و یکی از شش کشوری‌ست که بیش از یک بار میزبان المپیک تابستانی بوده‌اند. این کشور در تمام ادوار المپیک حاضر و بیش از همه در شنا و دو و میدانی موفق بوده، ضمن اینکه در پاروزنی، دوچرخه‌سواری و سوارکاری نیز موفقیت‌هایی داشته‌است. داون فریزر، مورای روز، یان تورپ، گرانت هکت و سوزی اونیل در شنا و مارجوری جکسون، بتی کاتبرت، هرب الیوت و ران کلارک در دو و میدانی از موفق‌ترین ورزش‌کاران استرالیایی در المپیک بوده‌اند. باشکوه‌ترین موفقیت این کشور در المپیک سیدنی به دست آمد که آن‌ها به ۵۸ مدال (شامل ۱۶ طلا) در بیست رشته دست یافت. در المپیک آتن نیز با ۱۷ مدال طلا رده چهارم جدول مدال‌ها را به خود اختصاص دادند.[۲۶]

بازی‌های کشورهای همسود هم تاکنون ۴ بار در استرالیا برگزار شده؛ ۱۹۳۸ در سیدنی، ۱۹۶۲ پرث، ۱۹۸۲ بریزبن و ۲۰۰۶ ملبورن. استرالیا با ۱۰ قهرمانی در ۱۸ دوره این مسابقات در جدول مدال‌ها بهترین نتیجه را به دست آورده‌است.

رقابت‌های بین‌المللی تنیس آزاد استرالیا نیز که هرساله در ملبورن برگزار می‌شود، یکی از ۴ گرنداسلم ورزش تنیس است.

 

جایگاه قاره اروپا در نقشه جهان

تاريخ اروپا

 

نمودار مشارکت کشور‌های اروپایی‌ در توافق نامه‌های مهم اروپایی. رنگ سبز: حوضه پولی‌ یورو، رنگ قرمز: کشورهای عضو پیمان توریستی شنگن، رنگ آبی‌: کشور‌های عضو اتحادیه اروپا، رنگ بنفش: حوضه اقتصادی اروپا، رنگ زرد: انجمن تجارت آزاد اروپا.

قاره اروپا در شبه جزیره‌ای در شمال غرب اوراسیا و در شمال قاره آفریقا قرار گرفته‌است. این قاره که به دلیل قرار گرفتن در منطقه معتدل شمالی به قاره سبز معروف است بین آبهای دریای سیاه در جنوب شرقی، دریای مدیترانه در جنوب، اقیانوس اطلس در غرب و دریای آدریاتیک در شمال قرار دارد. اروپا کوچک‌ترین قطعه از قطعات پنجگانه خشکی و بخش غربی بر قدیم است. مساحت آن ۱۰ میلیون کیلومتر مربع است و حدود ۶۰۰ میلیون نفر جمعیت دارد.

واژه

اروپاییان، آریایی هایی بودند که به سمت غرب مهاجرت کردند و به سرزمین پرنعمت و زیبایی رسیدند که بعد ها نام الهه ((اروپ)) بر آن نهاده شد.که به مرور زمان به اروپا تبدیل شد.[۱]

تاریخ اروپا

یونانیان

یونان باستان از صدها دولت ـ شهر مستقل تشکیل می‌شد. از قرن هشتم قبل از میلاد، یونانی‌ها ساخت شهرهای جدید در سراسر مدیترانه، را آغاز کردند این مستعمره‌های یونانی با امپراتوری قدرتمند ایران در تماس بودند. در نتیجه تشنج بین یونان و ایرانی‌ها زیاد شده، و در سال ۵۰۰ قبل از میلاد، یک جنگ بین آنها در گرفت. در سال ۴۷۹ قبل از میلاد ارتش متحد دولت ـ شهرهای یونان، ایران را شکست داد. ۸۱۴.

آکروپولیس

باقیمانده‌های اکروپولیس، آتن امروزی را در بر می‌گیرد.آتن ثروتمندترین و بزرگ‌ترین ناحیه شهری یونان بود. شهروندان این شهر از یک دموکراسی ابتدایی (دولت مردمی) برخوردار بودند. تا پیش از قرن پنجم قبل از میلاد، ناحیه شهری اسپارت بیشتر نواحی جنوب یونان را تحت کنترل داشت. این ناحیه را منطقه «پلویونی» می‌نامند. زندگی اسپارتی‌ها در جنگ می‌گذشت. همه شهروندان مذکرو بالغ، اعضاء تمام وقت ارتش محسوب می‌شدند. زنها آموزشهای فیزیکی می‌دیدند تا بتوانند بچه‌های قوی و نیرومند به دنیا بیاورند. هنگامی که شهروندان اسپارتی مشغول پرداختن به امور جنگی بودند، غلامان (بردگان) روی زمین کشاورزی می‌کردند. اولین مسابقات المپیک، در شهر المپیا، در جنوب یونان برگزار می‌گردد.

رومیان

امپراتوری روم در گسترده ترین دوران

حکومت اولین امپراتور روم، آگوستوس در سال ۲۷ قبل از میلاد آغاز شد. این حکومت شاهد آغاز پکس رومانا، یا دوران ثبات سیاسی و شکوه و جلال فراوان که حدود ۲۰۰ سال ادامه داشت، بود. در طول این دوره، امپراتور روم به مدیترانه و بخش اعظم اروپای غربی حکومت می‌کرد. امپراتوری به شکل کاملی سازماندهی شده بود و به خوبی اداره و کنترل می‌شد. یک شبکه از راهها سرزمین‌های امپراتوری را به پایتخت، رم، متصل می‌کرد. لژیون آموزش دیده روم از تمام نقاط بحرانی در طول مرزهایش دفاع می‌کرد. شهروندان رومی از یک قانون مشترک، فرهنگ مشترک و زبان مشترک، لاتین، بهره مند بودند. تا سال ۴۵۰ میلادی رومیان باستان، انگلستان را ترک کرده بودند و به جای آنها تعداد زیادی از مردم شمال اروپا در آنجا اقامت داشتند. اقوامی که در آنجا سکونت داشتند متعلق به چهار قبیله، آنگل‌ها، یوت‌ها، فرزین‌ها و ساکسون‌ها بودند. این ساکنان، «آنگلوساکسون» نامیده شدند. قبرهای منطقه ساتن هو با یادداشتهای راهبانی مثل عالیجناب «بید»، اطلاعات مربوط به تاریخ آنها را بیان می‌کند. قرنها بعد، شاهان آنگلوساکسون مانند آلفردکبیر با مهاجمان وایکینگ جنگیدند. در دنیای رومی‌ها خیلی مهم بود که افراد سایو (شهروند رومی) باشند. ابتدا، مقام شهروند فقط به افرادی که دردرون شهرها زندگی می‌کردند، داده شد. در سال ۸۹ قبل از میلاد، مقام شهروند به تمام ایتالیایی‌ها اعطا شد. تا پیش از ۲۱۲ بعد از میلاد، مقام شهروند رومی به همه مردان آزاد که در محدوده امپراتوری روم زندگی می‌کردند، اعطا شد. مقام شهروندی به بردگان و زنها داده نمی‌شد.

اروپای قرون وسطی

تا قرن ۱۳ میلادی، قلعه‌های متعلق به شوالیه‌ها بیش ازهر چیز دیگری در پهنه اروپا خود نمایی می‌کرد. شوالیه‌ها از زندگی مرفهی برخوردار بودند که با زندگی دهقانانی که روی زمینهای آنها کار می‌کردند، تفاوت زیادی داشت. شهرهایی در اطراف قلعه‌ها بوجود آمدند و توسعه یافتند. تجار برای تجارت از راههای صعب العبور سفر می‌کردند. زائران سفرهای طولانی را برای زیارت اماکن مقدس انجام می‌دادند. زندگی سخت بود، جنگ، قحطی و طاعون همواره جان مردم را تهدید می‌کرد. در اواخر قرن پانزدهم میلادی، آخرین بخش از قلمرو مسلمانان اسپانیایی گرانادا یا همان شهر قرناطه در اندلس، به حکمرانان مسیحی آن دیار، فردیناند فرمانروای آراگون و ایزابلا فرمانروای کاستیل، تسلیم می‌گردد. در همان سال، با حمایت مالی فردیناند و ایزابلا، کریستف کلمب از اقیانوس اطلس می‌گذرد و به جزایر هند غربی (در نزدیکی سواحل آمریکا) می‌رسد. در اروپای قرون وسطی، کاری که مردم انجام می‌دادند، غذایی که می‌خوردند، لباسی که می‌پوشیدند و محلی که در آن زندگی می‌کردند، همگی بستگی به جایگاه اجتماعی آنها داشت. حدودا از تاریخ ۸۰۰ تا ۱۰۵۰ میلادی به مدت سه قرن، جنگجویان وایکینگ با کشتی‌های دراز و براق خود، اروپا را به وحشت می‌انداختند. آنها از اسکاندیناوی برای جستجوی نقره، بردگان و زمین به دریا رفتند. بعضی‌ها به بریتانیا و فرانسه حمله می‌کردند، در حالی که دیگران روسیه و رودخانه‌های دوردست آسیا را مورد تاخت و تاز قرار می‌دادند. واکینگها کاشفان دلیر و شجاعی بودند. آنها با شجاعت از میان امواج خروشان اقیانوس اطلس عبور کرده، ایسلند و گروئنلند را کشف کردند و حتی به شمال آمریکا نیز قدم گذاشتند.

اروپای فئودالی

از حدود سال ۸۰۰ تا ۱۳۰۰ میلادی، بیشتر مناطق اروپای غربی توسط سیستم فئودالی سازماندهی شده بود. پادشاه مالک همه زمین بود که به مناطقی به نام ملک اربابی تقسیم می‌شد و ارباب هر ملک، خراجگذار پادشاه محسوب می‌شد. او سوگند وفاداری یاد می‌کرد و متعهد می‌شد که برای حفاظت از اموال پادشاه، سربازانی (مردان جنگی) استخدام نماید. رعیت‌ها در روستاها زندگی می‌کردند. آنها سهمی از محصولات خود را به املاک شاه (خراجگذار شاه) می‌دادند. پاپ یکی از قدرتمندترین حاکمان اروپایی فئودالی محسوب می‌شد. او رئیس کلیسای کاتولیک رومی بود که مقدار زیادی زمین، تحت مالکیت خود داشت. پاپ از همه پادشاهان انتظار داشت که از او اطاعت کنند. اما هنگامی که قدرت پادشاهان و امپراتورها زیادتر شد، سعی کردند که با کلیسا مبارزه کنند.

جنگ انگلیس و فرانسه

در سال ۱۳۳۷ م پادشاه انگلیس، ادوارد سوم، علیه پادشاه فرانسه، فیلیپ ششم، اعلام جنگ می‌کند. ادوارد معتقد بود که مالک حکومت فرانسه می‌باشد. محاصره‌های زیادی بوقوع پیوست و جنگ‌هایی بزرگ رخ داد. البته در این درگیری‌های ۱۱۶ ساله، دوران طولانی صلح وجود داشت. ابتدا، انگلیسی‌ها در جنگ‌های کرسی، پواتیه و آژنکور پیروز شدند. سرانجام فرانسوی‌ها که از سخنان ژاندارک به هیجان آمده بودند، مهاجمان انگلیسی را در سال ۱۴۵۳ م عقب راندند. در ابتدا انگلیسی‌ها پیروزی‌های فراوانی به دست آورند. در سال ۱۳۴۶، آن‌ها پیروزی مهمی در جنگ کرسی، در شمال فرانسه، به دست آوردند. کمانداران انگلیسی با استفاده از کمان‌های بلند، سواره نظام فرانسه را نابود کردند. انگلیسی‌ها در سال ۱۳۵۵ حمله جدیدی را به رهبری وارث ادوارد سوم، ادوارد شاهزاده ولز (۷۶-۱۳۳۶م)، آغاز کردند. ادوارد فرمانده بی رحم نظامی، به دلیل آنکه زره سیاه به تن می‌کرد به شاهزاده سیاه معروف شد. در سال ۱۳۵۶م در جنگ پواتیه، در مرکز فرانسه، شاهزاده سیاه پیروزی بزرگی به دست آورد. پادشاه فرانسه، ژان دوم (۶۴- ۱۳۱۹م)، در این جنگ اسیر شد و برای آزادیش درخواست ۴ میلیون سکه طلا از فرانسه شد. در طول سال‌هایی که فرانسه مشغول عقب راندن مهاجمان انگلیسی بود، جنگ بصورت پیوسته ادامه داشت. در سال ۱۴۵۳م، فقط بندر کاله، در شمال فرانسه، در دست انگلیس باقی مانده بود. بدینسان، جنگ صد ساله به پایان رسید. با این وجود، تا سال ۱۸۰۱م پادشاهان انگلستان کماکان خود را پادشاه انگلستان و فرانسه می‌نامیدند. در سال ۱۰۹۵ م «پاپ اورین» دوم همه مسیحیان اروپایی را مجبور کرد تا علیه ترکان مسلمان قیام کنند و شهر اورشیلم (بیت المقدس فعلی) واقع در فلسطین را باز پس گیرند. در همان سال، سپاه بزرگی مهیا و رهسپار نخستین جنگ صلیبی گردید. تعداد زیادی از جنگجویان صلیبی در طول سفر خطرناک از اروپا تا خاورمیانه جان خود را از دست دادند.آنها که زنده ماندند در سال ۱۰۹۹ م بیت المقدس را تسخیر کردند. در بین سالهای ۱۰۹۹ تا ۱۲۵۰ م، شش جنگ صلیبی دیگر رخ داد ولی در هیچ یک از آنها صلیبیان موفقیتی به دست نیاورند.

دوره جنگ‌های صلیبی

در سال ۱۰۹۶، بالغ بر ۱۵۰ هزار اروپایی به راستی تصمیم گرفتند که به صف اول جنگجویان صلیبی بپیوندند. جنگ‌های صلیبی یکی از پرشورترین وقایع قرون وسطی بوده‌است. در آن سال، بزرگ ترین سپاه‌هایی که اروپا تا آن زمان به چشم ندیده بود، به رهبری شوالیه‌های جوشن پوش، با بیرق‌های در اهتزازی که تقریباً نشان تمامی خانواده‌های اصیل اروپای غربی را بر خود داشت، تقریباً سه هزار مایل راه را تا فلسطین در پاشنه کردند تا به نام کلیسای کاتولیک رمی، سرزمین مقدس را فتح کنند. آن‌ها تمامی خطرها را به جان خریدند تا شهر مقدس اورشلیم(بیت المقدّس) را فتح کنند. رنسانس دانش و هنر پیشرفتهای عظیمی در ایتالیای قرن پانزدهم و شانزدهم بوجود آوردند. این احیای فرهنگی به رنسانس (یعنی «نوزایی») مشهور شده‌است. دانشمندان، شعرا و فیلسوفانی ظهور کردند که با الهام از میراث اصیل رم و یونان با دیدگانی تازه تر به جهان می‌نگریستند. نقاشها به مطالعه آناتومی (علم تشریح) پرداختند و اعضای بدن انسان را به شیوه واقعگرایانه‌ای نقاشی می‌کردند. فرمانروایان ساختمانها و کارهای بزرگ هنری را سفارش دادند. این عقاید تازه بزودی در سراسر اروپا گسترش یافت. مطلوب «انسان عصر رنسانس» شخص درخشان و همه فن حریفی بود که در موضوعات فراوانی کارآزموده باشد. لئوناردوداوینچی و میکل آنژ مشهورترین آنان می‌باشند. دستاوردهایشان احترام آنان در جامعه را افزایش داد.

اروپا در قرن ۱۶ و ۱۷

کلاس‌ درس برخطی مربوط به موضوع این مقاله در کلاس‌های درس اینترنتی در بخش تاریخ موجود است.

در طول قرون ۱۶و ۱۷ میلادی مردم عقاید سنتی را زیر سوال بردند. دانشمندانی همچون گالیله و تصویر:اسحاق نیوتن روشهای جدید را توسعه داده و بر مبنای مشاهدات و تجارب خود به کشفیات فراوانی، دست یافتند. در بسیاری از شاخه‌های دانش از جمله فیزیک، کالبد شناسی، نجوم، و ریاضیات پیشرفتهای بزرگی حاصل گردید.نیکولاس کوپرینک ستاره شناس لهستانی، کتاب «گردش افلاک آسمانی» را منتشر می‌کند، او دراین کتاب عقاید جدید خود را مبنی بر گردش سیارات به دور خورشید، بر خلاف نظریه گردش سیارات به دور زمین، مطرح می‌کند. در قرن هفدهم دانشمندان متوجه این مساله شدند که زمین سیارات به دور خورشید حرکت می‌کنند. مدلهای مکانیکی منظومه شمسی برای نشان دادن این موضوع ساخته می‌شدند. این دستگاههای جهان نما به نام «ارری» مشهور شدند، زیرا اولین بار برای «ارل ارری» ساخته شد. در چهاردهم جولای ۱۷۸۹ میلادی، جماعتی از گرسنگان به زندان «باستیل» در پاریس، حمله کردند. فقرای پاریس که سان کولوت نامیده می‌شدند، از سیاستهای لویی شانزدهم، پادشاه فرانسه، به خشم آمده بودند. لویی که با بحران مالی شدیدی دست به گریبان بود، از مجلس طبقات عمومی در خواست کرد تا مالیاتها را افزایش دهد. این امر، موجب بروز انقلاب فرانسه گردید و به مدت ۱۰ سال این کشور دچار هرج و مرج شد. لویی شانزدهم در سال ۱۷۹۲ اعدام شد و سرانجام، در سال ۱۷۹۹، هنگامی که ژنرال ناپلئون بنا پارت به قدرت رسید، انقلاب پایان پذیرفت.

انقلاب فرانسه

در ۱۷۹۱، در سال پس از انقلاب فرانسه، حکومت دستگاه جدیدی را برای اعدام در ملاء عام به خدمت گرفت. این دستگاه که گیوتین نامیده می‌شود برای قطع سرانسان با سرعت و بدون درد، طراحی شده بود. اما بزودی تبدیل به سمبول خوفناک دوره وحشت گردید. تغییرات بزرگی که در قرن هجدهم در انگلستان رخ داد به نام انقلاب صنعتی شناخته می‌شود. اختراعات جدیدی مثل ماشین بخار کالاها را سریعتر و ارزانتر از قبل تولید می‌کرد. در قرن نوزدهم گسترش صنعت به بقیه اروپا و سرزمین آمریکا رسید. راه آهن سرعت مسافرت را زیاد کرد. مردم زیادی در کارخانه‌ها کار و در شهرها زندگی می‌کردند. قرن نوزدهم در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ م بسیاری از کشورهای اروپایی از دوموکراسی دست کشیدند. حزب نازی هیتلر در آلمان به قدرت می‌رسد و فاشیست‌های [موسولینی] بر ایتالیا حکومت می‌کنند. در ابتدا بریتانیا و فرانسه کوشیدند با این دیکتاتورهای جنگ طلب سازش کنند. آنها عاقبت در سال ۱۹۳۹ در برابر تهاجم هیتلر ایستادند و اروپا به جنگ جهانی دوم کشیده شد.

 

جنگ جهانی اول

در ماه اوت ۱۹۱۴ م جنگ عظیمی در اروپا بین آلمان، رهبر دول محور، و نیروهای متفقین به رهبری فرانسه و بریتانیا درگرفت. هیچ یک از دو طرف نتوانستند به پیروزی کامل دست یابند و جنگ تا چهار سال بطول انجامید. پیش از پیروزی متفقین در نوامبر ۱۹۱۸ حدود ۱۰ میلیون نفر کشته شدند. وقتیکه در ماه اوت ۱۹۱۴ جنگ اعلام شد، میلیونها تن از مردم شادمان در خیابانهای شهرهای مهم اروپا شروع به رقص و پایکوبی نمودند. مردم تصمیم حاکمان خود برای رفتن به جنگ مورد حمایت قرار دادند. مردان جوان داوطلب برای جنگیدن، هجوم می‌آورند. با این وجود، صحنه‌های دهشت انگیز جنگ جهانی اول، نگرش مردم به جنگ را تغییر داد. یک نسل کامل از مردان جوان به خاک و خون کشیده شدند. جنگ جهانی اول، چهار امپراتوری را نابود ساخت، امپراتوری آلمان تاج و تخت را از دست داد و دولت جمهوری جایگزین آن شد. امپراتوریهای شکست خورده اتریش ـ مجارستان و عثمانی هر دو از هم گسیختند و امپراتوری روسیه نیز بدست انقلابی‌های بلشویک افتاد.

جنگ جهانی دوم

در سپتامبر ۱۹۳۹ م، جنگ جهانی دوم در اروپا آغاز شد. آدولف هیتلر، می‌خواست تا رایش سوم به یک قدرت مطلقه در اروپا، تبدیل شود. در ابتدا تاکتیک حملات برق آسا موفقیت آمیز می‌نمود. اما پس از سال ۱۹۴۳م، قوانین متفقین، متشکل از نیروهای آمریکا، شوروی و انگلستان، بر آلمان برتری یافتند. سرانجام، آلمان در ماه می‌۱۹۴۵میلادی، نه روز پس از خودکشی هیتلر، تسلیم شد. بیش از بیست میلیون اروپایی در این جنگ کشته شدند.

 

 

آب و هواي ايران

 

آب و هواي ايران

ایران از لحاظ آب و هوایی یکی از منحصر به فرد ترین کشورهاست.اختلاف دمای هوا در زمستان بین گرمترین و سردترین نقطه گاهی به بیش از 50 درجه می رسد. به طور کلی ایران در منطقه ای قرار گرفته است که از نظر بارندگی در سطح نیمه خشک و خشک قرار می گیرد.

آب و هوای ایران متأثر از چندین سامانه می باشد:

1- سامانه پرفشار سیبریایی که با ریزش به عرضهای جنوبی در نوار شمالی بارش باران و برف و کاهش دما و در سایر نقاط فقط کاهش دما را به همراه دارد.

2-سامانه باران زای مدیترانه ای که از سمت غرب وارد کشور می شود و موجب ریزش باران یا برف در بسیاری از نقاط غربی و مرکزی و شرق کشور می شود.

3-سیستم کم فشار جنوبی که در نوار جنوب و جنوب غرب موجب رگبار باران می شود.

میزان بارندگی بسیار متغیر است.در شمال به بیش از 2113 میلیمتر (رشت،1383) نیز می رسد.در نواحی کویری بارش عمدتاً بسیار کم و در حدود 50 میلیمتر است.بارش نواحی شمال غرب و غرب،دامنه های جنوبی البرز و شمال شرق تا حدودی قابل توجه (حدود 500 میلیمتر) می باشد.در سایر نقاط میزان بارش از 200 میلیمتر تجاوز نمی کند.

اختلاف دمای هوا در ایران در نقاط مختلف زیاد است.در حالی که در فصل زمستان دمای شهرکرد در شب به 42- هم می رسد مردم اهواز هوای تابستانی (40 درجه) را تجربه می کنند.هوای سواحل شمالی در تابستان گرم و مرطوب و زمستان معتدل می باشد.نواحی شمال غرب و غرب تابستانهای معتدل و زمستانهای سرد و در نواحی جنوبی تابستان شدیداً گرم و زمستانهایی معتدل دارند. در نواحی مرگزی تابستانها گرم و خشک و زمستانها سرد میباشد.

ایران در منطقه­ی معتدله­ی خشک شمالی و در عرض متوسط روی کره زمین در ناحیه­ی جنب استوایی و استوایی قرار دارد. همین موقع جغرافیایی با دوری از دریاهای بزرگ، به ویژه جریانات هوایی موجب شده است تا آب و هوای ایران خشک و بَری باشد، اما به سبب وسعت بسیار و وجود عوارض گوناگون طبیعی مانند ارتفاعات بلند در شمال و مغرب و پستی­های وسیع، چون دشت­های مرکزی در داخل فلات و افزون بر آن، مجاورت دریای مازندران و خلیج فارس و اقیانوس هند ـ که هریک از این افق­ها، اقلیمی جداگانه می‌سازند، ایران از اقلیم مختلف و آب و هوای متنوع برخوردار است.

ایران فلاتی مرتفع، نزدیک به دشت­های وسیع آسیا که ارتفاع متوسط آن حدود 1200 متر از سطح دریاست. وضع چین‌خوردگی­ها و ارتفاعات که بلندی برخی از آن­ها از 4 هزار متر بیشتر است و وجود دریاهای شمال و جنوب که دور از نواحی مرکزی قرار دارند، به ویژه وضع قرار گرفتن کوه­ها که بر گرد ایران حلقه زده‌اند این کشور را از جمله کشورهای نادر جهان قرار داده است که می‌توان در آن انواع آب و هوا را شاهد بود.

ارتفاع کوه­های ایران بقدری بلند است که از تأثیر بادهای مرطوب دریای مازندران، دریای مدیترانه و خلیج فارس در نواحی داخلی ایران جلوگیری می‌کند. به همین سبب، دامنه‌های خارجی این کوه­ها دارای آب و هوای مرطوب بوده و دامنه‌های داخلی آن خشک است. در کرانه‌های جنوبی دریای مازندران، آب و هوا معتدل و میزان بارندگی آن به ویژه در سواحل غربی گیلان بیشتر از دیگر نقاط است.

مقدار متوسط گرمای سالانه در حدود 18 درجه سانتیگراد است. آب و هوای قسمت غربی کشور مدیترانه‌ای است و در نواحی جنوبی آن، آب و هوای نیمه صحرایی گرم نیز بر آن تأثیر می‌گذارد. در این نواحی، تابستان­ها با گرمای سختی در دره‌ها و هوای معتدل در ارتفاعات همراه بوده و در زمستان­ها هوای معتدل در دره‌ها و سرمای سخت در ارتفاعات حکمفرماست.

در نواحی جنوبی، با وجود هوای مرطوبی که در سرتاسر این منطقه حاکم است، میزان حرارت بالاست، به طوری که حداکثر گرما در خوزستان به 54 درجه سانتیگراد نیز می‌رسد. از ویژگی­های این ناحیه تابستان­های گرم و زمستان­های معتدل است و اختلاف درجه حرارت در فصول مختلف و شب و روز زیاد نیست. به سبب وجود کوه­های البرز در شمال و رشته کوه­های ابرسن در غرب کشور، نواحی داخلی فلات ایران دارای آب و هوای خشک و بیابانی است. با توجه به مطالب بالا، سه نوع آب و هوا به طور کلی در ایران دیده می‌شود :

آب و هوای بیابانی و نیمه بیابانی، آب و هوای معتدل کوهستانی و آب و هوای معتدل مازندرانی.

 

 

پادشاهي بهرام گور

((پادشاهي بهرام گور))

بهرام گور از شخصیت‌های مورد توجه در اددبیات و شعر فارسی است

بهرام پنجم یا بهرامِ گور فرزند یزگرد یکم پادشاه ساسانی بود.او در سال ۴۲۰ میلادی توانست مدعیان پادشاهی را کنار بزند و بر تخت پادشاهی ایران بنشیند.فهرست مندرجات [نهفتن]۱ پادشاهی

۲ برخورد با بیگانگان

۳ بهرام گور در فولکور

۴ پانویس

۵ منبع

 

پادشاهی

بهرام از کودکی نزد نعمان پسر منذر پادشاه عرب حیره بزرگ شده بود. پس از مرگ یزدگرد، بزرگان شاپور پسر بزرگ وی را که شاه ارمنستان و جانشین پدر بود کشتند و خسرو نامی را که پدرش شاه نبود و خویشی نزدیکی با شاه نداشت بر تخت نشاندند. بهرام با سپاهی که بیشتر از عربها بودند به پایتخت بازگشت و خسرو را شکست داد و بر تخت نشست.

 

برخورد با بیگانگان

او در شرق هپتالیان را به سختی شکست داد.در غرب با روم صلح کرد و پیمانی با این کشور بست که بر پایهٔ آن مسیحیان در ایران و زرتشتیان در روم دارای آزادی مذهبی شدند. در این زمان ارمنیان از بهرام خواستار یاری شدند تا شاه آنان آرتاشِس(اردشیر) پسر بهرام شاپور(ورام شاپو) را کنار بگذارند. در سال ۴۲۸ بهرام چنین کرد و مرزبانی را در ارمنستان بر تخت نشاند.

 

بهرام گور در فولکور

بهرام پادشاهی دلیر و جنگجو بود. داستان‌های بسیاری را به او نسبت می‌دهند.آوردن کولیان از هند به ایران را از کارهای او می‌دانند. او این کار را برای شادمان کردن مردم انجام داده بود زیرا کولیان نوازندگان و رقصندگان توانایی بودند.او به شکار و باده‌گساری بسیار دلبسته بود.دلبستگی‌اش به شکار گورخر سبب شد که به او لقب بهرام گور را بدهند. همچنین، در برخی از کتاب‌های پارسی سرودن نخستین شعر پارسی را از او می‌دانند که چنین سرود:

 

منم شیر شلمبه و منم ببر یله

و چنان که هرمان اته شرق‌شناس نامی آلمانی تحقیق کرده‌است، اولین بار که در کودکی با همبازی‌هایش توشله بازی می‌کرد و توشله‌اش همینطور که داشت آهسته آهسته یکراست به طرف چاله‌اش می‌رفت وی از شوق موفقیت و به نیروی ذوق ادبی و احساس شعری قوی که داشت بر زبانش فی البداهه جاری شد که:

 

غلطان غلطان همی رود تا لب گور

همچنین در داستان‌ها چنین انگاشته شده که در جست‌وجوی گوری در ماد در باتلاقی گرفتار آمد و باتلاق او را در خود فروخورد. همچنین، نویسندگان زرتشتی زمان او را زمان آرامش و آشتی می‌دانند و زمانی که دیوان از ترس او پنهان شدند.

 

حکیم نظامی گنجوی در هفت پیکر (بهرامنامه) داستان بهرام را از بدو تولد تا مرگ رازگونه‌اش بیان می‌کند.

داستان گنبد سياه

  شرح دلاوري بهرام گور و انصاف و مردمداري اين پادشاه ساساني همواره الهام بخش شعرا و عرفاي دوران بوده است . اسناد و مدارك به دست آمده همه از گذشت و گشاده دستي بهرام ياد مي‌كند . ابهام در مرگ او نيز باعث شده تا همچون پادشاهان پيش از خود مانند كيخسرو و بيژن و گيو ، طلسم شده در قاف تصور شود ، بنا بر اين باور كوه قاف بلند ترين كوه جهان است كه كسي را بدان جا راهي نيست و كي خسرو و بيژن و گيو و بهرام گور در اين كوه طلسم شده اند كه با ظهور سوشيانت به پا خواسته و در ركاب او شمشير مي‌زنند.

 

 نقش بهرام را مي‌توان در ظروف سفالي ساده و ارزان قيمت قشر پايين جامعه ،  كه هم عهد او مي زيستند ديد كه خبر از جايگاه ويژه اين شاه هنر دوست در ميان توده مردم مي دهد . او به جاي پرداختن به آداب و رسوم سخت درباری ، خود را به  مردم رسانده و فاصله ی ميان خاص و عام را ناديده مي گيرد.

بهرام در دوران پادشاهي خويش ، در لباس درويش و مسكين ،  قلمرو امپراطوري خود را سركشي مي كرد و رفتار شاهزادگان را با مردم عادي زير نظر داشت ، مي گويند در دوران پادشاهي بهرام ظلم و جور بر چيده شد و ايران به پادشاهي آرماني يا حكومت مردمي دست يافت. او شبهاي بسياري مهمان خانه فقرا و مردم ساده بود و آنگاه كه خشكسالي و قحطي سرزمين ايران را فرا گرفت ، با گشودن انبارهاي گندم به روي مردم نيازمند ، آنان را ياري داد . شايد اگر نظامي گنجوي همت نمے گماشت و به زحمت فراوان دانسته هاي عهد قديم را در خصوص بهرام جمع آوري نمے كرد و ديوان ظريف ، لطيف و عميق هفت پيكر را مكتوب نمي‌‌داشت ، امروز از بهرام و پادشاهي او چيزي در اختيارمان نبود .

 

 در هفت پيكر ، بهرام ديگر گونه است ، هر چند از رشادت و جوانمردي و پهلواني او سخن مي رود اما بهرام هفت پيكر در پي يافتن سر چشمه دانش ، حقيقت ، حكمت و دانايي است . او در اين ديوان عارفي را مي‌ماند كه با هر اتفاق بيش از پيش به چشمه معرفت نزديك مي‌شود .

 

 در حقيقت بهرام بهانه ايست تا نظامي به بيان حقايقي از شيوه درست زندگي بپردازد و اي كاش كه هرگز اين هفت پند بزرگ او را فراموش نكنيم . من از ميان هفت حكايت ، روايت گنبد سياه را برگزيدم ، زيرا خطاب و هشدار آن به دل هايي است كه بي جهت شور و غوغا مي پذيرند يا دل و دين از كف مي دهند...

 

 بايد اذعان داشت كه مجموع حكايت هفت گنبد ( گنبد سياه ، زرد ، سبز ، سرخ ، فيروزه اي ، صندل گون و سپيد) همچون عبور از هفت خواني است كه آدمي را به كمال خويش مي خواند .

 

 افسانه گنبد سياه

بهرام ، در گنبد سياه مهمان دختر پادشاه هند مي شود كه در زيبايي و جمال بي همتاست ، دختر كه سر تا پا رخت سياه پوشيده است ، داستان خود را براي بهرام چنين بازگو مي‌‌كند :

 

 

 

پادشاهي بود اهل دل و ديانت ، همواره به مكاشفه مے پرداخت و اگر سئوالي در ذهن داشت تا يافتن جواب آرام نمۓ بود .روزي مهماني بر او وارد شد كه جامه سياه بر تن داشت و به هيچ قيمتي اين جامه از تن بيرون نمے كرد ، پادشاه كه همواره در جستجوي هر سئوال بر مي آمد اسرار ورزيد و از مهمان خواست تا راز اين سياهپوشي را فاش سازد ، مهمان كه اينگونه ديد از شاه خواست تا به شهر او رود و پاسخ راز را كشف كند .

 

پادشاه چنين كرد و به شهري كه مهمان نشاني آنرا داده بود رفت . شهري زيبا و پر نعمت ديد  به نام (شهر مدهوشان)، اما همه مردم سياه پوش و غمگين بودند . پادشاه از هر كس راز سياهپوشي مردم را مي پرسيد پاسخي نمي شنيد و اين مهم او را آزار مي‌ داد، عاقبت تلاش او به ثمر نشست و با مردي قصاب آشنا شد و كم كم ميان آن دو دوستي بر قرار شد .

 

پادشاه آنگاه از قصاب راز سياهپوشي مردم شهر را جويا شد و در حرف خود پافشاري نمود . قصاب كه چنين ديد گفت: راز را به تو مے گويم هر چند در باور تو نمے گنجد ...

قصاب او را به جايي برد كه يك سبد بزرگ بر طنابي جادويي آويزان بود و از پادشاه خواست تا در سبد بنشيند ، پادشاه چنين كرد و پس از دمي سبد را جنبشي افتاد و به بالا رفت ، سيمرغي در آن ميان سر رسيد، پادشاه از سبد بيرون جهيده و پاي مرغ را گرفت. سيمرغ او را به سرزميني زيبا و خرم برد ، آنگاه در گلستاني كه توصيف آن در زبان نمے چرخد فرود آورد ، پادشاه در آن دشت رها شد و محو زيبايي بي حساب هستي گشت.

 

 در همان زمان بزمي به پا بود و دختري نازنين و زيبا كه گرداگرد او را كنيزان شمع در دست گرفته بودند گفت:  بيگانه اي در اين ديار است بجوييد و به نزد من آوريد . يكي از كنيزان پادشاه را يافت و به نزد دختر زيبا برد . پادشاه محو زيبايي بي وصال دختر شد و دل و دين باخت ، او از آن همه زيبايي مست و مدهوش شد ، پس از دختر زيبا خواست تا شب را با وي سپري كند ، دختر اما نپذيرفت و وعده روز ديگر داد ...

 

 

چند شب بدين منوال گذشت و هر بار كه پادشاه خواهش خود را تكرار مے كرد، دختر وعده به زماني ديگر مے داد . بدين صورت پادشاه صبر و تحمل از دست بداد و  شبي داد و بي تابي كرد و شكوه از بي مهري دختر سر داد ، دختر كه چنين ديد به پادشاه گفت : لحظه اي چشمانت را بر هم بگذار تا بند بگشايم و در آغوشت در آيم .

 

پادشاه كه سر از پا نمے شناخت چنين كرد و هر آن انتظار وجود برهنه دختر را مے كشيد ، پس از اندك زماني دختر گفت : اي پادشاه ديده بگشاي. و پادشاه چنين كرد...

پادشاه ديده گشود و آه از نهادش بر خواست ،  چرا كه خود را در همان سبد يافت . و مرد قصاب را در آن نزديكي ديد ، پادشاه آنچه را بر سر و دلش آمده بود باور نداشت و از آن روز هرگز جامه سياه از تن بدرنكرد و اين راز جانسوز با كسي نگفت...

منابع :

هفت پيكر ، نظامي گنجوي. 

هفت نگار در هفت تالار ، دكتر عليقلي محمودي بختياري.

شناخت اساطير ايران ، باجلان فرخي.

بهرام ، پادشاه آرماني ، مقاله اي از مركز اسناد سازمان ميراث فرهنگي.

نوشته شده توسط: علی الفهلم    نوع مطلب :افسانه ها و تاریخ ایران - زنان ایرانی ،

***پادشاهی پوران دخت و آزرم دخت***

در اواخر دوران شاهنشاهی ساسانی ، ایران اوضاع آشفته و نابسامانی را طی می کرد و این اوضاع نتیجه نیرنگ و حیله ی نظامیان و موبدان بود که هرکدام برای منافع خود علیه شاه یا شاهزاده ای نیرنگ می کردند و او را از تخت به پایین می کشیدند.

آن زمان ایران و رسم آیین دیرینه اش دستخوش اختلاف و تعصب روحانیون گشته بود و هر چند روزی یکی از سرداران شورشی می کرد و یا شاهزاده ای بر تخت می نشست ، در همان هنگام که اهریمن نفاق کشور ساسانیان را به ورطه مرگ و نیستی می کشانید و ایران در یکی از دشوارترین شرایط تاریخش قرار داشت حکومت کشور به زنان واگذار شد ، یعنی حکومت و مدیریت ایران را چند ماهی ملکه پوران دخت در اختیار داشت و پس از مرگ او حکومت به آزرم دخت رسید

به علت اینکه اکثر کتاب های دوران ساسانی که بیان گر تاریخ و فرهنگ آن زمان بودند در حمله اعراب به ایران سوزانیده و نابود شدند ، اطلاعات دقیقی از زمان حکومت این دو ملکه در دسترس نیست

به حکومت رسیدن پوران دخت و آزرم دخت ، نمایان گر این است که شرایط فرهنگی آن زمان در حدی بوده است که زنان نیز حاکم شوند و این برخلاف سخن افرادی است که بیان می دارند در ایران دوره ساسانی تبعیض شدیدی میان مردان و زنان برقرار بوده و زنان حق انجام دادن بسیاری از کارها را نداشته اند ، قطعا اگر چنین می بود حکومت سلسله شاهنشاهی ساسانی بدست زنان سپرده نمی شد

به جاست که پاره ای از اشعار حکیم ابوالقاسم فردوسی در باره ی پوران دخت و آزرم دخت را بخوانیم:

 

 

پادشاهی پوران دخت در شاهنامه:

یکی دختری بود پوران بنام

بران تخت شاهیش بنشاندند

چنین گفت پس دخت پوران که من

کسی راکه درویش باشد ز گنج

مبادا ز گیتی کسی مستمند

ز کشور کنم دور بدخواه را

...

همی​داشت این زن جهان را به مهر

چو شش ماه بگذشت بر کار اوی

به یک هفته بیمار گشت و بمرد

چنین است آیین چرخ روان   

چو زن شاه شد کارها گشت خام

بزرگان برو گوهر افشاندند

نخواهم پراگندن انجمن

توانگر کنم تانماند به رنج

که از درد او بر من آید گزند

بر آیین شاهان کنم گاه را

...

نجست از بر خاک باد سپهر

ببد ناگهان کژ پرگار اوی

ابا خویشتن نام نیکی ببرد

توانا بهرکار و ما ناتوان

پادشاهی آزرم دخت در شاهنامه:

یکی دخت دیگر بد آزرم نام

بیامد به تخت کیان برنشست

نخستین چنین گفت کای بخردان

همه کار بر داد و آیین کنیم

هر آنکس که باشد مرا دوستدار

کس کو ز پیمان من بگذرد

به خواری تنش را برآرم بدار

همی​بود بر تخت بر چار ماه

از آزرم گیتی بی​آزرم گشت

شد اونیز و آن تخت بی​شاه ماند

همه کار گردنده چرخ این بود

ز تاج بزرگان رسیده به کام

گرفت این جهان جهان رابه دست

جهان گشته و کار کرده ردان

کزین پس همه خشت بالین کنیم

چنانم مر او را چو پروردگار

بپیچید ز آیین و راه خرد

ز دهقان و تازی و رومی شمار

به پنجم شکست اندر آمد به گاه

پی اختر رفتنش نرم گشت

به کام دل مرد بدخواه ماند

ز پرورده​ی خویش پرکین بود

 

منابع:

دو قرن سکوت ؛ دکتر عبدالحسین زرین کوب

شاهنامه ؛ حکیم ابوالقاسم فردوسی

پيروزي انقلاب اسلامي 1

پيروزي انقلاب اسلامي

 

انقلاب سال ۱۳۵۷ خورشیدی در ایران ، (مشهور به انقلاب اسلامی) که با مشارکت اکثریت مردم ، احزاب و روشنفکران ایران انجام پذیرفت، نظام پادشاهی ایران را سرنگون، و پیش‌زمینهٔ روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی ، به رهبری روح‌الله خمینی ، در ایران را فراهم کرد. تفکرات و شخصیتهای اسلامی ، در این انقلاب حضور برجسته ای داشتند. روح‌الله خمینی ، این انقلاب را انقلاب اسلامی خواند. [۱] این انقلاب ، با نام انقلاب ۱۳۵۷ نیز شناخته می‌شود.

 

چاپ مقاله «ارتجاع سرخ و سیاه در ایران» در روزنامه اطلاعات در تاریخ ۱۷ دی سال ۱۳۵۶ را بسیاری از تحلیلگران لحظه سرنوشت ساز آغاز انقلاب می دانند که با اعلام بیطرفی ارتش در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ خورشیدی به پیروزی رسید.[۲] پس از آن ، با تصویب قانون اساسی جدید ، سید روح الله خمینی به پرنفوذترین رهبر کشور تبدیل شد.[نیازمند منبع]

 

در رفراندوم دوازده فروردین ۱۳۵۷ ، زمانی که ایرانیان با اکثریتی قاطع (٪۹۸٫۲) در قالب یک همه‌پرسی ملی ، نظام مشروطه سلطنتی را نفی و با نوع حکومت جمهوری اسلامی (به عنوان نظام حکومتی آینده) موافقت کردند، پادشاهی ایران ، رسماً به جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد.

 

سلطنت پهلوی معتقد به حفظ رژیم با کمک ارتش و سرویس‌های امنیتی بود. انقلاب ۱۳۵۷، حکومت سلطنتی را برانداخت و حکومتی دینی برپایهٔ تفسیر خاصی از شیعه به نام ولی فقیه جایگزین نظام قبلی گردید.

 

یشینه و علل

نوشتارهای اصلی: نهضت مشروطه، کودتای ۲۸ مرداد, و قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲

 

انقلاب ۱۳۵۷ ایران بعد از تجربه نهضت مشروطه و کودتای ۲۸ مرداد و به دنبال حوادث ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به وقوع پیوست.

 

کودتای ۲۸ مرداد و تانک سواری مخالفان محمد مصدق

بریتانیا پس از کوتاه شدن دست خود از صنعت نفت ایران، منابع بسیاری را در منطقه و خصوصاً ایران از دست داده بود، با قطع امید از رسیدن به توافق، وارد مطالعه طرح یک کودتای نظامی شد.

 

از مهم‌ترین حرکت‌های سیاسی و دانشجویی در تاریخ ایران، اعتراض دانشجویان در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ به ورود معاون رئیس جمهور آمریکا، ریچارد نیکسون، به خاک ایران پس از کودتای ۲۸ مرداد بود. دانشجویان دانشکده‌های فنی، حقوق و علوم سیاسی، علوم‌، دندانپزشکی، پزشکی و داروسازی در دانشکده‌های خود تظاهراتی علیه رژیم کودتا برپا کردند. روز ۱۵ آذر تظاهرات به خارج از دانشگاه کشیده شد و مأموران در زد و خورد با دانشجویان، شماری را مجروح و گروهی را دستگیر و زندانی کردند. این درگیری‌ها منجر به مرگ سه تن از دانشجویان به دست مأموران حکومت پهلوی شد.

 

حمله به مدرسه فیضیه قم در روز ۲ فروردین ۱۳۴۲ شمسی مطابق با روز درگذشت جعفر صادق (از امامان شیعه) روی داد. پس از این که نظام سلطنتی پهلوی لایحهٔ انجمن‌های ایالتی و ولایتی و نیز لوایح شش‌گانه و انقلاب سفید (شاه و ملت) را مطرح کرد، برخی روحانیون و در رأس آن‌ها آیت‌الله خمینی نسبت به برخی موارد آن هم‌چون حقّ رای دادن زنان که شاه به زنان ایرانی اعطا کرده بود، اعتراض کردند. سید روح‌الله خمینی نوروز سال ۴۲ را عزای عمومی اعلام کرد.

 

در سحرگاه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، ماموران امنیتی به خانه آیت‌الله خمینی در قم حمله کردند و او را که روز پیش از آن در روز عاشورا در مدرسه فیضیه قم، سخنانی بر ضد حکومت گفته‌بود، دستگیر و به زندانی در تهران منتقل کردند. چند ساعت بعد از حادثه گروهی از طرفداران وی در قم به خیابان های تهران و قم ریختند و دست به تظاهرات زدند. در این روز تعدادی از تظاهرکنندگان کشته شدند. در تاریخ ۴ آبان ۱۳۴۳ خمینی بر ضد تصویب لایحه کاپیتولاسیون در مجلس شورای ملی در شهر قم به سخنرانی پرداخت، وی در این سخنرانی سعی کرد ضمن تبیین نظرات خود در مورد لایحه مذبور خطر آن برای مردم و استقلال و تمامیت ارضی کشور را گوشزد کند. در طی این سخنرانی وی بارها به آمریکا و شخص شاه حمله لفظی کرد. در پی سخنرانی آیت‌الله خمینی در روز ۴ آبان بر ضدّ تصویب لایحه کاپیتولاسیون، حکومت وقت تصمیم به تبعید وی به ترکیه گرفت، در روز ۱۳ آبان همان سال ماموران ساواک (سازمان امنیت و اطلاعات کشور) آیت‌الله خمینی را در قم دستگیر و با هواپیمای نظامی به ترکیه تبعید کردند.

 

جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران در تخت جمشید و با حضور سران و سفرای بسیار از کشورها در ۲۰ مهر ۱۳۵۰ آغاز شد. به عقیده بسیاری از ناظران هدف محمدرضا شاه پهلوی از برگزاری این جشن‌ها، یادآوری قدرت و ابهّت باستانی ایران، به‌رخ‌کشیدن ثبات، امنیت و قدرت فعلی (خصوصاً برای همسایگان عرب) و همچنین تاریخ پربار ایران بود.[نیازمند منبع]

 

در ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ محمدرضا پهلوی دستور تشکیل حزب سراسری و واحد رستاخیز را اعلام کرد، این نخستین بار در تاریخ نوین سیاسی ایران بود که این کشور به روش تک‌حزبی اداره می‌شد. در آخرین روزهای سال ۱۳۵۴ دو مجلس سنا و ملّی طرح تغییر تاریخ هجری به شاهنشاهی را مطرح و تصویب کردند، این امر ظاهراً در راستای سکولاریزه‌کردن حکومت برداشته می‌شد؛ ولی عملاً آتش خشم مخالفین را برافروخت و مخالفت‌هایی را نیز برانگیخت.

 

 

 

 

وقایع سال ۱۳۵۷ خورشیدی

در روزهای نهم و دهم فروردین مردم یزد طی اعتراضاتی که به خشونت کشیده شد خواستار آزادی زندانیان سیاسی و بازگشت رهبران انقلاب (در راس آن‌ها سید روح‌الله خمینی) شدند. در پی اوج‌گیری تظاهرات و درگیریهای مردم با عوامل رژیم پهلوی ‎‎، در تاریخ ۲۵ اردیبهشت دولت جمشید آموزگار به مأمورین نظامی و انتظامی در برابر آشوبها دستور شدت عمل داد.

 

به مناسبت سالگرد ۱۵ خرداد در تهران و شهرستانها تعطیل و اعتصاب سراسری اعلام گردید. و در ۲۱ مرداد همان سال درگیری خونین در اصفهان و اعلام حکومت نظامی در این شهر که توسط فرماندار نظامی شهر به اجرا درآمد. در بیست و پنجم مرداد ماه توسط دولت جمشید آموزگار، حکومت نظامی اعلام شد و در ۲۸ مرداد آتش سوزی در سینما رکس آبادان رخ داد. (که مصببان اصلی این حادثه مذهبیون طرفدار سید روح‌الله خمینی بودند)[نیازمند منبع]

 

 

در ۵ شهریور ماه دولت جمشید آموزگار سقوط کرده و دولت شریف امامی تشکیل شد.سرانجام در تاریخ ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ که بعدها به جمعه سیاه مشهور شد، راهپیمایی و اعتراضات مردم در میدان ژاله (شهدای فعلی) تهران به خشونت کشیده شد و عده زیادی کشته و مجروح شدند. (مقاله مرتبط: حادثه ۱۷ شهریور)

 

در ۲ مهر منزل خمینی در عراق توسط پلیس این کشور محاصره گردید و یک روز پس از آن حزب رستاخیز که توسط حکومت پهلوی تأسیس شده بود منحل گردید. به دلیل افزایش فشارها در عراق خمینی در دهم مهر تصمیم به ترک این کشور و ورود به کویت گرفت، اما دولت کویت به وی مجوز ورود نداد. و در روز سیزدهم همان ماه در پی جلوگیری از ورود سید روح‌الله خمینی به کویت و جلوگیری دولت عراق از بازگشت وی به نجف، با تقاضای دولت وقت شاهنشاهی، خمینی به فرانسه تبعید شد. روح‌الله خمینی از پاریس به دهکده نوفل لوشاتو تغییر مکان داد.

 

سید روح‌الله خمینی در احاطهٔ خبرنگاران

در روز ۱۹ مهر اعتصاب کارکنان مطبوعات در سراسر کشور آ‎غاز گردید و ده روز پس از آن کارکنان صنعت نفت اعتصاب نمودند.

 

آیت‌الله طالقانی در ۸ آبان (یکی از رهبران انقلاب) از زندان آزاد شد و دو روز بعد ارتش کنترل تأسیسات نفتی کشور را در دست گرفت. در ۱۳ آبان تظاهرات دانش‌آموزان و دانشجویان در مقابل دانشگاه تهران به خشونت کشیده شد.

 

 

 

سید روح‌الله موسوی خمینی رهبر انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷

در ۲۳ دی به دستور آیت‌الله خمینی شورای انقلاب تشکیل گردید و در ۲۶ دی محمدرضا شاه پهلوی ظاهراً به منظور معالجات پزشکی کشور را ترک کرد و دیگر به ایران بازنگشت. بعدها این روز را در تقویم ایران به‌عنوان روز فرار شاه نامیدند[۳]. وی در آخرین مصاحبه خود در خاک ایران (در فرودگاه مهرآباد) چنین گفت:محمد رضا پهلوی: یک مدتی است که احساس خستگی می‌کنم و احتیاج به استراحت، ضمنا هم گفته بودم تا خیالم راحت بشود و دولت مستقر بشود بعد مسافرت خواهم کرد.

خبرنگار:اعلی حضرت چه مدت در مسافرت خواهند بود؟

محمد رضا پهلوی: بستگی به حالت مزاجی من می‌توانم بگویم دارد.

خبرنگار:نخستین نقطه‌ای که اعلی حضرت تشریف فرما می‌شوند کجا خواهد بود؟

محمد رضا پهلوی: فکر می‌کنم به آسوان (مصر) برای استراحت برویم و اولین نقطه اقامت ما در آسوان خواهد بود.

 

(در ادامه) :حرفی غیر از حس وضعیت مملکت و انجام وظیفه براساس میهن پرستی ندارم.

 

در ۳ بهمن شورای سلطنت که برای حفظ نظام سلطنتی در ایران تشکیل شده بود منحل گردید و در فاصله دو روز پس از آن دولت بختیار به منظور جلوگیری از حضور خمینی در کشور به مدت سه روز فرودگاه‌های کشور را بسته اعلام کرد. اما در ۹ بهمن فرودگاه مهرآباد بازگشایی شد.

 

در تاریخ ۱۲ بهمن آیت‌الله خمینی پس از پانزده سال تبعید وارد ایران شد و فرمانداری نظامی بر اثر فشار مردم راه‌پیمایی و تظاهرات را برای ۳ روز آزاد اعلام کرد.(مقاله مرتبط: بازگشت آیت‌الله خمینی به ایران)

 

آیت‌الله خمینی در فرودگاه مهرآباد از هواپیما پیاده می‌شود

نظامیان مستقر در تلویزیون به طور ناگهانی پخش مراسم استقبال را قطع کردند و خمینی در بهشت زهرا حضور یافت و ضمن ادای احترام به شهدای انقلاب به سخنرانی پرداخت.

 

مسیر تقریبی آیت‌الله خمینی از فرودگاه مهرآباد تا بهشت زهرا (قبرستان اصلی تهران)

 

در ۱۶ بهمن بختیار گفت: هر کس اکثریت داشت حکومت می‌کند. اما آیت‌الله طالقانی گفت: ما رهبران اسلامی داعیه حکومت نداریم. روز بعد بر اساس پیشنهاد شورای انقلاب، خمینی دولت موقت را به مردم معرفی نمودند و دولت موقت به ریاست مهندس مهدی بازرگان تشکیل گردید. در ۱۹ بهمن نیروی هوایی ارتش با آیت‌الله خمینی پیمان بستند و[۴] یک روز پس از آن طرفداران قانون اساسی با تجمع در استادیوم امجدیه (شهید شیرودی‌) دست به تظاهرات زدند. و در ساعت ۹ شب سربازان گارد شاهنشاهی به پادگان نیروی هوایی در شرق تهران (خیابان دماوند) حمله نمودند. در ۲۱ بهمن دولت بختیار زمان حکومت نظامی را افزایش داده و حکومت نظامی را از ساعت ۴ بعدازظهر اعلام نمود. روح‌الله خمینی دستور شکستن زمان حکومت نظامی و حضور مردم در خیابان‌ها را صادر نمود. و در ۲۲ بهمن با اعلام بی‌طرفی تمامی نیروهای نظامی، سرانجام حکومت سلطنتی ایران (پهلوی) پس از ۵۷ سال سقوط کرد.

 

در ۹ اسفند بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی در ایران تأسیس شد که به موجب فرمان روح‌الله خمینی، تمام اموال منقول و غیر منقول سلسله پهلوی و مقامات اسبق لشکری و کشوری، در اختیار بنیاد مستضعفان قرار گرفت. بختیار در پیام تلفنی به مدرسه با امیر انتظام سخن گفت و تاکید کرد که بعد از ظهر برای دادن استعفا به ملاقات مهندس بازرگان می‌رود. در ۱۰ اسفند آیت‌الله خمینی تهران به مقصد قم ترک کرد ولی ۱۱ ماه بعد به علت بیماری قلبی در ۲ بهمن ۱۳۵۸ به تهران بازگشت. مدیر عامل شرکت نفت اعلام داشت واژه کنسرسیوم از فرهنگ ایران حذف می‌شود. در اواخر اسفند کمیته امداد (یکی از نهادهای انقلابی) به دستور خمینی به منظور انجام امور عام‌المنفعه تشکیل شد. در سرمای سخت و بارش برف هزاران زن در تهران تظاهراتی به مناسبت روز زن بر پا داشتند که در عمل به تظاهرات ضد حجاب تبدیل شد. این تظاهرات که در دانشگاه تهران بر پا شده بود و به پیشنهاد سخن رانان به راهپیمایی انجامید؛ اما در میدان ولی‌عصر گروهی از مردان و زنان مسلمان راه را بر راهپیمایان که عموماً بی حجاب بودند بستند و کار به زد و خورد کشید.

 

وقایع سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۰ خورشیدی

در ۱۲ فروردین مردم ایران در یک همه‌پرسی به و به دعوت آیت‌الله خمینی شرکت کردند و با اکثریت قاطع (بیش از ۹۸ درصد) به جمهوری اسلامی (به عنوان نظام حکومتی آینده) رای دادند. در ۱۸ فروردین امیر عباس هویدا، نخست وزیر سابق ایران در دوران شاه با حکم صادق خلخالی قاضی دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شد اما قبل از اتمام دادگاه در وقت تنفس به قتل رسید. همچنین بیش از ۲۰۰ تن از مقامات بلند پایه رژیم سابق در خلال دو ماه بعد از انقلاب طی حکمهای دادگاه‌های انقلاب اعدام گشتند.[۵][۶] در تاریخ ۱۳ آبان ماه دانشجویان پیرو خط امام به سفارت آمریکا در تهران حمله کردند و افراد حاضر در سفارت را به گروگان گرفتند و این واقعه استعفای دولت موقت و لیبرال مهدی بازرگان را در پی داشت. (مقاله مرتبط در این زمینه: اشغال سفارت آمریکا)

 

پیش از برگزاری اولین انتخابات ریاست جمهوری در ایران آیت الله خمینی با یک استدلال حقوقی، مجاهدین خلق را به سبب عدم اعتقاد به قانون اساسی از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری ایران منع کرد که موجب کشمکش و انتقاد شدید این سازمان از نیروهای مکتبی حاکم در جمهوری اسلامی گردید. در پنجم بهمن ماه ابوالحسن بنی‌صدر (از فعالان اسلامگرا که تا پیش از انقلاب در فرانسه به فعالیت انقلابی بر ضد حکومت پهلوی میپرداخت) با حمایت خمینی و با پیروزی در انتخابات به عنوان اولین رییس جمهور ایران انتخاب شد. در اواخر فروردین ماه سال ۱۳۵۹ شورای انقلاب با حکم خمینی و با هدف تصفیه دانشگاه‌ها از اساتید و دانشجویان دگراندیش، به اپوزیسیون یا گروه‌های سياسی منتقد و مخالف نیروهای مذهبی حاکم در جمهوری اسلامی که عمدتا خاستگاه دانشجويی داشته و دانشگاه را فضای امن سياسی و کانون فعالیتهای خود به شمار می آوردند، برای تخليه دفاتر خود در دانشگاه ها مهلتی سه روزه داد. در طی این روزها درگیری و خشونت در دانشگاه‌های ايران به ويژه در دانشگاه تهران به اوج خود رسیده و چند تن کشته و صدها نفر مجروح شده و اين سرآغاز رويدادی شد که ازآن به عنوان «انقلاب فرهنگی» ياد می شود.[۷][۸] روز دوم ارديبهشت حکم شورای انقلاب در دانشگاه تهران توسط بنی‌صدر ابلاغ شد که تعطیلی دانشگاهها به مدت بیشتر از دو سال و اخراج صدها تن از اساتید و دانشجویان دگراندیش را در پی داشت.[۹][۱۰][۱۱]

 

به دنبال کشمکشها و اختلاف نظرهای رئیس جمهور وقت ابوالحسن بنی‌صدر با حزب جمهوری اسلامی و تلاش ناموفقش در جهت سلب اختیارات آنان و در نتیجه از دست دادن حمایت خمینی، بنی صدر برکنار و دستور بازداشت او توسط روح‌الله خمینی به اتهام خیانت و توطئه علیه نظام صادر شد و به این ترتیب رقابتهای سیاسی وارد عرصه خشونت آمیزی گشت.[۱۲] در سی‌ام خرداد ۱۳۶۰ تظاهرات خشونت آمیزی در شهرهای مختلف کشور توسط هوادران مجاهدین خلق و بنی‌صدر به راه افتاد و در پی درگیری آنان با نیروهای حزب‌اللهی تنها در اطراف دانشگاه تهران حدود ۵۰ نفر کشته، ۲۰۰ نفر مجروح و ۱۰۰۰ نفر دستگیر شدند.[۱۳] با حضور گسترده و نظامی این گروه در سطح شهرها این خشونت‌ها و درگیری‌های مشابه دست کم ۲۸ ماه به طول انجامید که منجر به خسارات جانی و مالی فراوان شد.[۱۴]

 

 

 

آماری از برخوردهای بین ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۰آشوب‌های شهری ۳۲۱ مورد، این آشوب‌ها خشونت‌هایی از درگیری در یک تجمع چند نفره با یکی دو زخمی تا خشونت‌های دامنه‌دار چند هفته‌ای مانند آشوب‌های مربوط به حزب خلق مسلمان یا انقلاب فرهنگی با دهها کشته و زخمی را شامل می‌شوند.

حمله به کتابخانه‌ها، کتابفروشی‌ها، دفاتر مطبوعاتی، مراکز فروش نشریات و مراکز دولتی ۱۲۹ مورد.

ترور، ۸۰ مورد.

بمب گذاری، ۵۷ مورد این بمب گذاری‌ها غیر از دهها مورد بمب گذاری خوزستان است که به‌وسیله دولت عراق و با به کارگیری مزدوران محلی صورت پذیرفته و تعداد آنها از خرداد تا نیمه آبان سال ۱۳۵۸ بالغ بر ۴۵ مورد است.

 

 

به این‌ها باید سه جنگ قومی بزرگ در کردستان، گنبد کاووس و خوزستان را که منجر به دخالت ارتش شدند، اضافه کرد تا مجموعا در اندکی بیش از ۲۸ ماه تعداد خشونت‌ها به ۵۹۰ مورد برسد و رقم بی سابقه‌ای را از نظر تعداد، گستره و تنوع اشکال خشونت ورزی درتاریخ معاصر ایران به ثبت برساند.

 

صدور انقلاب

اندیشه‌ای است امت گرا که بر پایه جهان‌بینی شکل می‌گیرد. هدف آن ایجاد یک اتحاد اسلامی راهبردی و فراگیر است که پس از انقلاب ۱۳۵۷ در ایران و به وسیله انقلابیون اسلامگرا قوت گرفت.پیش نیازها: زمانی که جهان بینی (در این مورد جهان بینی اسلامی) از کارکرد و اصالت بیشتری برخوردار شود زمینه برای صدور انقلاب محیا است٬که ایجاد این اصالت وکارکرد مشترک نیازمند ایجادآموزه‌های راهبردی مشترک است.

 

اهداف:

۱-ایجاد یکپارچگی فکری و سیاسی در بین ملل اسلامی (هم صدایی یا وحدت کلمه) .

 

۲-اعمال نظر بیشتر و کاراتر در عرصه موضوعات مهم بین المللی. (برای مثال دارا بودن حق وتوی مشترک برای کشورهای اسلامی) .

 

۳-ایجاد هویت یکپارچه به منظور تحقق اهداف سیاسی، امنیتی، اقتصادی، فرهنگی و... مشترک. [۱۵] [۱۶]عواقب: اعمال و اجرای این سیاست خارجی (گرچه صرفاً درمنطقه خاورمیانه) مخالفان سرسختی نیز داشته و دارد٬ این مخالفت‌ها تا این حد جدی است که بسیاری معتقدند حمایت اعراب از عراق در هنگام جنگ با ایران به دلیل هراس از عواقب احتمالی سیاست صدور انقلاب بود.

 

برخورد با مطبوعات

در آگوست سال 1979، (مرداد 1358)روزنامه آیندگان تعطیل شد و در ۲۰ اگوست همان سال نیز چهل و یک نشریه ممنوع الانتشار شدند.[۱۷]

 

قوانین اسلامی

پس از انقلاب،مشروبات الکلی ممنوع شد،همچنین جداسازی زنان از مردان در مدارس،استخرها،مناطق ساحلی به مرحله اجرا درآمد.سید روح الله خمینی همچنین پخش موسیقی(به جز مارش های نظامی) را از رادیو و تلویزیون ممنوع ساخت.[۱۸]

 

 

 

تظاهرات زنان بر علیه فرمان خمینی

پس از فرمان سید روح الله خمینی مبنی بر پوشش کامل برای زنان،تظاهراتی از سوی هزاران زن بدون حجاب برعلیه این دستور، در تهران برگزارشد.[۱۹]

تاريخ آمريكا

 

«نخستین مهاجران به دلایل دینی به آمریکا کوچیده بودند. نخست، مهاجرنشین‌ها رود آیلند، مریلند، نیوجرسی، نیویورک، کارولینای شمالی، پنسیلوانیا و ماساچوست (در سال 1733) به ترتیب به این مهم پرداختند. چندی دیرتر میان سال 1773 و سال 1776 (یک ماه پیش از اعلام استقلال ایالات متحده) صادر شد. این اعلامیه تأکید می‌ورزد که همه انسان‌ها به دلیل سرشت انسانی خود به تساوی آزاد و مستقل‌اند و از برخی حقوق یعنی حق زندگی، آزادی، مالکیت، خوشبختی و ... برخوردار هستند.» (باربیه، 1383) گام‌های لرزان دریانوردان اسپانیایی که با هدایت کریستف کلمب در اکتبر 1492 به خاک آمریکا رسید، از فتح سرزمینی خبر داد که در رویای فاتحان اسپانیایی راه وصول به هند یا سرزمین طلا بود. آنان که در جست و جوی طلا بودند به گفته «برنارد لوئیس» سرزمینی را اختراع کردند که به ادامه حیات اروپا کمک می‌کرد. مأموران که از جانب دولت اسپانیا وظیفه اختراع یا کشف این مهم را بر عهده گرفته بودند شاید هیچ گاه فکر نمی‌کردند در افق آنها سرزمینی قرا گرفته که چند قرن بعد به تأثیر گذارترین کشور تاریخ بدل خواهد شد. آنچه در پس مفاد اعلامیه ویرجینیا نهفته بود از آغاز راهی خبر می‌داد که یوتاپیا شدن آمریکا را بیش از پیش تأیید می‌کرد. به اعتقاد «موریس باربیه» هدف از ذکر این حقوق اساساً توجیه جدا شدن مهاجرنشین‌های آمریکای شمالی از بریتانیای کبیر و تبدیل آنها به ایالات آزاد و مستقل بود. امتیاز بزرگ آمریکاییان به اعتقاد «باربیه» در این کلام توکویل نهفته بود: «آمریکاییان بدون رنج بردن از انقلاب‌های دموکراتیک به دموکراسی رسیدند و افزون بر این به جای اینکه به موجوداتی برابر تبدیل شوند برابر زاده شده‌اند. (باربیه، 1383 ص 169) راز پویایی و ماندگاری این سرزمین را به گفته بسیاری از همین زاویه می‌توان تحلیل کرد. شاید از این روست که عده‌ای تاریخ سرزمین بدون تاریخ آمریکا را در تحصیل‌های خویش این گونه توصیف می‌کنند: «آمریکا حتی قبل از آنکه کشف شود به نشانه مبدل شده بود. زمانی که کریستف کلمب قصد کشف آمریکا را داشت تصور و ایماژی از آنجا در سر داشت. آمریکا برای او مکانی تخیلی بود، آمریکا شاید یگانه کشوری است که قبل از کشف شدن یا ساخته شدن در تخیل ساخته شده بود. آمریکا به عنوان نشانه زاییده شد. کریستف کلمب گمان می‌کرد که با کشف آنجا به کشف بهشت نایل خواهد شد. همه رازهای سرزمین جدید و حرکت پرشتاب آن به سوی پیشرفت بود که بعدها دستاویز سفر هجده ماهه «آلکسی دوتوکویل» سیاستمدار و نویسنده برجسته فرانسوی به این کشور شد. دستاورد سفر خلق اثری بود که اکنون به عنوان یکی از جدی‌ترین آثار در حوزه معرفی ویژگی‌های اجتماعی آمریکاییان مطرح است. توکویل در این سفر که به گفته خویش «به ماورای آمریکا» نظر داشت این ماورای آمریکا «تمایلات، خصوصیات و هیجانات دموکراسی» در کشور، لقب گرفت تا از خلال آن «تحلیل دموکراسی در آمریکا» به قلم توکویل شکل گیرد. به اعتقاد وی: «آمریکا تنها کشوری است که در آنجا می‌توان پیشرفت‌ها و تحولات طبیعی و آرام یک جامعه را مطالعه کرد. این متفکر فرانسوی در فصل دوم این اثر برجسته که به تحلیل نقطه مبدا و اهمیت آن در آینده نژاد و آنگلوآمریکن می‌پردازد، تحلیل ثمر بخشی از خصوصیات اولین مهاجرانی آمریکایی ارائه می‌دهد که در اینجا به قسمت‌هایی از آن تحلیل اشاره می‌شود. به اعتقاد وی: «مهاجرینی که در ازمنه مختلف به سرزمینی که امروزه ممالک متحده آمریکا نامیده می‌شود مهاجرت کردند، از جهات گوناگون با یکدیگر اختلاف داشتند. هدف همه آنها یکی نبود و هر یک از آنها بر طبق اصول خاصی امور خود را اداره می‌کرد؛ معهذا همه مهاجرین خطوط مشترکی با یکدیگر داشتند و همه تحت شرایط مشابهی قرار گرفتند.» توکویل این نقطه اشتراک را وحدت زبان می‌داند. آنها فرزندان ملت واحدی بودند. آنان با خود بذر دموکراسی اروپای را به آمریکا بردند. این نکته در گفته‌های وی این گونه تحلیل می‌شود: هیچ یک از مهاجرین هنگام ترک ماد وطن ادعای امتیازی بر دیگران نداشتند، زیرا طبیعتاً از طبقه متنعم و متنفذ کسی جلال وطن نمی‌کرد و فقر و بدبختی مؤثرترین عامل ایجاد برابری در میان افراد است. البته به کرات عده‌ای از افراد متنفذ به دنبال مبارزات سیاسی و مذهبی راه آمریکا را در پیش گرفتند و در آنجا قوانینی وضع کردند که ایجاد طبقات کنند ولی خیلی زود متوجه شدند که آمریکا برای اشرافیت محلی ندارد. این مهاجران از کشورهایی چون اسپانیا، فرانسه و انگلستان به کشوره تازه کشف شده مهاجرت کردند. آنها در دورانی به این کار اقدام کردند که تب کشف و استخراج معادن طلا در تمامی اروپا گسترش یافته بود. به گفته توکویل: «بدین ترتیب جویندگان طلا اولین دسته بودند که به ویرژین اعزام گردیدند. آنها مردم فقیر و سرکشی بودند که روح ماجراجو و ناراحت آنها دوران جوان و آغاز حیات دسته‌های مهاجر را چنان مشوش ساخت که آینده آنها مبهم و تاریک به نظر می‌رسيد. به دنبال آنها صنعتگران و کشاورزان از راه رسیدند اینها مردم آرام و خلیقی بودند که نسبت به افراد طبقه پایین انگلستان هیچ گونه امتیازی نداشتند. (توکویل، 83، ص 20) با این حال حرکت دسته‌های بعدی که از انگلستان عازم این کشور می‌شدند و در شمال آمریکا اسکان یافتند تغییرات عظیمی در منطقه ایجاد کرد. ایالت جدید برخلاف سن دومنیک که توسط دزدان دریایی تأسیس شد و نیز برخلاف جنوب آمریکا محل اسکان فقرا و دردمندان بود همه از افراد متمکن کشور خویش بودند و اجتماع آنها در قاره آمریکا از بدو تأسیس، اجتماع بی‌نظیر و شگفتی بود که در آن اشراف و توده مردم وجود نداشت. بدین معنی که فقیر و اعیان در میان آنها دیده نمی‌شد. مهاجرین یا چنان که آنان خود را خطاب می کردند «زائرین» همه از طرفداران طریقتی بودند که به علت ریاضت‌هایی که در اجرای اصول متحمل می‌شدند به نام پی‌یوریتن شهرت پیدا کردند. توکویل در تحلیل خود عقاید مذهبی پی‌یوریتانیسم را در پاره‌ای موارد با اصول دموکراسی و جمهوریت مطابق می‌داند و تأکید می‌کند: پی‌یوریتن‌ها از حکومت وطن خود سخت آزرده بودند و در اجتماعی که می‌زیستند از نظر اصولی که بدان معتقد بودند تحقیر می‌شدند. از آن جهت به جست و جوی سرزمین وحشی و دور افتاده‌ای رفتند تا فرصتی به دست آورند و به دلخواه اساس زندگانی خود را تشکیل دهند و آزادانه خدای خود را پرستش نمایند.» خدای آمریکا از فردای آن حضور در شمایل قدیسی عجیب الخلقه کشف، مقدس شد و بالید و رشد کرد تا قرنهای بی‌معنی امروز یدک کش نام سنگین سرزمین تاریخی باشند که قصد کرده تاریخی نو برای جهان بیافریند.

 

تاریخ آمریکا بعنوان یک کشور به کمابیش چهارصد سال باز می‌گردد، کما اینکه روز استقلال رسمی آمریکا در سال ۱۷۷۶ بود. اما آمریکا بعنوان یک زیستگاه بشری قدمت بسیار بیشتری دارد.

فهرست مندرجات:
1. ساکنین بومی آمریکا
2. اکتشافات و مهاجرت اروپاییان
3. دوران استعمار
4. ۱۶۰۰-۱۸۲۰: صلح با بریتانیا و استقلال مستعمرات
5. ۱۸۲۰-۱۹۰۰: جنگهای داخلی
6. ۱۹۰۰-۱۹۵۰: جنگهای جهانی
7. ۱۹۵۰ تا دوره معاصر
8. جستارهای وابسته تاریخ آمریکا
9. منابع

1. ساکنین بومی آمریکا

اطلاعات بیشتر: تاریخ حوادث ساکنان بومی قاره آمریکا و سرخپوستان آمریکایی

نخستین انسانهایی که به قاره آمریکا رسیدند، بخشی از موج مردمانی بودند که به آرامی از آفریقا گذر کرده به قاره‌های دیگر رفته بودند. پاره‌ای از این مردمان حدود یکصد هزار سال پیش ابتدا به آسیا و اروپا مهاجرت کردند. زمانی گروه‌های اندکی از همین مردمان به اقیانوس آرام رسیدند و حتی از اقیانوس نیز گذشتند و خود را به استرالیا رساندند.[۱] سرانجام در حدود ۱۴٬۰۰۰ سال پیش[۲][پیوند مرده]


نقشه‌ای از سرزمین‌های آمریکا بسال ۱۵۶۶ میلادی

(به روایتی ۲۵٬۰۰۰ سال پیش) از آسیا و از راه آنچه امروز تنگه برینگ نامیده می‌شود به قاره آمریکا وارد شدند. از این نخستین آمریکاییان سنگ‌نگاره‌ها و گورستان‌های و برخی اشیا دیگر بجا مانده‌است.

بومیان و سرخپوستان بتدریج به درجات مختلف تکامل اجتماعی و فرهنگی رسیدند و نتیجه آن پدید آوردن تمدن‌هایی بود که در اوج شکوفایی به عالی ترین مدارج تمدن باستانی نایل شدند. این تمدن‌ها، مایا،تول تک‌ها، آزتک‌ها، اینکاها نام داشتند.[۳]

 

 

تمدن مایا

تمدن مایا از اتحاد و به هم پیوستن ۲۰ قبیله سرخپوست در آمریکای مرکزی در کنار سواحل خلیج مکزیک در ۵۰۰سال پیش از میلاد شکل گرفته و در قرن‌های هشتم و نهم میلادی به اوج خود رسید. از لحاظ آثار هنری و معماری هیچ تمدن دیگری در قاره آمریکا نتوانست از مایاها پیشی بگیرد. تمدن مایا در قرن شانزدهم میلادی توسط فاتحین اسپانیایی افول کرد.

تمدن تول تک ها

در بین قرن‌های هشتم تا دهم مردمانی از سوی شمال به فلات مرکزی مکزیک هجوم آورده و اندکی پیش از سال ۱۰۰۰ میلادی امپراطوری تول تک‌ها را تشکیل دادند. سپس تهاجم خود به سمت جنوب ادامه داده و بخش‌هایی از سرزمین‌های متعلق به مایاها را تصرف کردند. تول تک‌ها نیز همانند مایاها دارای معماری و هنر پیشرفته‌ای بوده‌اند. امپراطوری تول تک‌ها در قرن دوازدهم میلادی به علت خشکسالی دراز مدت و قحطی و امواج جدید هجوم‌ها و یورشهای سرخپوستان شمالی افول کرد.

تمدن آزتک‌ها

آزتک‌ها، قبیله کوچکی بودند که در قرن دوازدهم وارد فلات مرکزی مکزیک شده و به تدریج سرزمین‌های اطراف، از اقیانوس آرام تا خلیج مکزیک را تحت سلطه خود درآوردند. اوج توسعه امپراطوری آزتک‌ها در قرن‌های پانزدهم و شانزدهم میلادی رخ داده که در این زمان جمعیت کلی امپراطوری بالغ بر ۵ میلیون نفر بوده‌است. در نهایت در سال ۱۵۱۹ با تهاجم فاتحین اسپانیایی و کشته شدن آخرین پادشاه آنها، تمدن آزتک‌ها نابود می‌شود.

تمدن اینکاها

این تمدن در دره‌های بلند رشته کوه آند در آمریکای جنوبی و در بین قرن‌های یازدهم تا پانزدهم میلادی به تدریج شکل گرفت. اوج امپراطوری اینکاها در بین سالهای ۱۲۰۰ تا ۱۵۳۳ میلادی بوده بطوریکه جمعیت آنها در اوایل قرن شانزدهم به حدود ۶ میلیون نفر می‌رسد. امپراطوری اینکاها در اوج قدرت در جنگ با فاتحین اسپانیایی شکست خورده و نابود می‌شود.[۴]

2. اکتشافات و مهاجرت اروپاییان


تصویری از کشتی میفلاور در بندر پلیموث در بوستون. این واقعه امروزه یک نقطه مهم در تاریخ آمریکا محسوب می‌گردد.

 

کریستف کلمب

اگرچه گفته می‌شود که مردمان شمال اروپا مانند وایکینگ‌ها بارها به سواحل شرقی آمریکا آمده بودند ولی موج مهاجرت اروپایی‌ها، پس از سفر کریستف کلمب از کشور پرتغال به این قاره آغاز شد. در سال‌های ۱۶۰۰ به تدریج گروه‌های اروپاییان به قاره جدید آمده و در آنجا زندگی تازه‌ای را شروع کردند.

اسپانیایی‌ها در منطقه فلوریدای امروز ساکن شدند. بریتانیایی‌ها شهر جیمز تاون در ویرجینیای امروز را آباد کردند، هلندی‌ها نیو آمستردام را که اکنون نیویورک خوانده می‌شود، ساختند و فرانسوی‌ها نیز در ایالت جنوبی لوئیزیانا و اطراف رودخانه می‌سی سی پی ساکن شدند.

2. 1. نام «آمریکا»

نام «آمریکا» به احتمال زیاد از نام دریانورد ایتالیایی آمریگو وسپوچی [۵] ‏ مشتق شده‌است. این دریانورد سفرهای اکتشافی خود در قاره جدید را از برزیل کنونی شروع کرد و در نقشه برداری از سواحل قاره آمریکا نقش مهمی ایفا کرد. اولین بار نام «آمریکا» در سال ۱۵۰۷ میلادی در نقشهٔ یک کشیش آلمانی به نام «مارتین ولدزموئلر» ظاهر شد[۶]. این اولین نقشهٔ شناخته شده در جهان است که برای اولین بار تصویر نسبتاً کاملی از نیمکره غربی ارائه می‌کند. این کشیش آلمانی که در شهر «سن دی» فرانسه مشغول به کار بود، از اطلاعات آمریگو وسپوچی برای انتشار این نقشه بهره برده بود. در این نقشه کلمهٔ آمریکا روی منطقه برزیل کنونی نقش بسته‌است یعنی منطقه‌ای که وسپوچی اکتشافات خود را از آنجا آغاز کرد. جالب اینجاست که مارتین ولدزموئلر آلمانی فقط همین یکبار از «آمریکا» برای نامیدن قاره جدید استفاده کرد. وی نقشهٔ بعدی خود را ۹ سال بعد یعنی در سال ۱۵۱۶ منتشر کرد و در آن قاره آمریکا را «سرزمین ناشناخته» یا به لاتین «Terra Incognita» خواند.

3. دوران استعمار

نوشتار اصلی: مستعمرات سیزده‌گانه

نوشتار اصلی: شورش شیز

مناطق مختلف شرقی آمریکا چند بار بین قدرت‌های بزرگ اروپایی دست به دست شد. مهاجران بریتانیایی در بخش‌های زیادی از سرزمین جدید مستقر شدند و این بخش‌ها به‌صورت مستعمرهٔ بریتانیا اداره می‌شد. نبردهایی نیز بین مهاجران اروپایی و مردمان بومی آمریکا بر سر مالکیت زمین در می‌گرفت. قسمت بزرگی از سرزمین‌های شرقی قاره آمریکا مستعمره بریتانیا بود و تجار بریتانیایی با استفاده از نیروی کار رایگان بردگان آفریقایی از طریق بندرهای غربی این کشور مثل منچستر و گلاسگو و لیورپول سیستم تجاری بسیار پرسود و بی سابقه‌ای ایجاد کردند. دولت بریتانیا برای تأمین مخارج جنگهای استعمار و رقابت با قدرتهای دیگر اروپایی ابتدا مالیاتهای تجارت بین این کشور و مستعمرات آمریکایی را بالا برد، و سپس بطور فزاینده اقدام به دخالت و کنترل تجارت نسبتاً آزاد بین بریتانیا و مستعمراتش در قاره آمریکا کرد. این دخالت‌ها تا حدی بود که اقتصاددان مشهور آدام اسمیت در مورد عواقب آن به دولت برتانیا هشدار داده بود. تجار و مستعمره‌نشینان از پرداخت این مالیات ناراضی بودند و بالاخره به شورش علیه حکومت بریتانیا دست زدند. دولتهای اسپانیا و فرانسه که در آن دوران بزرگ‌ترین رقیب امپراتوری بریتانیا بودند، اقدام به کمک مالی و تسلیحاتی شورشیان کردند به این امید که بتواند دست بریتانیا را از مستعمرات وسیع آمریکای شمالی کوتاه کرده، آمریکا را تبدیل به متحد خود در مقابل بریتانیا نمایند.

4. ۱۶۰۰-۱۸۲۰: صلح با بریتانیا و استقلال مستعمرات


ژنرال جرج واشنگتن در مبارزه با بریتانیا، هنگام عبور از رودخانه دلاویر.

اطلاعات بیشتر: کنگره قاره‌ای، ارتش قاره‌ای، انقلاب آمریکا، اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا، و بنیانگذاران آمریکا

بدین ترتیب جنگ‌های انقلاب آمریکا از آوریل ۱۷۷۵ با نبرد لگزینگتون آغاز و در سال ۱۷۸۳ در پی امضای قرارداد صلح با بریتانیا پایان یافت. استقلال ۱۳ مستعمره‌ی آمریکای شمالی با صدور اعلامیه استقلال آمریکا در ۴ ژوئیه ۱۷۷۶ بدست آمد. این ۱۳ مستعمره سابق در حالی اعلام استقلال کردند که هیچ یک هنوز دارای ویژگیهای حقوقی یک دولت/ایالت نبودند. با رفع مسائل حقوقی در ۱۷۷۷ و امضای اولین پیمان اتحاد در ۱۷۸۱، ایالات متحده آمریکا متشکل از ۱۳ ایالت بنیان گذاشته شد.

دولت فرانسه که استقلال آمریکا را پیروزی بزرگی برای خود در مقابل بریتانیا می‌دید، با افزایش کمک‌های مالی و علمی سعی در نزدیک کردن کشور جدید با فرانسه داشت. در این راستا، معمار شهیر فرانسوی پیر شارل لانفان (Pierre Charles L'enfent) مامور شد نخستین طرح جامع شهرسازی را برای شهر جدید واشینگتن، پایتخت کشور ایالات متحده، ارائه دهد.

فرانسه حتی تا یک سده پس از استقلال آمریکا از بریتانیا، کشور آمریکا را نزدیک و همسو و نمادی از صدور فرهنگ آزادی خواهی انقلابی فرانسوی می‌دید. به مناسبت صدمین سال استقلال آمریکا، دولت فرانسه در سال ۱۸۸۶ مجسمه بزرگی با عنوان «روشنایی آزادی در جهان می‌درخشد» به آمریکا هدیه کرد که هم اکنون در جزیره آزادی (Liberty Island) در بندر نیویورک نصب و به «مجسمه آزادی» مشهور است.

5. ۱۸۲۰-۱۹۰۰: جنگهای داخلی

جنگ آمریکا و مکزیک

سال ۱۸۶۱، جنگ داخلی آمریکا رخ داد که یکی از خونین‌ترین جنگ‌ها از این نوع در جهان می‌باشد. علت این جنگ به برده‌داری در ایالات جنوبی مربوط می‌شد که آبراهام لینکلن خواهان براندازی آن بود. این جنگ در سال ۱۸۶۵ با پیروزی شمالی‌ها به رهبری لینکلن، پایان گرفت.

6. ۱۹۰۰-۱۹۵۰: جنگهای جهانی

نوشتار اصلی: نبرد ایو جیما

در جنگ جهانی اول، پس از یک پیروزی امپراتوری آلمان بر روسیه تزاری، آمریکا پس از اعلام جنگ زیردریایی آلمانی‌ها در سال ۱۹۱۷، به مداخله در جنگ کشیده شد. پس از شکست آلمانی‌ها و آغاز جنگ جهانی دوم آمریکا در کنار بریتانیا و سایر متفقین بر ضد رایش سوم می‌جنگید. آمریکا که در ابتدا در این جنگ نیز بی‌طرف بود در ۷ دسامبر ۱۹۴۱، با حمله هوایی ناگهانی ژاپن بر پرل هاربر (بندر مروارید) در هاوایی مواجه شد. این حمله که باعث کشته‌شدن تعداد زیادی از خدمه و سربازان نیروی دریایی آمریکا و بخش بزرگی از تجهیزات آن بود، بهانه اصلی حمله اتمی آمریکا به هیروشیما و ناکازاکی در پایان جنگ جهانی دوم می‌باشد.

با پیروزی متفقین، شکست نهایی آلمان نازی در این جنگ و تخریب شدید زیرساختارهای اقتصادی و صنعتی اروپا، آمریکا که کمترین خسارات را متحمل شده بود، به عنوان قدرت بزرگ جهانی پدیدار شد. با اینحال پیامد مستقیم این جنگ، منازعه‌ای گسترده تر بود که به جنگ سرد لقب یافت. تنش میان آمریکا و شوروی در این سال‌ها حتی منجر به ناپایداری‌های سیاسی در داخل آمریکا، همچون ظهور مک کارتیسم گردید.

 

كردستان

كردستان

 

استان‌ كردستان‌ بخشي‌ از سرزميني‌ است‌ كه‌ تحت‌ حكومت‌ مادها اداره‌ مي‌شد. حدود تاريخي‌ سرزمين‌هاي‌ تابع‌ دولت‌ ماد از شمال‌ با اورارتو، از غرب‌ با آشور و از جنوب‌ غربي‌ و جنوب‌ با ايلام‌ و سومر (بابل و اكاد‌) محدود بود. با توجه‌ به‌ وضعيت‌ اقليمي‌ و آب‌ و هوايي‌ استان‌ كردستان‌ و بر اساس‌ متون‌ تاريخي‌ و كاوش‌هاي‌ باستان‌شناسي‌، بسياري‌ از مورخين‌ معتقدند: نخستين‌ اقامتگاه‌ اقوام‌ آريايي‌ در مناطق‌ شرق‌ و غرب‌ درياچه‌ اروميه‌ بود، گروهي‌ در منطقه‌ شرق‌ مستقر شدند و نام‌ سرزمين‌ «آماداي‌» بر آن‌ نهادند و گروهي‌ در غرب‌ درياچه‌ اروميه‌ ساكن‌ شدند و آن‌ سرزمين‌ را پارسوا (پارسوما) ناميدند. گروه‌ نخستين‌، دولت‌ ماد را پديد آورد و گروه‌ دوم‌ پادشاهي‌ نيرومند هخامنشي‌ را ايجاد كرد.

سرزمين‌ ماد به‌ كشورهاي‌ متعدد تقسيم‌ شده‌ بود كه‌ به‌ صورت‌ حكومت‌هاي‌ كوچك‌ خودمختار و مستقل‌ اداره‌ مي‌شدند.

«ماننا» يكي‌ از اين‌ دولت‌هاي‌ مستقل‌ در جنوب‌ درياچه‌ اروميه‌ تا حوالي‌ سقز امروز بود. اين‌ مردمان‌ پيش‌ از ورود آريايي‌ها صحرانشين‌ هم‌، داراي‌ فرهنگي‌ عالي‌ و دولتي‌ متكامل‌ بودند.«زاموآ» سرزميني‌ بود كه‌ از كنار درياچه‌ اروميه‌ تا بخش‌هاي‌ علياي‌ رود «دياله‌» امتداد داشت‌. اين‌ سرزمين‌ مياندوآب‌، بانه‌، سليمانه‌، و سنندج‌ تا زهاب‌ امروزي‌ را در بر مي‌گرفت‌ و محل‌ سكونت‌ لولوبيان‌ بود. محدوده‌اي‌ در مثل‌ شهرهاي‌ كنوني‌ سليمانيه‌، سنندج‌ و زهاب‌ در اواسط‌ قرن‌ نهم‌ پيش‌ از ميلاد يعني‌ در حدود 2900 سال‌ پيش‌، «پارسوآ» و بخش‌ علياي‌ رود كرخه‌ (نزديك‌ كرمانشاه‌) كشور «ال‌ پي‌» خوانده‌ مي‌شد كه‌ بعدها «الي‌ مائيدا» ناميده‌ شد.

ناحيه‌ «گامبادن‌» در جنوب‌ دياله‌ در غرب‌ كرمانشاهان‌ قرار داشت‌ و «گوتيوم‌» كه‌ سرزمين‌ گوتي‌ها يا بزرگ‌ترين‌ اقوام‌ سرزمين‌ به‌ شمار مي‌رفت‌ شامل‌ سرزمين‌ فعلي‌ كردستان‌ و جنوب‌ آذربايجان‌ و بخشي‌ از كرمانشاهان‌ بود. براساس‌ متن‌ كتيبه‌ داريوش‌ در تخت‌ جمشيد و بسيتون‌، شاهنشاهي‌ و دولت‌ ماد در سال‌ 550 پيش‌ از ميلاد در قلمرو دولت‌ هخامنشيان‌ قرار داشت و سرزمين‌ ماد يكي‌ از ايالت‌هاي‌ تابع‌ اين‌ دولت‌ شد از پادشاهي‌ هخامنشي‌ يعني‌ در دورة‌ پارت‌ها و ساساني‌ها، ايالت‌ ماد از جمله‌ ايالات‌ كشور ايران‌ به‌ شمار مي‌رفت‌ و به‌ نام‌ «ماه‌» نيز خوانده‌ مي‌شد. اين‌ ايالت‌ شامل‌ دو بخش‌ «ماه‌ پايين‌» يا «مادرزادي‌» و «ماه‌ بالا» يا «ماه‌ نهاوند» بود.

در روزگار پيش‌ از اسلام‌ سرزمين‌ ماد را «كردستان‌» مي‌ناميدند. در متن‌ پهلوي‌ «بندهش‌» در باره‌ كوهستاني‌ سخن‌ رفته‌ است‌ كه‌ از «چيچست‌» در آذربايجان‌ (حدود شمال‌ ماد) تا فارس‌ امتداد داشت‌. اين‌ كوهستان‌ كه‌ «اسپروژ يا اسپروچ‌» نام‌ داشت‌ در ايران‌ باستان‌ به‌ اندازه‌اي‌ معروف‌ بود كه‌ تنها به‌ كاربردن‌ نام‌ «كوهستان‌» در نوشته‌ها و اسناد و كتب‌ جغرافيايي‌، معرف‌ آن‌ بود. فردوسي‌ نيز در شاهنامه‌ از همان‌ اسپروژ نام‌ برده‌ است‌:

چو با درد و با رنج‌ غم‌ ديد روژ            بيامد دمان‌ تا كه‌ اسپروژ

نام‌ كوهستان‌ تا حدود قرن‌ ششم‌ هـ . ق‌ نيز به‌ كار مي‌رفت‌ و منظور سرزميني‌ بود كه‌ از شمال‌ به‌ ديلمان‌ و آذربايجان‌، از غرب‌ و جنوب‌ غربي‌ به‌ سواد (عراق‌) و خوزستان‌، از جنوب‌ به‌ پارس‌ و كرمان‌ و از مشرق‌ به‌ بيابان‌ خراسان‌ و توس‌ محدود مي‌شد. از حدود قرن‌ سوم‌ هجري‌ به‌ بعد ترجمه‌ عربي‌ واژه‌ «كوهستان‌) به‌ نام‌ «الجبال‌» به‌ متون‌ جغرافيايي‌ اسلامي‌ وارد شد. سرزمين‌ جبال‌ با كوهستان‌ داراي‌ چندين‌ كوره‌ يا ناحيه‌ بود كه‌ ماه‌ كوفه‌ (دينور)، ماه‌ بصره‌ (نهاوند)، همدان‌، ايفازين‌، قم‌، ماسبذان‌، مهر جانقدق‌ و.. از آن‌ دسته‌ بودند.

سرزمين‌ كوهستان‌ بخشي‌ از سرزمين‌ بزرگ‌تر بود كه‌ به‌ نام‌ «بلاد پهلو يا پهلويان‌» خوانده‌ مي‌شد. بلاد پهلويان‌ يا سرزمين‌ پهلو شامل‌ ري‌، اسپهان‌، همدان‌، دينور، نهاوند، مهرجانقدق‌، ماسبذان‌، قزوين‌، زنجان‌، ببروصليلسان‌ (تالشان‌) و ديلم‌ (يلستان‌) بود.

ايالت‌ ماد يا ماه‌ در بخشي‌ از سرزمين‌ «پهله‌» در ناحيه‌ كوهستان‌ (قهستان‌ يا جبال‌) واقع‌ و شامل‌ دو كوره‌ بود: ماه‌ نهاوند كه‌ در قرن‌ چهارم‌ داراي‌ دو حاكم‌نشين‌ «قصبه‌ نهاوند» و «قصبه‌ بروجرد» بود، و ماه‌ دينور يا كوره‌ دينور كه‌ در اين‌ قرن‌ داراي‌ دو شهر عمده‌ مركزي‌ بود؛ شهر دينور كه‌ مركز بخش‌هاي‌ يا رستاق‌ هاي‌ بالايي‌ بود حاكم‌نشين‌ كوره‌ نيز به‌ شمار مي‌رفت‌ و كرمانشاهان‌ مركز بخش‌هاي‌ پاييني‌ محسوب‌ مي‌شد، اين‌ دو ناحيه‌ را «ماهين‌» يا «ماهات‌» هم‌ مي‌گفتند.

كوره‌ دينور يا ماه‌ دينور در قرون‌ اوليه‌ اسلامي‌ از شمال‌ به‌ آذربايجان‌ و رستاق‌ جوذمه‌ از كوره‌ برزه‌ و رستاق‌ سلق‌ (سه‌راه‌) در جنوب‌ كوريه‌ نريز محدود بود و تقريباً تمامي‌ سرزمين‌هاي‌ فعلي‌ شمالي‌ استان‌ كردستان‌ با آذربايجان‌، شمال‌ تكاب‌ و شاهين‌ تا حدود سردشت‌ و مكري‌ از مشرق‌ به‌ اسدآباد و از ولايت‌ همدان‌ از جنوب‌ به‌ ولايت‌ «ماسبذان‌» از مغرب‌ به‌ ولايت‌ همدان‌ و ولايت‌ شهر زور محدود مي‌شد.

در قرن‌هاي‌ سوم‌ و چهارم‌ هـ . ق‌ ولايت‌ «سيسر» كوره‌ يا استان‌ دينور از شمال‌ به‌ آذربايجان‌ و از شمال‌ شرق‌ به‌ سيسر، محدود بود.

بدين‌ ترتيب‌ بخش‌هاي‌ بزرگي‌ از استان‌هاي‌ فعلي‌ كردستان‌ و كرمانشاهان‌ در محدوده‌ و قلمرو استان‌ دينور يا ماه‌ دينور قرار داشت‌.

در تقسيمات‌ عصر سلجوقي‌ و به‌ ويژه‌ در عهد حكومت‌ «طغرل‌ بيگ‌» تمامي‌ ناحيه‌ جبال‌ كوهستان‌ به ‌ عراق‌ عجم‌ نامگذاري‌ شد، زيرا خليفه‌ عباسي‌ «اللقايم‌ بالله‌» طي‌ منشوري‌ در سال‌ 437 هـ . ق‌، از او به‌ عنوان‌ «طغرل‌ بيگ‌ سلجوقي‌» و «ملوك‌العراقين‌» نام‌ برد.

«ابن‌ حوقل‌» در «صوره‌ الارض‌» محدوده ‌هاي‌ ناحيه‌ جبال‌ را تابستان‌ گاه‌ و زمستان‌ گاه‌ كردان‌ معرفي‌ مي‌كند. در زمان‌ سلطان‌ سنجر سلجوقي‌ نيز از كردستان‌ نام‌ برده‌ شد. «عطالملك‌ جويني‌» در بيان‌ نبرد هلاكوخان‌ مغول‌ با فرقه‌ اسماعيليه‌ در قزوين‌ و محاصره‌ قلعه‌ «ميمون ‌دژ» و حمل‌ مايحتاج‌ سپاهايان‌ هولاكو از ولايت‌ تابعه‌، از ولايت‌ اكراد نام‌ مي‌برد و مي‌نويسد: «چون‌ نقل‌ علوفه‌ها از طرف‌ ارمن‌ تا يزد و از ولايت‌ اكراد و تا جرجان‌ بود.»

به‌ نظر مي‌رسد كه‌ در دوره‌ ايلخانان‌ مغول‌، كردستان‌ از عراق‌ عجم‌ جدا شده‌ باشد. در اوايل‌ قرن‌ هفتم‌ هجري‌ كه‌ «سليمان‌ شاه‌» پسر «پرچم‌ ايوايي‌» از تركمانان‌ ايوه‌ بر آن‌ حكومت‌ يافت‌ نام‌ كردستان‌ در مكتوبات‌ و تواريخ‌ ديده‌ مي‌شود.

«حمدالله‌ مستوفي‌» در ذكر شهر و قصه‌هاي‌ كردستان‌ به‌ جاهايي‌ مانند «الاني‌»، «اليشتر»، «بهار»، «خفتيان‌»، «دربند تاج‌ خاتون‌»، «دربند زنگي‌»، «دزبيل‌»، «دينور»، «سلطان‌آباد چمچال‌»، «شهر زور» و كرمانشاهان‌، «كرندو خوشان‌»، كنگور، مايدشت‌، هرسين‌، وسطام‌ (طاق‌ بستان‌) و... اشاره‌ مي‌كند و در توصيف‌ بهار مي‌نويسد كه‌ قلعه‌اي‌ است‌ و در زمان‌ سليمان‌ شاه‌ دارالملك‌ بوده‌ است‌.

«شرف‌الدين‌ بدليسي‌» حدود كردستان‌ را در روزگار صفوي‌ با اضافه‌نمودن‌ حدود ولايت‌ لرستان‌ يك‌ جا ذكر مي‌كند و در «شرف‌نامه‌»، سرزمين‌ لرستان‌ و قوم‌ لر را با كردها و كردستان‌ يكي‌ مي‌شمارد. «اوليا چلپي‌» در سياحت‌نامه‌ از 9 ايالت‌ نام‌ مي‌برد كه‌ كردستان‌ را تشكيل‌ مي‌دادند. اين‌ ايالت‌ عبارت‌ بودند از ارض‌ روم‌، وان‌، هكاري‌، دياربكر، جزيره‌، هماديه‌، موصل‌، شهر زور، اردلان‌ و مي‌نويسد كه‌ عبور از اين‌ ولايات‌ هفده‌ روز وقت‌ لازم‌ دارد.

در تقسيمات‌ كشوري‌ روزگار صفويه‌، كردستان‌ ولايتي‌ است‌ كه‌ از ولايت‌ كرمانشان‌ جدا و شامل‌ چهار حاكم‌نشين‌: خورخوره‌، جوانرود، اوارمان‌ و الكا، بانه‌ بود. در اين‌ زمان‌ ولايت‌ گروس‌ الكاء زرين‌كمر، طقامين‌ و كلهر در شمار سازمان‌هاي‌ اداري‌ ايالت‌ عراق‌ عجم‌ محسوب‌ مي‌شد.

با توجه‌ به‌ بررسي‌هاي‌ تاريخي‌، احتمالاً از اواخر دوره‌ آق‌قويونلو و ابتداي‌ دوره‌ صفوي‌ تقسيم‌بندي‌ جديدي‌ كه‌ حاكي‌ از اطلاق‌ نام‌ ايالت‌ و طوايف‌ مسلط‌ بر مناطق‌ به‌ سرزمين‌هاي‌ و قلمروي‌ تحت‌ استقرار آنها، معمول‌ و متداول‌ شد. كردستان‌ از اين‌ نظر به‌ سه‌ ولايت‌ يا حاكم‌ نشين‌ تقسيم‌ مي‌شد: ولايت‌ اردلان‌ به‌ مركزيت‌ سنه‌ (سنندج‌)، ولايت‌ مكري‌ به‌ مركزيت‌ ساوجبلاغ‌ (مهاباد) و ولايت‌ بابان‌ به‌ مركزيت‌ سليمانيه‌.

هريك‌ از اين‌ ولايات‌ به‌ حوزه‌هاي‌ حاكم‌نشين‌ كوچك‌تري‌ كه‌ تابع‌ حكومت‌ مركزي‌ ولايت‌ بودند تقسيم‌ مي‌شد. ولايت‌ اردلان‌ با كردستان‌ اردلان‌ در تقسيمات‌ كشوري‌ دوران‌ قاجار (روزگار ناصرالدين‌شاه‌) در شمار ولايات‌ مستقل‌ ايران‌ منظور شده‌ بود.

پس‌ از انقلاب‌ مشروطيت‌، براساس‌ قانون‌ مصوب‌ 14 ذيقعده‌ 1325 هـ . ق‌ در مجلس‌ شوراي‌ ملي‌ بر طبق‌ قانون‌ تشكيل‌ ايالات‌ و ولايت‌ و دستورالعمل‌ آن‌، چهار ايالت‌ آذربايجان‌، كرمان‌ و بلوچستان‌، فارس‌ و خراسان‌ و نيز 23 ولايت‌ در تقسيمات‌ جديد تنفيذ شد.

كردستان‌ اردلان‌، به‌ دليل‌ حكومت‌ خاندان‌ اردلان‌ بر آن‌، به‌ اين‌ نام‌ خوانده‌ شد. طول‌ آن‌ از بوكان‌ مكري‌ تا سرحد گرمسير زهاب‌، چهل‌ و هفت‌ فرسنگ‌ و عرض‌ آن‌ از «گريوه‌ چقان‌» متصل‌ به‌ شهر زور تا كوه‌ «آلمه‌ قلاغي‌» همدان‌، چهل‌ و دو فرسنگ‌ بود. در اين‌ محدوده‌ تقريباً هزار و سيصد دهكده‌، يك‌ شهر و يك‌ قصبه‌ وجود داشت‌.

محدوده‌ فعلي‌ استان‌ كردستان‌ در روزگار صفويان‌ مشتمل‌ بر نه‌ حاكم‌نشين‌ سنه‌، گروس‌، الكا، زرين‌كمر و طغامين‌، خورخوره‌، جوانرود، اورامان‌، الكاء بانه‌، قلعه‌ زلم‌ و پلنگان‌ بود. براي‌ ايل‌هاي‌ بزرگ‌ حاكمي‌ جداگانه‌ تعيين‌ مي‌شد.

در دوره‌ حكومت‌ ناصرالدين‌شاه‌ قاجار، ايران‌ از نظر تقسيمات‌ به‌ چهار ايالت‌ و هشت‌ ولايت‌ تقسيم‌ شد براساس‌ شيوه‌اي‌ كه‌ براي‌ اداره‌ قلمروي‌ هريك‌ از ايالات‌ و ولايات‌ از ديرزمان‌ جاري‌ بود، قلمرو هريك‌ از آنها به‌ اجزاي‌ كوچك‌تري‌ تقسيم‌ و در رأس‌ هركدام‌ نماينده‌اي‌ از طرف‌ حكومت‌ با عنوان‌هاي‌ مختلف‌ گماشته‌ شده‌ كه‌ به‌ تمشيت‌ امور حوزه‌ حكمراني‌ خود مي‌پرداخت‌.

در اولين‌ تصميم‌گيري‌ درباره‌ تقسيمات‌ جديد كشوري‌ به‌ موجب‌ تصويب‌نامه‌ شماره‌ 1275 مورخ‌ 9/9/1316، ايران‌ به‌ شش‌ استان‌ تقسيم‌ شد؛ استان‌ غرب‌ مشتمل‌ بر شهرستان‌هاي‌ كردستان‌، كرمانشاهان‌، گروس‌ باوندپور (كلهر)، پشت‌ كوه‌، لرستان‌، بروجرد، همدان‌، ملاير، خرمشهر و آباده‌، خوزستان‌ و كلهكيلويه‌ بود.

به‌ فاصله‌ چند ماه‌ قانون‌ تقسيم‌بندي‌ كشور اصلاح‌ شد و ايران‌ به‌ 10 استان‌ و 46 شهرستان‌ تقسيم‌ شد. كردستان‌ كنوني‌ استان‌ پنجم‌ كشور محسوب‌ مي‌شد و شامل‌ شهرهاي‌ همدان‌، كرمانشاه‌، سنندج‌، مهاباد، بيجار، ملاير و... بود.

در سال‌ 1337 براساس‌ مصوبه‌ هيأت‌ وزيران‌، استان‌ كردستان‌ از استان‌ پنجم‌ مجزا و به‌ استان‌ كردستان‌ تبديل‌ شد. شهرستان‌هاي‌ استان‌ در اين‌ دوره‌ شامل‌ سنندج‌، گروس‌، سقز و قروه‌ بود.

 

 

 

تسخیر لانه جاسوسی آمریکا

تسخیر لانه جاسوسی آمریکا


يكي از آثار مهم و سرنوشت ساز انقلاب اسلامي ، تسخير لانه‌جاسوسي آمريكا توسط دانشجويان پيرو خط امام(ره) در سيزدهم آبان ، ‪۱۳۵۸است كه به دليل بعد گسترده آن در داخل و خارج كشور به نام " انقلاب دوم " نام گرفت .


تسخیر لانه جاسوسی آمریکا ؛ انقلاب دوم

يكي از آثار مهم و سرنوشت ساز انقلاب اسلامي ، تسخير لانه‌جاسوسي آمريكا توسط دانشجويان پيرو خط امام(ره) در سيزدهم آبان ، ۱۳۵۸است كه به دليل بعد گسترده آن در داخل و خارج كشور به نام " انقلاب دوم " نام گرفت . 

امام خميني (ره‌)درپیامی ، تسخیر لانه جاسوسی آمریکا به دست دانشجویان پیرو خط امام (ره) را "انقلاب دوم" و انقلابی بزرگتر از انقلاب اول برشمردند. براي درك اين تعبير لازم است ابعاد پيچيده اين حركت از جنبه‌هاي مختلف سياسي‌، امنيتي‌، حقوقي‌، اقتصادي و فرهنگي مورد توجه قرار گيرد.حركت دانشجويان تداوم حركتي بود كه از 15 خرداد 1342 آغاز شده و در 22 بهمن 1357 به پيروزي رسيده بود; اما انقلاب اسلامي نمي‌توانست بدون خشكاندن ريشه‌هاي استعمار به حيات خود ادامه دهد و مردم ايران بايد مبارزه خود را براي جلوگيري از تكرار تجربه تاريخي 28 مرداد 1332 در داخل كشور ادامه مي‌دادند.

هنگامي كه اسناد موجود در سفارت به دست آمد و گزارش‌هاي مستندِ دخالت امريكا در امور داخلي ايران و طراحي توطئه‌هاي مختلف ـ قبل و بعد از پيروزي انقلاب ـ آشكار شد; امام (ره‌) رهبري حركت دانشجويان را شخصاً برعهده گرفت و مبارزه عليه ريشه‌هاي نفوذ امريكا در ايران به اوج رسيد. پس از تصرف لانه جاسوسي ، نظر امام خميني درباره مبارزه همزمان عليه استبداد سلطنتي و سلطه استعماري‌، به اثبات رسيد.

با افشاي اسناد لانه جاسوسي‌، در عمل مشخص شد كه اگر مبارزه تنها با سقوط نظام استبدادي پايان يافته تلقي شود، باز هم امكان توطئه دشمنان و تكرار حوادث تلخ گذشته فراهم خواهد بود و آنچه اين نظريه را تكامل مي‌بخشد، تحقيق عميق در اسناد لانه جاسوسي امريكاست‌. علاوه بر اين‌، حركت دانشجويان و رهبري صحيح امام‌(ره‌)، اُبهت ظاهري و هيمنه خودساخته امريكايي‌ها را در جهان فرو ريخت‌.

اين حركت دانشجويان خشم آمريكايي‌ها را برانگيخت و آنها كه ناتوان از درك ملتي استقلال طلب و آزاديخواه بودند، بر ضد جمهوري اسلامي ايران ، به اقداماتی نظیر، فشار آوردن به مجامع بين‌المللي مانند سازمان ملل، سازمان كنفرانس اسلامي، شوراي امنيت و ...، ايجاد جو منفي تبليغاتي عليه دانشجويان مسلمان و برخی اقدامات دیگردست زدند ؛ اما پس از بي‌ثمر بودن این اقدامات  به اقدامات جدي‌تري روي آوردند؛ از جمله: قطع كامل روابط سياسي در 20 مهر 1359، حمله نظامی به ایران و تجاوز به خاك كشورمان كه به شكست مفتضحانه آنها در صحراي طبس انجاميد و نیز محاصره اقتصادي و بلوكه كردن داراي‌ها و اموال ايران ودر حال حاضراعمال فشارهای سیاسی و اقتصادی به بهانه موضوع هسته ای ؛ كه هيچ‌كدام تاكنون در عزم ملت ايران براي مقابله با ظلم و بي‌عدالتي جهاني و منشا اصلي آن در جهان يعني استكبار جهاني ( آمريكا) خللي وارد نكرده است.

 

 

13آبان روز تسخیر سفارت آمریکا و مبارزه با استکبار جهانی

در ابتداي انقلاب و زمان حكومت دولت موقت، در سرتاسر كشور، حركت‌هايي مي‌شد تا جو سياسي جامعه را ملتهب و پيچيده كند. بعدها معلوم شد كه مركز تمامي اين فتنه‌ها و جريانات ضدانقلابي، در سفارت آمريكا در تهران است؛ در حاليكه موضع منافقانه آمريكا نسبت به انقلاب اسلامي مانع از روشن شدن چهره واقعي آمريكا در ميان مردم گرديده بود. به همین جهت، امام خميني، بيانات قاطعي عليه ابرقدرت‌ها و بويژه آمريكا، ابراز فرمودند و خصوصا با ورود شاه به آمريكا فرمان مقابله را به تمامي دانش‌آموزان و دانشجويان و طلاب علوم ديني صادر نمودند.
در چنين شرايطي با هدف وادار كردن آمريكا به استرداد شاه و اموال ملت ايران، دانشجويان تصميم به اشغال سفارت آمريكا گرفتند. دانشجويان گرد هم آمدند و طي يك راهپيمايي تا سفارت آمريكا، از ديوارهاي سفارت بالا رفته و عليرغم مقاومت محافظين و آمريكايي‌ها، سفارت را به تصرف كامل درآوردند.
در هنگام تسخير سفارت، آمريكايي‌ها، به سرعت مشغول نابود كردن بسياري از اسناد دخالت‌ها و تجاوزارت و غارت‌هاي خود شدند ولي پس از تسخير سفارت به سرعت از نابودي باقي‌مانده اسناد جلوگيري شد و بعدها اسنادي كه از لانه جاسوسي آمريكا به دست آمده بود چاپ شده و در اختيار همگان قرار گرفت.
به محض انتشار اين خبر، مردم بسياري با خشم و انزجار مقابل لانه جاسوسي تجمع كرده و از حركت دانشجويان حمايت نمودند. امام خميني نيز در پيامي اين حركت را انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب اول ناميدند . به این ترتیب روز 13 آبان سالروز تسخیر سفارت آمریکا در ایران به دست دانشجویان غیور این سرزمین درسال1358، به نام روز مبارزه با استکبار جهانی در تاریخ کشور ایران به ثبت رسید .

 

دهه فجر

دهه فجر

دههٔ فجر (در اصطلاح رسانه‌های ایران: ایام‌الله دهه فجر) به فاصلهٔ ۱۲ تا ۲۲ بهمن ماه هر سال که از سال ۱۳۵۸ آغاز شده‌است، گفته می‌شود. ۱۲بهمن روز ورود آیت الله خمینی بعد از تبعید پانزده ساله به ایران بود.

 

طی این ده روز شاپور بختیار که در زمان نخست وزیر ایران بود کاملاً کنترل کشور را از دست داده بود. خميني از نظامیان در خواست کرد که به نیروهای انقلاب بپیوندند. نهادهای حکومت پهلوی از هم پاشید و در ۲۲ بهمن سال ۵۷ کنترل اوضاع عملاً به دست سید روح الله خمینی افتاد و انقلاب ۵۷ به پیروزی رسید.

 

دهه فجر ،‌ سرآغاز طلوع اسلام،‌ خاستگاه ارزشهای اسلامی، مقطع رهایی ملت ایران و بخشی از تاریخ ماست كه گذشته را از آینده جدا ساخته است. در دهه فجر اسلام تولدی دوباره یافت و این دهه در تاریخ ایران نقطه ای تعیین كننده و بی مانند بشمارمیرود. تا قبل از انقلاب اسلامی،‌ در ایران نظام اسلامی وجودنداشت و رابطه پادشاهان با مردم رابطه ی «غالب و مغلوب» و« سلطان و رعیت » بود وپادشاهان احساس می‌كردند كه فاتحینی هستند كه بر مردم غلبه یافته اند و حضرت امام رضوان الله تعالی علیه این سلسله معیوب را قطع كردند و نقطه ی عطفی در تاریخ ایران بوجودآوردند و شمشیر اسلام مردم را علیه دشمنان اسلام،‌ مردم و استعمارگران به كار گرفتند. دهه انقلاب از رشحات اسلام است و آئینه ای است كه خورشید اسلام در او درخشید و این دهه باید با عظمت هرچه تمامتر برگزارشود. این مراسم را با هیجانهای عاطفی صحیح باید با طراوت و تازه كرد. در مذهب ما،‌ احساسات،‌ گریه و شادی، حب و بغض و عشق و نفرت جایگاه والایی دارد. از این رو جشنهای دهه فجر می بایستی همچون مراسم و اعیاد مذهبی گرامی داشته شود و مردمی باشد. باید كلیه مساجد فعال شوند و مردم با حضور در مساجد خاطره ی فراموش نشدنی حضرت امام و پیروزی انقلاب اسلامی را جشن بگیرند. صداوسیما باید فیلمها و سریالهای تلویزیونی و برنامه هایی بمناسبت دهه فجر تهیه كند كه یادآور خاطره های خوش انقلاب باشد و حضور همه جانبه ی مردم و حل شدن آنان را در دوران انقلاب نشان دهد.

هه فجر انقلاب اسلامي ايران يادآور سلحشوري ها و پايمردي هاي رهايي بخش و ستم سوز شما مردم آزادي خواه در برابر حاكميت شجره خبيثه استبداد و سلطه خارجي است فرا رسيدن اين ايام خاطره انگيز و غرور آفرين در تاريخ پر افتخار ايران عزيز را به شما تبريك عرض مي كنيم و ياد معمار انقلاب اسلامي و رهبر آزاده ‍‍‍، حضرت امام خميني (ره ) را گرامي مي داريم .

 

بازخواني ماهيت انقلاب اسلامي ايران و ارزيابي وضعيت موجود نسبت به آرمانهاي جاويدان آن ، پس از گذشت يك ربع قرن برتي همه ما بخوصوص نسل جواني كه بدون خاطره اي روشن از انقلاب و چرايي و ضرورت آن ، در فضايي كاملا متفاوت تنفس مي كند ، بويزه با توجه به دغدغه ها و نگراني هاي امروز ، يك ضرورت است .

 

واقيت اين است كه در حال حاضر دو نگاه متفاوت به انقلاب اسلامي ، دو رويكرد نسبت به ماهيت و چرايي انقلاب اسلامي و  دو ديدگاه نسبت به آرمانهاي انقلاب و الزامات امروز و آينده را فراروي ما قرار داده است . بر اساس نگاه اول ، انقلاب اسلامي ايران پديده اي ماهيتاً استثنايي ، متعلق به جريان فكري شيخ فضل الله نوري ، با رويكردي از نوع رويكرد نواب صفوي به اسلام و با آرمانهايي بيگانه با روند اصلي مبارزات ملت ايران در تاريخ يكصد ساله اخير است كه از سال 1341آغاز شد . در اين نگاه ، انقلاب اسلامي نقطه پاياني بود بر حركتي كه از انقلاب مشروطه آغاز شد و مسيري جديد را چشم اندازي ويژه براي ملت ايران رقم زد ،جالب اينكه در اين طيف دو جريان سنتي و اقتدار گراي ،طرفدار انقلاب و جريانهاي سلطنت طلب و لائيك مخالف انقلاب ،اشتراك نظر دارند .با اين تفاوت كه جريان اول ،مبارزات سياسي -اجتماعي، از نهضت مشروطه تا انقلاب اسلامي را حركتي انحرافي و غربگرا ارزيابي مي كند ،كه نتيجه اي جز ناكامي و دور شدن از هويت اصيل اسلامي براي ملت ايران نداشته است . و جريان دوم بر عكس، انقلاب اسلامي را حاصل رقابت قدرت هاي جهاني و يا پديده انحرافي و واپسگرا در تاريخ مبارزات ملت ايران و در خوشبينانه ترين حالت، نتيجه يك فرصت طلبي تاريخي از سوي نيروهاي مذهبي تلقي مي كنند. بيگانه بودن انقلابب اسلامي با گذشته مبارزات پر شور ملت ايران، تنها نقطه اشتراك اين دو جريان نيست بلكه در نگاهي عميقتر ،اجماع و اتفاق آنان در بي اعتقادي به بلوغ و آگاهي ملت بزرگ ايران است، كه چنين اشتراك نظري را ميان ايشان كه نسبت به انقلاب ،موجب شده  است .

 

بر اساس ديدگاه دوم ،انقلاب اسلامي ايران پديده است كه در امتداد مبارزات ضد استعماري-ضد استبدادي، تاريخ معاصر ايران و در ادامه نهضت مشروطه و نهضت ملي شدن نفت، با رويكردي از جنس نائيني و مدرس به اسلام و با آرمانها و مطالباتي از جنس مطالبات ملت ايران در مبارزات يك ساله اخير روي داده است . به نظر ما مبارزات سياسي و اجتماعي در تاريخ معاصر ايران همواره بر محور دو چالش اصلي ،استبداد داخلي و استعمار خارجي رقم خورده است .در جنبش هاي ملي و مردمي ايران در اين دوره به فراخور شرايط سياسي وتاريخي و ظرفيت و توان جنبش گاه مبارزه با يكي اصل و ديگري تابعي از آن بوده است و گاه نفي هر دو عامل استبداد و استعمار به يكسان هدف قرار گرفته است .

ادامه نوشته

خاطرات مبارزات امام خميني(ره)

خاطرات مبارزات امام خميني(ره)

 مبارزات ایشان از نوجوانی و با مقابله با برخی خوانین و اشرار ستمگر که در پناه حکومت مرکزی به غارت اموال و نوامیس مردم می پرداختند ، آغاز و سیر تکاملی آن به موازات تکامل ابعاد روحی و علمی ایشان از یکسو و اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی ایران و جوامع اسلامی از سوی دیگر در اشکال مختلف ادامه یافته است.

کودتای رضاخان در سوم اسفند 1299 شمسی که بنا بر گواهی اسناد بوسیله انگلیسها حمایت و سازماندهی شده بود . دیکتاتوری پدید آورد که سیاست داخلی آن بر سه اصل « حکومت خشن نظامی و پلیسی » ، « مبارزه همه جانبه با مذهب و روحانیت » و « غرب زدگی » پایه ریزی شده بود و در تمام دوران سلطنتش استمرار داشت .

در چنین شرایطی روحانیت ایران برای دفاع از اسلام و حفظ موجودیت خویش به تکاپو افتاد . آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حایری به دعوت علمای وقت قم از اراک به این شهر هجرت کرد ، اندکی پس از آن هم  امام خمینی (س) با هجرت به قم عملاً در تحکیم موقعیت حوزه نو تأسیس قم مشارکتی فعال داشت .

رضا خان علاوه بر انواع تضییقات برای روحانیون ، طی دستور العملهای رسمی مجالس روضه و خطابه های مذهبی را تعطیل کرد . تدریس امور دینی و قرآن در مدارس و اقامه نماز جماعت را ممنوع و زمزمه های کشف حجاب بانوان مسلمان ایرانی را آغاز کرد ، روحانیت متعهد ایران نخستین قشری بود که با آگاهی از اهداف پشت پرده به مخالفت و اعتراض برخاست . امام خمینی (س) علاقه خاصی به پیگیری مسایل سیاسی و اجتماعی داشت و بر همین اساس با حضور در متن جریان از نزدیک با مسائل مبارزه و چگونگی ستیز روحانیت و رضا خان آشنا می شد در این میان مبارزات روحانی مجاهد آیت الله مدرس تأثیر خود را بر روح پرشور امام بر جای می نهاد .
هنگامی که رضاخان برای از هم پاشیدن حوزه علمیه قم فرمان برگزاری امتحانات دولتی برای روحانیون را صادر کرد امام خمینی (س) به افشای اهداف پشت پرده و مخالفت با آن برخاست . متاسفانه در این ایام روحانیت ایران در پی تبلیغات وسیع رسانه های دولتی و شرایط پیش آمده بعد از نهضت مشروطیت دچار انزواگرایی شده بود به گونه ای که تدریس و تدرس رشته هائی چون عرفان و فلسفه از سوی بعضی کج اندیشان و راحت طلبان مقدس مآب مهجور و مطرود معرفی شد و امام خمینی (س) ناگزیر به تغییر مکان درس وتدریس در خفا گردید . محصول این تلاشها پرورش شخصیتهائی چون علامه آیت ا... مطهری بود . پس از رحلت آیت ا... العظمی حایری ( 10 بهمن 1315 ه . ش ) حوزه علمیه قم را خطر انحلال تهدید می کرد . علمای متعهد به چاره جوئی پرداختند . شخص امام در دعوت از آیت ا... بروجردی برای هجرت به قم و پذیرش مسئولیت خطیر زعامت حوزه مجدانه تلاش کرد ایشان که دریافته بود تنها نقطه امید به رهائی در بیداری حوزه های علمیه و پیش از آن تضمین حیات حوزه ها و ارتباط معنوی مردم با روحانیت می باشد . در تعقیب هدفهای ارزشمند خویش در سال 1328 طرح اصلاح اساسی ساختار حوزه علمیه را با همکاری آیت ا... مرتضی حایری تهیه و به آیت ا... بروجردی پیشنهاد کرد که البته تلاش همان خناسان و مقدس مآبها مانع اجرای این طرح شد .

در شهریور 1320 کشور ایران در جریان جنگ جهانی دوم به اشغال قوای متجاوز متفقین در آمد رضا شاه با همه ادعاهایش ذلیلانه از تخت سلطنت به زیر کشیده شد و از کشور اخراج گردید . فرمان سلطنت از سفارت انگلیس و با چراغ سبز روسها به نام محمدرضا پهلوی صادر گردید . امام خمینی (س) اینک فرصت را مغتنم شمرد و با تدوین و انتشار کتاب کشف الاسرار ( 1322 ه . ش ) فجایع سلطنت 20 ساله پهلوی را افشا کرد و با دفاع از اسلام و روحانیت و پاسخگوئی به شبهات و هجمه های منحرفین پرداخت و در همین کتاب ایده حکومت اسلامی و ضرورت قیام برای تشکیل آن را مطرح ساخت . سال بعد  نخستین بیانیه سیاسی حضرت امام خمینی  که در آن آشکارا علمای اسلام و جامعه اسلامی را به قیام عمومی فراخوانده بود صادر شد که انگیزه و انتشار آن بیدارباشی برای طلاب جوان بود و بدین ترتیب به تدریج حلقه ای از یاران همفکر در جمع شاگردان امام شکل گرفت . بنابه اسناد و خاطرات موجود حضرت امام خمینی (س) در تمام دوران زعامت  آیت ا... بروجردی (ره) سعی خویش را مصروف حمایت از اقتدار مرجعیت ، انتقال اطلاعات سیاسی و هشدارهای به موقع ، جلوگیری از نفوذ عناصر کج فهم و در همین حال ارتباط با عناصر سیاسی موجه در تهران نظیر  آیت ا... کاشانی و پیگیری مستمر مذاکرات مجلس شورای ملی و نشریات معتبر وقت می کرده و تحولات جاری را به دقت زیر نظر داشته اند .

در جریان انتخابات دوره شانزدهم مجلس ،  آیت ا... کاشانی از سوی مردم تهران انتخاب گردید و همکاری ائتلاف جناح روحانی  آیت ا... کاشانی با جبهه ملی کفه را به نفع طرفداران نهضت ملی شدن صنعت نفت و به زیان شاه سنگین کرد . دکتر مصدق رهبر جبهه ملی با بهره مندی از همین حمایتها به صدارت رسید . قیام 30 تیر 1331 در تهران شکل گرفت و ایران پیروزی ملی شدن صنعت نفت را جشن گرفت ولی بزودی ناسازگاری در جبهه ائتلاف رخ نمود و اختلافات بین فدائیان اسلام و  آیت ا... کاشانی و رهبران جبهه ملی تا مرز رویاروئی توسعه یافت . فقدان رهبری واحد ، نفوذ عناصر ناصالح و نبود اهداف مشترک سیاسی و فرهنگی از جمله موانعی بود که صرف نظر از تحرکات آمریکا و فشارهای خارجی ادامه مسیر نهضت را ناممکن ساخت . آنچه از مجموعه پیامها و سخنرانی های بعدی امام خمینی (س) استنباط می شود این است که آن حضرت از ابتدا بر ناپایداری ائتلاف پیش آمده واقف بود .

سرانجام کودتای 28 مرداد بوقوع پیوست . فدائیان اسلام دست از مبارزه نکشیدند ولی دو سال بعد رهبران آن در دی ماه سال 1334 پس از محاکمه به جوخه اعدام سپرده شدند و تلاشهای امام خمینی (س) و دیگر علما در جلوگیری از اعدام آنان به نتیجه نرسید . شاه و دربار او بعد از کودتا در شرایطی متفاوت با دوره قبل بطور کامل در اختیار آمریکا قرار گرفتند و دولت انگلیس جای خود را به آمریکا داد . بافت اجتماعی و اقتصاد سنتی کشاورزی ایران مانعی عمده برای اصلاحات آمریکا در ایران به حساب می آمدند و طرح اصلاحات ارضی گامی آزمایشی برای تغییر این شرایط بر زمینه سازی برای تصویب اصول انقلاب سفید شاه بود .

دهم فروردین سال 1340 آیت ا... العظمی بروجردی رحلت کرد و امام خمینی (س) پس از رحلت ایشان ، علی رغم استقبال حوزه علمیه و مردم همچون ادوار گذشته زندگی خویش کوچکترین قدمی برای مرجعیت خود برنداشت . این در حالی بود که تحریر فتوای امام خمینی (س) برتمام ابواب کتاب عروه الوثقی 5 سال قبل از رحلت  آیت ا... بروجردی پایان یافته بود و در همین سالها نیز حاشیه امام خمینی (س) بر کتاب وسیله النجاه – بعنوان رساله عملیه – نگارش یافته بود .
پس از رحلت  آیت ا... بروجردی ، رژیم شاه شتاب بیشتری به اصلاحات مورد نظر آمریکا داد و همزمان کوشید تا امر مرجعیت را به خارج از ایران منتقل کند . لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی که به منظور قانونی کردن حضور عناصر بهائی در مصادر کشور انتخاب شده بود به تصویب کابینه اسداله علم رسید ( 16 مهر 1431 ) امام خمینی (س) به همراه علمای بزرگ قم و تهران به محض انتشار خبر دست به اعتراضات همه جانبه زدند که موجی از حمایت را در اقشار مختلف مردم برانگیخت . رژیم شاه ابتدا دست به تهدید و تبلیغات علیه روحانیت زد ولی دامنه قیام رو به فزونی نهاد در برخی شهرها بازارها تعطیل و مردم در مساجد به حمایت از حرکت علما گرد آمدند . یکماه و نیم پس از آغاز ماجرا ، دولت یک گام عقب نشست و با ارسال پاسخ مکتوب شاه و نخست وزیر در صدد توجیه و دلجوئی ا ز علما برآمد . اما امام خمینی (س) سرسختانه مخالفت کرد ایشان معتقد بود که دولت می بایست رسماً لایحه را لغو کند و خبر آنرا انتشار دهد . سرانجام رژیم شاه تن به شکست داد و رسماً در 7 آذر 1341 هیأت دولت مصوبه قبلی را لغو و خبر آنرا به علما ء اطلاع داد . امام خمینی (س) لغو مصوبه در پشت درهای بسته را کافی ندانست و بر ادامه قیام تأکید ورزید فردای آنروز خبر لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در روزنامه های دولتی منعکس شد و مردم نخستین پیروزی خود را پس از ملی شدن صنعت نفت  جشن گرفتند .

با وجود شکست شاه در ماجرای انجمن ها ، فشار آمریکا برای انجام اصلاحات مورد نظر ادامه یافت . شاه در دیماه 1341 ه . ش اصول شش گانه اصلاحات خویش را برشمرد و خواستار رفراندم شد . امام خمینی (س) بار دیگر مراجع و علمای قم را به نشست و چاره جویی و قیام دوباره فرا خواند و سرانجام بر اثر اصرار و مقاومت ایشان در مقابل برخی محافظه کاران قرار شد مراجع و علماء مخالفت با رفراندم را صریحاً اعلام و شرکت در آنرا تحریم کنند . حضرت امام خمینی (س) بیانیه ای کوبنده صادر کرد و متعاقب آن بازار تهران تعطیل شد و مأمورین پلیس به تجمع مردم حمله بردند در آستانه رفراندم تحمیلی ابعاد مخالفت مردمی فزونی گرفت . رفراندم غیر قانونی در شرایطی که به جزکارگزاران رژیم  کسی دیگر در آن شرکت نداشت برگزار شد . امام خمینی (س) با سخنرانیها و بیانیه های خویش همچنان به افشاگری دست می زد از آن جمله می توان به اعلامیه 9 امضائی اشاره کرد که در آن ضمن برشماری اقدامات خلاف قانون اساسی شاه و دولت ، سقوط کشاورزی و استقلال کشور و ترویج فساد و فحشاء بعنوان نتایج قطعی اصلاحات شاهانه پیش بینی شده بود . با پیشنهاد امام خمینی (س) عید باستانی نوروز سال 1342 در اعتراض به اقدامات رژیم تحریم شد . در اعلامیه امام خمینی (س) از انقلاب سفید شاه به انقلاب سیاه تعبیر و همسوئی شاه با اهداف آمریکا و اسرائیل افشا شد . شاه که برای انجام اصلاحات آمریکا به مقامات واشنگتن اطمینان داده بود ، تصمیم به سرکوبی قیام داشت برای همین مأمورین مسلح رژیم در روز دوم فروردین که مصادف با شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بود اجتماع طلاب علوم دینی در مدرسه فیضیه را برهم زدند و به کشتار و جرح طلاب پرداختند . در پی این حوادث منزل امام خمینی (س) در قم هر روز شاهد حضور مردم انقلابی بود که برای حمایت از علماء و دیدن آثار جنایت رژیم به قم می آمدند . امام خمینی (س) در اجتماع مردم بی پروا از شخص شاه بعنوان عامل اصلی جنایات و هم پیمان با اسرائیل یاد میکرد و مردم را به قیام فرا می خواند .
در 14 فروردین 1342 آیت ا... العظمی حکیم طی تلگرافی به علما خواستار هجرت آنان به نجف شد . این پیشنهاد که برای حفظ جان و کیان حوزه ها مطرح شده بود با خشم رژیم شاه از جانبداری علمای نجف و کربلا از قیام علمای ایران مواجه شد حضرت امام خمینی (س) بدون اعتناء به تهدید رژیم پاسخ تلگراف آیت ا... حکیم را ارسال نمود و در آن تأکید کرد که هجرت علماء و خالی کردن حوزه علمیه قم به مصلحت نیست .

امام خمینی (س) در پیامی ( تاریخ 12 /2/1342 ) به مناسبت چهلم فاجعه فیضیه در همراهی علماء و ملت ایران در رویاروئی سران ممالک اسلامی و دول عربی با اسرائیل غاصب تأکید ورزید و پیمانهای شاه واسرائیل را محکوم کرد و بدین ترتیب در آغاز قیام خویش نشان داد که نهضت اسلامی در ایران از مصالح امت اسلامی جدا نیست و محدود به مرزهای جغرافیائی ایران نیست .

قیام 15 خرداد

ماه محرم 1342 که مصادف با خرداد بود فرارسید . روز عاشورا  جمعیت صد هزار نفری در تهران با در دست داشتن عکسهائی از امام به تظاهرات علیه رژیم شاه پرداختند . عصر همان روز ( 13 خرداد ) امام خمینی (س) نطق تاریخی خویش را که آغازی بر قیام 15 خرداد بود در مدرسه فیضیه قم ایراد کرد . بخش عمده ای از سخنان ایشان به نتایج زیان بار سلطنت دودمان پهلوی و افشای روابط پنهانی شاه و اسرائیل اختصاص داشت بار دیگر فرمان خاموش کردن صدای قیام صادر شد . نخست جمع زیادی از یاران امام دستگیر و خود ایشان نیز در سحر گاه 14 خرداد در حالیکه مشغول نماز شب بودند دستگیر شدند و غروب آنروز به زندان قصر تهران منتقل شدند .با انتشار خبر دستگیری امام در شهر قم سیل جمعیت با شعار « یا مرگ یا خمینی » به سوی منزل قائد خویش به حرکت در آمدند و در کنار حرم حضرت معصومه به رگبار نیروهای نظامی شاه بسته شدند . در صبحگاه 15 خرداد خبر دستگیری رهبر انقلاب به تهران ، شیراز ، مشهد و دیگر شهرها رسید و وضعیتی مشابه قم پدید آمد . امام خمینی (س) پس از 19 روز حبس در زندان قصر به  زندانی در پادگان نظامی عشرت آباد منتقل شد . ایشان در حبس از پاسخ گفتن به سوالات بازجویان با اعلام اینکه هیئت حاکمه ایران و قوه قضائیه آنرا غیر قانونی می داند ، اجتناب ورزید . پس از دستگیری  امام خمینی (س) اعتراضات گسترده ای از سوی روحانیت و اقشار مختلف مردم در سراسر کشورآغاز و خواستار آزادی رهبر خویش شدند ، شاه نیز که در صدد عادی جلوه دادن اوضاع بود در 11 مرداد 1342 امام را  به منزلی تحت محاصره نیروهای امنیتی در منطقه داوودیه تهران منتقل کرد .و به دنبال آن خبرهای جعلی مبنی بر تفاهم مراجع تقلید با مقامات دولتی منتشر ساخت که با مخالفت شدید علمای وقت مواجه گردید.

سرانجام رژیم شاه با این تصور که شدت امر در ماجرای 15 خرداد مردم را متنبه و وادار به سکوت کرده  در شامگاه 18 فروردین 43 بدون اطلاع قبلی امام خمینی (س) را آزاد و به قم منتقل ساخت   سه روز  از آزادی امام نمی گذشت که ایشان طی سخنرانی دیگری به تفصیل ابعاد قیام 15 خرداد پرداختند و هر گونه تفاهم با رژیم را رد کردند  ایشان در این سخنرانی بار دیگر علیه روابط پنهانی شاه و اسرائیل افشاگری کردند و بدین ترتیب مهر بطلانی بر همه تصورات و تبلیغات رژیم زدند.

 

 

جنگ تحمیلی

بسم الله الرحمن الرحیم

دیروز(۳۱شهریور) سالگرد آغاز جنگ تحمیلی بود جنگی که صدام شروع کننده آن بود و کشورهای غربی مدعی حقوق بشر حمایتش کردند تا بلکه به اهداف از پیش تعیین شده شان برسند .

جنگ زمانی شروع شد که ملت ایران با انقلاب خود به رهبری حضرت امام خمینی (ره) رژیم دیکتاتوری طاغوت را از میان برداشته و نظام اسلامی را در کشورمان حاکم کردند و این به مذاق نظام سلطه خوش نیامده و علی رغم شعارهای فریبنده ای همچون صلح ، دوستی ، حقوق بشر و… با حمایت همه جانبه از صدام جنگ را برما تحمیل کردند و به خیال خود و براساس برآورد سازمانهای امنیتی شان مخصوصاً سیا (CIA)در عرض چند هفته کار را یکسره کرده و انقلاب اسلامی را در نطفه خفه و ایران را به تصرف در می آورند .ذهی خیال باطل!

جنگ تحمیلی با تمام فراز و نشیبهایش و همه خصوصیاتش پایان یافت و بعد از آن عده ای عمداً خواستند و تلاش کردند تا این دوران به فراموشی سپرده شود و هرجا که سخن از جنگ شد ، گوینده را جنگ طلب معرفی کردند و اجازه ندادند تا واقعیتهای جنگ برای مردم بازگو شود . ۲۰سال از پایان جنگ می گذرد و حماسه سازان آن دوران طلائی گوشه نشین شده اند و خاطرات آن ایام هم به مرور زمان از ذهنها محو شده و می گردد .

راستی چرا عده ای به دنبال عبور از جنگ بوده و هستند؟

برای جواب دادن به این پرسش باید عوامل شروع جنگ را مد نظر قرار دهیم . اگر یادتان باشد جنگ تحمیلی فقط جنگ بین ایران و عراق نبود بلکه جنگی بود که کشورهای اروپایی و عربی و … در کنار صدام و بر علیه ما صف آرایی کرده بودند و هدف جنگ ، نابودی انقلاب اسلامی بود و به کمتر از آن هم راضی نبودند . این جنگ تنها جنگی بود که بلوکهای شرق و غرب بر علیه یک کشوری متحد شدند ولی انتظارشان و هدف گذاریشان نتیجه نداد و انقلاب اسلامی همچنان به حیات خود ادامه می دهد فلذا بعد از جنگ ، غول رسانه ای استکبار هجمه نویی را علیه انقلاب اسلامی آغاز کرد . آنها گرچه در تهاجم نظامی شکست خوردند ولی می خواهند در عرصه فرهنگی ما را شکست دهند چرا که در این جنگ و بهتر است بگوئیم دفاع مقدس ” ما انقلابمان را به جهان صادر کردیم(۱) ” و ” مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ اثبات نمودیم(۲) ” و ” پرده از چهره تزویر جهانخواران کنار زده ایم(۳) ” و ” به این نتیجه رسیده ایم که باید روی پای خودمان بایستیم(۴) ” و ” ابهت دو ابر قدرت شرق و غرب را شکستیم(۵) ” ولی مهمتر از اینها رشد و شکوفایی اسلام ناب محمدی(ص) در جبهه های جنگ بوقوع پیوست که دوست داشتم به این موضوع بیشتر بپردازم . به معنویات در جبهه ها و تحول رزمندگان و … که یادداشت خانم توحیدلو و کامنتهای آن را واداشت تا در بخش سخت افزاری جنگ بحث کنم .

اولاً از ایشان بواسطه نوع انشاء مقاله و کلمات بکار رفته و همچنین عکس وبلاگ که شکست را در ذهن تداعی می کند گلایه دارم و از ایشان انتظار داشتم بعنوان یک ایرانی (نه انقلابی!) شادتها و شجاعتهای قهرمانان و حماسه سازانی که جان عزیزشان را برای حفظ و حراست از میهن ! فدا کردند گرامی بدارد و نه با خلط مطلب در اصل به ایشان توهین کنند .

ثانیاً انتظار این بود که ایشان به آغاز کنندگان جنگ تحمیلی بتازند و آنان را محکوم کنند نه مدافعان میهن را .

ثالثاً به گفته خودشان سالهای جنگ را به خاطر دارند و تبعاً بعد از جنگ هم در مورد آن مطالعاتی داشته اند (وگرنه نباید به این راحتی در باره موضوع به این مهمی نظر بدهند) و باید بدانند که جنگی که برما تحمیل شد چه اهدافی را دنبال می کرد و چه کشورهایی حامی صدام بوده اند و درنهایت با در نظر گرفتن همه جوانب نظر بدهند .

همه می دانیم که جنگ ظاهراً توسط رژیم بعث عراق برما تحمیل شد ولی صدام در این جنگ تنها نبود .

- آمریکا با آواکسهایش اطلاعات نظامی جبهه های جنگ و تحرکات نیروها و محل اختفای تجهیزات ما را در طول جنگ به صدام می داد و می دانید که اطلاعات در جنگ چه نقش مهمی دارد . از طرفی ارتش صدام را به تانگهای T72 تجهیز کرد و مواد شیمایی برای ساخت بمب شیمایی و مواد میکروبی برای ساخت سلاح میکروبی در اختیار صدام قرار داد تا از آن بر علیه نیروهای ما استفاده کند ( فقط در یک مورد ۵۰۰ تن فیودی گلیگول که برای ساخت گاز خردل استفاده می شود به صدام داد) علاوه برآن کشورهای غربی و عربی را به حمایت از صدام ترغیب و تشویق کرد تا جائیکه در اواخر جنگ قیمت نفت را با همکاری اعراب پایین آورد و با جنگ نفتکشها جلوی صادرات ما را گرفت .

- فرانسه با اهدای جنگده های پیشرفته میراژ و بمب افکنهای سوپر اتاندارد که به موشکهای اگزوست مجهز بودند عملاً در جنگ طرف صدام را گرفت و بمنظور جلوگیری از شکستش ماسوره خمپاره های دوزمانه را تحویلش داد و در حین جنگ نیز راکتور هسته ای برایش ساخت .

- آلمان که مهمترین تامین کننده مواد بمبهای صدام بود که پس از جنگ اقداماتش لو رفت و همگان از آن باخبرند .

- شوروی که تجهیزات ارتش صدام را تامین می کرد و میگها و سوخوها و توپ و تانکهایش تا آخر جنگ در برابر رزمندگان اسلام مقاومت می کرد .

- انگلیسی که سیستمهای ارتباطی پشرفته ارتباطی را در اختیار صدام قرار داده و پناهگاه های استراتژیک متعددی را در نقاط مختلف عراق برای ایمن ماندن صدامیان ساخته بود تا راحتر بتوانند جنگ را ادامه دهند (برای همین بود که در جنگ خلیج فارس کروز های آمریکا یی دقیقاً کاخهای زیر زمینی صدام را هدف قرار می داد . چون خودشان برایش ساخته بودند و از محل آن خبر داشتند) .

- ایتالیایی که فقط در یک فقره ۹ میلیون بمب ضدنفر در اختیار صدام قرار داد . می دانید این مینهای به ظاهر کوچک چه تلفاتی برجای می گذارد ؟

- شیلی که به دستور آمریکا بمبهای خوشه ای را در اختیاز صدام گذاشت تا رزمندگان اسلام را قتل عام کند و بلژیکی که برای امان ماندن جنگده های صدام در عمق ۵۰متری پناهگاه برایش ساخت و اسپانیایی که بمب شیمایی آماده را تحویل رژیم بعث داد تا ایرانی ها را با سلاحهای نامتعارف به زانو درآورد و برزیلی که برایش اورانیوم غنی می کرد و کارشناسان نظامی رژیم صهیونیستی برای ارتش صدام طرح جنگی می دادند و موانع نظامی طراحی و اجرا می کردند . که چی؟ اینها همه برای نابودی ما بسیج شده بودند و صدالبته الان هم برهمان مواضع ایستاده اند ولی تاکتیک عوض کرده و سلاح فرهنگی را برگزیدند و اعتقادات ما را هدف گرفته اند .

اینها بخشهای کوچکی از کمکهای غربیها برای ادامه جنگ بود حال گوشه هایی از کمکهای اعراب را ببینیم .

- عربستان یک ماه قبل از آغاز جنگ اطلاعات فوق سری که سیا در مورد وضعیت نیروهای مسلح و محلهای تجهیزات نظامی ما تهیه کرده بود را به صدام هدیه می کند ، بخشی از هزینه های جنگ صدام را می پردازد و برای فشار به ایران قیمت نفت را آنقدر پایین می آورد تا جایی که استخراج و صادراتش به صرف نبود و در آمد ناشی از نفت به شدت پایین آمد و بر روند جنگ اثر منفی گذاشت.

- کویت و امارت و بحرین در حمایت مادی و معنوی از صدام کم نگذاشتند و اردن نیروهایش را راهی جبهه های جنگ می کند تا با رزمندگان ما بجنگند و مصر هم علاوه بر کمکهای دیگر ۵میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار سلاح و تجهیزات نظامی در اختیار صدام می گذارد و …

آیا بهتر نبود خانم توحیدلو و دوستانش برعلیه جنگ افروزان مقاله می نوشتند و آنها را محکوم می کردند ؟

از نحوه نوشتن و چیینش کلمات مقاله اگر بگذریم اما نکاتی در نوشته ایشان و کامنتها وجود دارد که لازمه پاسخشان در اینجا داده شود .

ایشان هم قبول دارند که ما آغازگر جنگ نبودیم ولی در ادامه و بلافاصله می نویسد ” ما هم در بازی انها ادامه اش دادیم ” آیا واقعاً همینگونه هست که ایشان نوشتند ؟! یعنی ما بازی خوردیم و نباید جنگ را ادامه می دادیم ؟

چرا پس از آزادی خرمشهر جنگ را ادامه یافت مقاله ایست که پارسال در سالروز آزاد سازی خرمشهر نوشته و علل ادامه جنگ را توضیح دادم و برای جلوگیری از اطاله کلام از تکرار آن صرف نظر می کنم .

ایشان عمداً عنصر ایمان و اعتقادات دینی را از جنگ و جبهه حذف کردند ” جنگی که مردانی بودند که وطن بر کف دلشان بود و دلشان بر دستشان و مقابل گلوله ” به بیان دیگر دفاع مقدس ملت مارا در حد یک نبرد برای دفاع از سرزمین و آب و خاک پایین آوردند ولی واقعیت چیز دیگری است . در جنگ ایمان و اعتقاد در برابر تجهیزات و سلاح قدعلم کرد و پیروز شد وگرنه ما با این سلاحهای دموده می توانستیم در برابر ارتش تا دندان مسلح صدام مقاومت کنیم؟! آری جنگ مدرسه بود و هرکه در آن وارد می شد ساخته شده و آنگاه به یک دژ محکمی تبدیل می شد که بسیجی کم سن و سالش می توانست ۱۵ عراقی را با یک آفتابه اسیر کند . کجای دنیا دیده اید که طرف مسلح به تمام تجهیزات پیشرفته دنیا در برابر طرف مقابل که از کمترین سلاحها برخوردار بود اظهار عجز کند؟

ایشان گفتند جنگی که ” مجروحینش از فرط فقر شیشه ماشین پاک می کنند ” درجواب باید بگویم که رزمندگان اسلام از زور بیکاری به جبهه نرفته بودند که پس از آن بیکار شوند و به قول ایشان شیشه ماشین پاک کنند . رزمنده مسلمان نه برای نان و موقعیت و نه سهمیه دانشگاه و … بلکه برای دفاع از آرمانها و اعتقادات خود رفته بود که یکی از آرمانش دفاع از ایران اسلامی بود چراکه ایران ام القراء اسلام است و دفاع از آن برهر مسلمانی واجب و بازهم گفتند که ” کاش بهتر برنامه ریزی می شد تا بی دلیل نروند ” یعنی به شهادت نرسند . ظاهراً ایشان از جنگی که پشت سرگذاشتیم اطلاع درستی ندارد و ایکاش قبل از نگارش این مقاله با رزمنده های آن دوران مشورتی می کرد البته با آنهای که هنوز براعتقادات خود محکم ایستاده اند نه آنهایی که جازده و همراهی دشمن می کنند .

در جنگ یک طرف تانک بود و جنگده و بمب افکن و انواع موشکهای پیشرفته و طرف دیگر انسانهای با ایمان راسخ که تصمیم گرفته بود به هر قیمتی از انقلابشان دفاع کنند . اصلاً در جنگ توازن نظامی برقرار نبود که برنامه ریزی بتواند برتری نظامی را بهمراه بیاورد . رزرمنده های ما تانکهای دشمن را می زدند و بلافاصله همین غربیها جایگزینش می کردند و همینطور موشک و … ( آمار تجهیزات ایران و عراق زمان جنگ را ملاحظه کنید تا متوجه عرایض بنده بشوید)

و نتیجه گرفته اند ” در کجای دنیا شروع یک جنگ خانمان برانداز جشن و پایکوبی دارد؟ ” به نظرتان این خلط مطلب نیست؟ کجای کشور در سالگرد شروع جنگ جشن و پایکوبی شده است ؟ هرجا مراسمی بود برای گرامیداشت رزمندگان و حماسه سازان جنگ بود و هست تا نسل حاضر و نسلهای آینده فراموش نکنند که در چه دنیایی و با چه کسانی زندگی می کنیم و مبادا قول شعارهای پرفریب دشمنان دیروز و دوستان ! امروز را بخورند . راستی مگر جنگ نظام سلطه با ما تمام شده که پایانش را جشن بگیریم ؟ این همه تهاجم سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و … برای چیست ؟

در این سالگردها نقش آمریکا و کشورهای غربی و عربی در راه اندازی و ادامه جنگ تبیین می شود و آنها از همین ناراحتند که نمی توانند کینه و نفرت ملت ایران از خودشان را به دست فراموشی بسپارند . ملت ما نمی تواند فراموش کند که غربیهای مدعی صلح و دوستی جنگی را بر ما تحمیل کردند که علاوه بر خرابی های اقتصادی تعداد زیادی از جوانان ما را از مان گرفت و همان دشمنان در حین جنگ گروهکهای ملحدی همچون منافقین و دمکرات و کومله را تشکیل ، تجهیز و تقویت کردند . از جنایات این گروهها خبر دارید؟ آیا می دانید که توطئه دشمنان انقلاب و مردم پایانی ندارد و هم اکنون نیز گروهکهای تروریستی که هر روز مردم ما را میکشند توسط غربیها تقویت و حمایتش می کنند . پژاک در شمالغرب و جندالله(جندالشیطان) در شرق از دست پرورده های آمریکا ، اسرائیل ، انگلیس و فرانسه هستند .

ودر نهایت نتیجه گرفته اند که ما در جنگ شکست خورده ایم ” اگر هستند کسانی که اعتقاد دارند جنگ در نهایت با پیروزی ما همراه بوده، اگر هنوز اعتقادی هست که پذیرش قطعنامه هرچند تلخ شکست ما نبوده، چرا آن روز و روز ختم جنگ را پاس نمی داریم؟ ” و من فکر می کنم این همه مقدمه چینی و اون عکس برای القای همین نکته بود .

مگر ما جنگ را شروع کردیم که به اهداف تعیین شده مان نرسیده باشیم و حالا شکست خورده و مغمون از حمله باشیم ؟ مگر ما غیر از دفاع کار دیگر ی هم کرده ایم؟ مگر یک وجب از خاک کشورمان در دست دشمن باقی مانده که حالا شکست خورده به حساب بیائیم؟ همه می دانند که که فشار ما بر صدام برای گرفتن خسارتهای جنگ بود خسارتهایی که در قطعنامه ۵۹۸ پیش بینی شده ولی ما به سازمانهای بین المللی اعتماد نداریم چرا که به قولهایشان عمل نمی کنند و در طول جنگ هم بغیر از همین قطعنامه هرچه تصویب کردند بر علیه ما بوده و به نفع متجاوز و برای همین پذیرش این قطعنامه برایمان زجرآور بود . ما می خواستیم به حقوق حقه خود برسیم . آیا متجاوز نباید تاوان تجاوزش را بپردازد؟ دادند؟ صدام تاونش را داد و یا کشورهای جنگ افروز و حامی او ؟ الان هم در بحث انرژی هسته ای می بینید که همین سازمانهای بین المللی تحت نفوذ استکبار آشکارا حقوق ما را ضایع می کند . مگر در زمان آقای خاتمی تا مرز حقارت در برابر آنها عقب ننشستیم و پروتکل الحاقی را اجرا نکردیم ؟ نتیجه چه شد ؟ دست از سرمان برداشتند؟ حقوقمان را بهمان دادند؟

مگر چند روز پیش سالگرد حمله تروریستی به دوقلوهای نیویورک توسط آمریکایی ها گرامی داشته نشد ؟ مگر آن انفجارها فاجعه و خانمان برانداز نبود و دلیل روشن ضعف ارتش آمریکا ؟

در کامنتها هم از توهینها و ناسزاها که بگذریم بعضاً شیطنتهایی هست که چندتایش را جواب می دهم .

حمید نامی تحت تاثیر منتقدان!جنگ ، تاریخ جنگ را تحریف کردند و ادعا می کند در مدت کوتاهی عراق عقب نشست و متوجه نیستند که تا آخرین روزهای جنگ بخشهایی از سرزمین ما در دست دشمن بود و باز هم نقش ایمان و رهبری روحانی جنگ را نادیده گرفته اند (در ادامه پروژه اعتقاد زدایی از جنگ) البته ایشان و امثال ایشان جوان هستند و اطلاع درستی از جنگ ندارند و آنها هم که دستی بر قلم دارند با بی انصافی از کم اطلاعی جوانان استفاده کرده و برای منافع جناحی خود همه چیز جنگ را تحریف و یا بعضاً کتمان می کنند .

خانمی! گفتند ” پدر بنده هفت سال از این هشت سال را در جبهه ها بود. من خوشبخت نبودم که سال های کودکی ام پر از تنهایی های مادرم است که من را زیر یک بغل و رادیو را زیر بغلش دیگر می زد و می دوید سمت پناهگاه ها. که ساعت ها بعد از هر حمله پای رادیو می نشست و می لرزید و نام افرادی که کشته شدند را می شنید تا مطمئن شود همسرش زنده است.من خوشبخت نبودم که فکر می کردم پدر ندارم. پدرم بزرگ ترین حسرت زندگیش این است که کودکی من را تجربه نکرده است. پدر من غمی را روی دوشش با خود سال ها است حمل می کند. هنوز ترکش های مانده در تنش، خواب هایش را نالان کرده است.یک گوشش تقر یبن ناشنوا است. هنوز جای سوختگی ها روی تنش… ” از فحوای کلام و نوع نوشتار ایشان پیداست که بیش از ۲۰سال ندارد ولی ادعا می کند که حداقل ۳۰سال دارد (طبق ادعای ایشان زمان جنگ کودک بودند که طبیعتاً باید سنش بیش از ۳۰سال باشد) و اینکه گفتند پدرم ۷سال بدون اعتقاد دینی و صرفاً فقط برای وطنش جنگیده است ، جای تعجب دارد که در این مدت فرهنگ حاکم برجبهه بر ایشان تاثیر نگذاشته جایی که مسیحیان حاضر در جبهه ها هم از این فضا متاثر می شدند و نکته دیگر اینکه اگر پدر ایشان معتقد بودند که ما جنگ افروز بودیم چرا همان موقع از ادامه حضور در جبهه منصرف نشدند ؟ کسی مجبورشان کرده بود ؟! (اگر پدرشان بسیجی و پاسدار بودند که حضورشان داوطلبانه بوده و ارتشی ها هم دوره ای به جبهه می رفتند نه تمام مدت جنگ را پس حضور پدرشان با این عقیده در جنگ عبث بود)

نوشتند مادرم پس از هر حمله پای رادیو می نشست و اسامی کشته های جنگ را گوش می داد !! در طول هشت سال جنگ هیچوقت پس از عملیاتها اسامی شهدا در رسانه ها منعکس نمی شد و اگر کسی به درجه رفیع شهادت نائل می آمد اولین کسی که از شهادتش خبردار می شد خانواده اش بود و نه کس دیگر .

نوشتند من خوشبخت نبودم که فکر می کردم پدر ندارم ! معلوم می شود این سخنان را از کسی شنیدند و یا از جایی کپی کردند چرا که جنگ هم نوعی زندگی بود و هر کس که جبهه می رفت تا پایان جنگ که آنجا نبود و هر ۴۵ روز ۹ روز مرخصی می رفتند و مدتی هم که در جبهه حضور داشتند بوسیله تلفن و تلگراف و نامه از اوضاع و احوال خانواده باخبر می شدند و بالعکس .

نوشتند هیچ کشوری در جنگ خودکفا و خودباور نمی شود و همه اینها در زمان صلح امکان دارد . خواهر عزیز آنکه در زمان جنگ رشد نمی کند سرمایه گذاری است نه خودکفایی و خود باوری . اتفاقاً یکی از تاثیرات جنگ همین خودباوری بود و تجاربی که در زمان اندوخته بودیم . فکر می کنید این سدها و پلهای عظیم را چه کسانی ساخته اند ؟ خارجی ها ؟ نه جانم کار بچه های جنگ بود و هزاران طرح و پروژه ملی و منطقه ای که غربیها را انگشت به دهان کرده . در جریان انرژی هسته ای که هستید آنراکه نمی توانید بگوئید خارجی ها برایمان به ارمغان آورده اند؟! ما در جنگ به این نتیجه رسیدیم که باید استعدادهای خود را باور کنیم و روی پای خودمان بایستیم و به دیگران اتکا نداشته باشیم که نتیجه هم داد .

خلاصه کلام: دنیا در حال گذر به مرحله تفکر و اندیشه است . آثار آن را در کشورهای غربی می بینید و یکی از ثمرات آن رجوع انسانها به فطرت و معنویت هست که بوش و یارانش این نکته را دریافته و از احساسات مذهبی مردم برای پیروزی در انتخابات استفاده کردند . دیگر دوره قلدری با اتکای به قدرت نظامی حتی اقتصادی و تکنولوژی گذشته ، مردم دنیا به دنبال تفکری هستند تا آنها را از بلاتکلیفی و بی هویتی نجات دهد . شایسته نیست دنباله روی برنامه های ۵۰سال پیش غربیها باشیم . به خود آئیم و بدانیم که جایگاهمان در دنیا کجاست و به دست خود خویش را تحقیر نکنیم . غربیها می دانند که در مبارزه با اسلام شکست خواهند خورد و برای همین است که اسلام ستیزی را سرلوحه برنامه های خود قرار داده اند اینجا را ببینید (۱۱سپتامبر سرآغاز اسلام ستیزی غرب)

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر / یا علی (ع)